شب به گلستان، تنها
حسامالدین مقامیکیا
روزنامهنگار
سلام آقاي دكتر. هفته پيش يه حال غريبي داشتم؛ دوست داشتم آواز بخونم ولي نميدونستم چه آوازي... نه كه چيزي حفظ نباشم، فكر ميكردم اينا كه حفظم متناسب با حالم نيست. اينكه مريضي نيست؟ هست؟ من ترانه زياد حفظم، فكر نكنيد حافظهام ياري نميكنه، از همه نوعي هم از بر دارم؛ از ساختههاي روحالله خالقي و علينقيخان وزيري تا پاپ- راك جوونپسند گوش كر كن. البته به همهشون تعلق خاطر ندارم. آدميزاده ديگه، شما بهتر واقفي؛ دلش به همهچيز رضا نميده. مثل طوقي جلده، روي هر بومي نميشينه. منم بيشتر ملودياي آروم ميپسندم... اين يعني افسردهام؟ خودم فكر ميكنم آهنگِ غمگينِ خوبه، غمش هم خوشه. مثلا شما ببين، همين «شب به گلستان تنها...»؛ يه غمي داره ولي اين همه طرفدار پاش نشسته، شما كه نميخواي بگي همهشون افسردهان؟
آقاي دكتر! شما خودت اصلا اين آهنگو شنيدي؟ «شب به گلستان تنها منتظرت بودم، باده ناكامي در هجر تو پيمودم...»؟ خب آدميزاد سنگ خارا كه نيست، دلش نرم ميشه، چشمش تر ميشه، حالش برميگرده.
شما خودت جاي من... تا حالا منتظر نبودي؟ نديدي چه تب و تابيه؟ بيخبري بد درديه. چارهام نداره، داره؟ شما براي «بيخبري» درمون داريد؟
گمونم «شب به گلستان» رو براي بيخبرا ساختهان. بيخبر بيخبر هم كه نه، بيخبر منتظر. التفات كردين به اون قسمتش كه ميگه «منتظرت بودم، منتظرت بودم»؟ كسي كه اساسا بيخبر باشه كه دردي نداره. ماهي چه ميفهمه حال پروازو؟ پرنده كجا دلش براي شناكردن تنگ ميشه؟ به قول حافظ: «اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما»... بيخبريه و بيدردي. اما بچه از وقتي اولين گاز عمرشو به بستني زد بهونه بستني ميگيره. منتظره. منتظر! يه كسي كه منتظره چارهش چيه آقاي دكتر؟ اين تصنيفه به نظر شما دواي درد هست؟ «منتظرت بودم... منتظرت بودم...»؟ آدم اينو بخونه بيشتر گر نميگيره؟ آخه يه سوزي داره. شادم بلدما! «زندگي به اين قشنگي...»، «تو ماه آسموني...»، ... نه اينكه بلد نباشم. دلم با اين «منتظرت بودم» به راه تره. شاد كه ميخونم خوشحالترم ولي انگاري دلمو گم ميكنم.
آقاي دكتر! اينا رو به دوروبريام ميگم يه جوري نگام ميكنن، ميگن سخت نگير، دنيا دو روزه. دنيا از دو روزم كمتره آقاي دكتر... نيست؟ مگه همهاش چقدره كه بخواي نصفشم منتظر بموني؟ شما براي يه مردِ شب به گلستان تنهاي منتظر، چاره داري آقاي دكتر؟...