ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست..
هوشنگ ابتهاج در بيمارستاني در شهر كلن بستري شد
رسول خوببين/ امير هوشنگ خان ابتهاج را كه از سالهاي ابتداي شاعرياش، «سايه» تخلص ميكرد و از ديرباز به غزل ميشناسند و اين امر تا جايي پيش رفته كه او را برخي حافظ زمانه خوانده اند؛ مدتي است دور از وطن در بيمارستاني در كلن آلمان بستري شده است. علت بستري شدن شاعر پُرآوازه معاصر ما را، طي خبري دخترش يلدا در صفحه شخصياش در فضاي مجازي اينگونه عمومي كرده است: «كمي پيش به خانه برگشتم. گفتم كوتاه سري اينجا بزنم. به سرعت چند نفري از دوستان با نگراني از خبري كه در سايتها نوشته شده بود مبني بر ناخوشي سايه سوال ميكردند. كه آيا اين خبر صحت دارد؟ و حالشان چگونه است؟ دوستان عزيز، براي اينكه خبرها بيش از اين باعث نگراني نشود، توضيحي كوتاه مينويسم. سايه (هوشنگ ابتهاج) در حال حاضر در بيمارستاني در شهر كلن بستري است و تحت نظر پزشكان متخصص هستند. هفته پيش به علت ذاتالريه بستري شدند و تحت معالجه قرار گرفتند. در حال حاضر جاي نگراني وجود ندارد و به زودي در روزهاي هفته آينده به خانه برميگردند. از پيامهاي پر مهرتان سپاسگزارم و نگراني و پيامهاي پر مهرتان را به او خواهم رساند.»سايه از نخستين پيروان نيما يوشيج بود، از نخستين شاعراني كه به شعر نو روي آوردند و شعر را از بند اوزان عروضي آزاد كردند. اما سايه همانطور كه پيشتر نقلش رفت، هنوز و همچنان با غزل ميزيد. غزل ميگويد و نبض زمانه را در غزلهايش منتشر ميكند. حافظ زمانه ما، سالهاي پيش از انقلاب، در واقع از دهه 70 به اين سو، يك پا در ايران دارد و يك در آلمان. سايه حالا بايد در آستانه 86 سالگي ايستاده باشد، 86سالي كه برخي از مهمترين وقايع اجتماعي- سياسي ايران را از سر گذراند و آن چيزها كه بايد ميديد، ديد. از كودتا و انقلاب. سايه حالا پيرمردي شده است و آن ريش انبوه سالهاي پس از انقلابش به سفيدي ميزند. با سيگاري كه انگار هيچوقت از دستش نمياُفتد. چندي پيش، به همت علي دهباشي، شبي در بزرگداشت آقاي ابتهاج برگزار شده بود، در آن شب سايه در كلماتي چند خودش را اينگونه معرفي كرد: «...شناختن من كار مشكلي نيست. ما آدمهاي صاف و سادهاي هستيم كه به معناي واقعي از پشت كوه آمدهايم. اين كوه بلند البرز ولايت مرا از ولايت خيليها جدا ميكند. آدمهاي ساده شناختن شان هم ساده است. بعضيها بيخود زحمت ميكشند كه نكتههايي پيدا بكنند و بگويند. نگفته هم معلوم است. چيز مهمي نيست.»
هوشنگ ابتهاج در رشت متولد شده و سالها در آنجا زندگي كرده است. سايه در سال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستين نغمهها» را كه شامل اشعاري به شيوه كهن است، منتشر كرد. در اين دوره هنوز با نيما يوشيج آشنا نشده بود. «سراب» نخستين مجموعه او به اسلوب جديد است، اما قالب همان چهارپاره است با مضموني از نوع تغزل و بيان احساسات و عواطف فردي؛ عواطفي واقعي و طبيعي. مجموعه «سياه مشق»، با آنكه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهاي سالهاي ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرميگيرد. كتابهاي «نخستين نغمهها»، «سراب»، «سياهمشق»، «شبگير»، «چند برگ از يلدا»، «يادگار خون سرو» و «تاسيان مهر» از آثار اين شاعرند. تصحيح او از ديوان حافظ نيز از تصحيحهاي معروف است. هوشنگ ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگي خاطرات خود را در گفتوگو با ميلاد عظيمي در كتاب «پير پرنيان انديش» عنوان كرد.