• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3181 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۶ بهمن

نگاهي به اهميت ترجمه در تحولات سياسي و اجتماعي ايران

حيات اجتماعي؛ حاصل ديالكتيك امر بومي و امر جهاني

بيژن عبدالكريمي٭

دهه 50 هجري شمسي به اعتبار بحث ترجمه بيش از هر چيز دوره غلبه گرايش‌هاي سياسي‌ايدئولوژيك در جامعه ايران بود. در واقع بيشتر كتاب‌ها بر اساس ادبيات چپ نوشته يا ترجمه مي‌شد. به ميزاني نيز توجه به هگل وجود داشت كه البته بيشتر با رويكرد خوانش چپ انجام مي‌گرفت. كتب فلسفي بسيار كم و آثار ايدئولوژيك به طور گسترده ترجمه و منتشر مي‌شدند. گاه نيز ترجمه‌هايي صورت مي‌گرفت مثل ترجمه «مسائل فلسفه» اثر راسل يا ديگر آثاري كه مترجماني مثل مرحوم منوچهر بزرگمهر صورت مي‌دادند. در آن سال‌ها به هيچ‌وجه چنين گستردگي‌اي كه امروز در ترجمه آثار فلسفي و ديگر رشته‌هاي علوم انساني ديده مي‌شود وجود نداشت. آثار فلسفي بسيار كمي وجود داشت كه بيشتر پيرامون فلسفه كلاسيك تاليف يا ترجمه مي‌شدند. فلسفه يونان نهايتا كارت و كانت اندكي محل امعان نظر بودند. مي‌توان گفت در خصوص فلسفه‌هاي معاصر آثار ترجمه شده بسيار اندكي وجود داشت. دليل آن نيز عدم احساس نياز جدي به تفكر فلسفي در آن دهه‌ها بود. آنچه بيشتر مورد نياز بود يك ايدئولوژي براي مبارزه با رژيم پهلوي بود نه فهم حقيقي، حكمي و فلسفي مسائل. مسائل و پرسش‌هاي جامعه بيشتر پيرامون موضوعات سياسي آن هم بر اساس خوانش و قرائت جريانات جنبش چپ به معناي كلي آن و خوانش ايدئولوژيك از اسلام (آن هم در افق تفكر چپ) شكل مي‌گرفت. در ميان اسلامگرايان غير از مباحث سياسي و ايدئولوژيك و استخدام اسلام در جهت مبارزه با حكومت اين مباحث نيز وجود داشت كه اسلام با علم، پيشرفت، تمدن، تكنولوژي، دموكراسي و مدرنيته سازگار است. اما رهيافت حاكم بر اين مباحث عمدتا سياسي، ايدئولوژيك و تئولوژيك و كمتر- بسيار كمتر‌- حِكمي، فلسفي، پديدارشناسانه و تاريخي بود. البته امروز نيز از همين نقصان رنج مي‌بريم ليكن شرايط بسيار تغيير كرده و در ميان دانشجويان و طلبه‌ها و مترجمان ما رهيافت حكمي و فلسفي با شدت و ضعف‌هاي گوناگون، هر چند با وضعيت مطلوب بسيار فاصله دارد، به هر تقدير بسط بسيار قابل ملاحظه‌اي يافته است.
به عبارت ديگر، در دهه‌هاي 40 تا 60 هجري شمسي قرن حاضر، جامعه ايران، اعم از روشنفكران و سنت‌گرايان، زيست‌جهان مدرن را خيلي به رسميت نشناخته و درك و رويكرد آن از مدرنيته و جهان مدرن نيز بيشتر دركي سياسي، ايدئولوژيك و تئولوژيك بود. يعني بين مدرنيته با امپرياليسم (مفهومي كه امروزه از بين ما رخت بربسته است) و سرمايه‌داري (مفهومي كاملا ماركسيستي و برخاسته از جامعه‌شناسي ماركسيستي) پيوند برقرار مي‌شد و كمتر سرشت و ماهيت غرب از منظر متافيزيكي مساله بود. فهم افراد بيشتر تئولوژيك و ايدئولوژيك بود. در ميان سنت‌گرايان و روحانيون رويكرد سياسي و تئولوژيك و در ميان روشنفكران و نوگرايان بيشتر رويكرد سياسي و ايدئولوژيك غالب بود. در چنين فضايي فلسفه و مواجهه حكمي و متافيزيكي بسيار بسيار بيشتر از دهه‌هاي كنوني در غربت و انزوا قرار داشت. اما امروزه جامعه تحول پيدا كرده وجريانات گوناگون فكري و نظري و فرهنگي جامعه به خوبي‌- اگرچه نه كاملا ليكن تا حدود زيادي‌- متوجه شده‌اند كه زيست‌جهان مدرن امر ساده‌اي نيست كه به سهولت بتوان آن را ناديده گرفت يا انكار كرد يا حتي به مقابله با آن برخاست. در واقع امروزه اين نياز با شدت و ضعف‌هاي مختلف در اكثريت قريب به اتفاق جريانات نظري كشور، صرف نظر از پاره‌اي از جريانات بسيار سنتي و عقب افتاده كه همچون اصحاب كهف در خوابي سنگين فرو رفته‌اند احساس مي‌شود كه ما امروز به‌شدت نيازمند رويكردي پديدارشناسانه و متافيزيكي نسبت به غرب و جهان مدرن هستيم و به دليل همين احساس نياز است كه در دهه‌هاي كنوني شاهد حجم وسيعي از ترجمه آثار مربوط به حوزه‌هاي فلسفه و ساير علوم انساني با كميت و كيفيت‌هاي مختلف هستيم.
نكته قابل تامل ديگر در بررسي وضعيت ترجمه در دهه‌هاي اخير و مقايسه آن با دهه‌هاي قبل از انقلاب اين است كه زمان تاريخي از زمان تقويمي و كرونولوژيكال تبعيت نمي‌كند. به بيان ساده‌تر، ميان جامعه ايران و غرب يك شكاف عظيم تاريخي وجود داشته است. به دليل همين شكاف تاريخي و يكسان نبودن زمان تاريخي غرب و جوامعي چون ايران است كه فاصله تاليف آثار فلسفي در غرب، مثل تاليف آثار دكارت، كانت يا هگل و ترجمه اين متون به زبان فارسي يك فاصله تقويمي دو يا سه قرنه وجود داشت و هنوز هم بسياري از آثار اصيل متفكران تاريخ متافيزيك غربي به زبان فارسي ترجمه نشده است. اين چند قرن يا حداقل يكي دو قرن فاصله، نشان‌دهنده فاصله تاريخي بين جامعه ايراني با جامعه غربي بوده است اما امروزه به دليل تحولات تاريخي و مشخصا به دليل انقلاب صنعتي دوم (انقلاب در حوزه تكنولوژي اطلاعات و ارتباطات)، ظهور فرهنگ جهاني و شدت و حدت گرفتن روند تكوين تاريخ جهاني و اضمحلال سريع تاريخ‌هاي محلي و بومي در دل تاريخ جهاني، فاصله تاريخي ميان جوامع تا حدود زيادي كم شده است. البته اين فاصله تاريخي ميان ما و غرب كماكان وجود دارد، ليكن اين فاصله تا حدود بسياري كم شده است. به همين دليل است كه براي مثال آثار فيلسوفان پست‌مدرن كه در دهه 60 و 70 ميلادي شكل گرفته است با چند دهه تاخير در ايران ترجمه مي‌شود و اين نشان مي‌دهد كه فاصله تاريخي و به تبع آن فاصله تقويمي ما ايرانيان با غرب و جامعه جهاني بسيار كم شده است.
به هر حال، تحولات هر جامعه بسته به عوامل بسيار متعددي است اما مي‌توان گفت امروزه امر مطلق بومي وجود ندارد همان‌گونه كه امر مطلق جهاني هم موجود نيست. يعني حيات اجتماعي جوامع حاصل ديالكتيك و رابطه‌اي متقابل بين امر بومي و امر جهاني است. بي‌ترديد تحولات بينشي و مفاهيم و جرياناتي كه مثل ظهور جريان پست مدرن در غرب شكل مي‌گيرد در حيات اجتماعي جامعه ايران نيز اثرگذار است و اين تاثير بر حيات اجتماعي براي ما قابل مشاهده است، حتي خود مردم نيز اين اثرات را مي‌پذيرند.
به عبارتي ممكن است مردم عادي كتاب نخوانند يا با ليوتار، پل ريكور، دريدا، ژيژك، بودريار و با گفتمان پست مدرن آشنا نباشند و آثار متفكران مذكور را نخوانده باشند اما نفي فراروايت‌ها، امكان وجود تفسيرهاي متكثر از امر واقع يا از يك متن، تبديل امر ايده‌آل به امر رئال، مرگ اتوپيا، رابطه قدرت و حقيقت، اعتقاد به وصف بشري و توليدي و نه وصف استعلايي و انكشافي براي حقيقت، تلاش قدرت‌ها براي توليد حقيقت و... را نه با انديشه‌ها و مفاهيم ذهني‌شان بلكه با زندگي‌ و حقيقت وجودي‌شان درك و لمس مي‌كنند و آنها را در واقعيت به خوبي نشان مي‌دهند. البته اين مفاهيم و انديشه‌ها در عين برخورداري از وصفي جهاني كاملا شبيه به تاثيري نيست كه در غرب و بر جوامع غربي دارد، ليكن آن ايده‌ها و مفاهيم در جوامعي چون جامعه ما رنگ و بوي خاص موقعيت اجتماعي- تاريخي ما را در همان افق و راستاي جوامع غربي پيدا مي‌كنند. ترجمه‌هاي دهه‌هاي اخير فارسي‌زبانان از آثار فلسفي و ديگر حوزه‌هاي علوم انساني اين روند، يعني كم شدن فاصله‌هاي تاريخي، شدت گرفتن روند تكوين جهاني و حضور جريانات تازه انديشه در فرهنگ و تفكر غرب را در جامعه ما نيز نشان مي‌دهند.
٭نويسنده  و مترجم

برش

تحولات هر جامعه بسته به عوامل بسيار متعددي است اما مي‌توان گفت امروزه امر مطلق بومي وجود ندارد همان‌گونه كه امر مطلق جهاني هم موجود نيست يعني حيات اجتماعي جوامع حاصل ديالكتيك و رابطه‌اي متقابل بين امر بومي و امر جهاني است. بي‌ترديد تحولات بينشي و مفاهيم و جرياناتي كه مثل ظهور جريان پست‌مدرن در غرب شكل مي‌گيرد در حيات اجتماعي جامعه ايران نيز اثرگذار است و اين تاثير بر حيات اجتماعي براي ما قابل مشاهده است، حتي خود مردم نيز اين اثرات را مي‌پذيرند. به عبارتي ممكن است مردم عادي كتاب نخوانند يا با ليوتار، پل ريكور، دريدا، ژيژك، بودريا و با گفتمان پست مدرن آشنا نباشند و آثار متفكران مذكور را نخوانده باشند اما نفي فراروايت‌ها، امكان وجود تفسيرهاي متكثر از امر واقع يا از يك متن، را در واقعيت به خوبي نشان مي‌دهند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون