روحاني مچكريم
نعمت احمدي
يك سال از عروج آسماني حضرت آيتالله هاشميرفسنجاني گذشت. بزرگمردي كه در تاريخ معاصر ما جايگاه ويژهاي دارد. زماني كه ايشان ناباورانه ردصلاحيت شد به اتفاق عدهاي از حقوقدانان در مجمع تشخيص مصلحت نظام خدمت ايشان بوديم و من پشت تريبون رفتم و با اشك گفتم حاج آقا رد صلاحيت شديد. بعد از صحبت من سخنراني مفصلي كرد و از تاريخ گفت، از انقلاب و اينكه خدمت به انقلاب تنها در رياستجمهوري نيست و گفتند احساس دين ميكردم به مردم آن روزها همه قطعنامههايي كه رييسجمهور وقت ورقپاره ميخواند لازمالاجرا و روي ميز بود و اثرات و تبعات آن وبال گردن و مانع رشد و اقتصاد كشور. ايشان گفتند وظيفه داشتم كه براي برونرفت از وضع موجود همانند پايان آبرومندانه جنگ كاري بكنم و اين آخرين وظيفهاي بود كه براي خود حس ميكردم. حال كه به هر علت و دليل، شوراي نگهبان اين وظيفه را از من ساقط كرده است، احساس آرامش ميكنم. در پاسخ گفتيم حاج آقا آرامش مردم چه؟ آيا مردم ميتوانند زير فشار قطعنامههاي فصل هفتمي شوراي امنيت سازمان ملل و اين تهديد كه همه گزينهها روي ميز است به زندگي ادامه دهند؟ از تعطيلي كارگاهها و كارخانهها گفتم، از سيستم بانكي و بهره بالايي كه كار و اشتغال را فلج كرده است گلايه كردم به ايشان عرض كردم يكي از موكلينم كه توليدكننده قطعات يدكي اتومبيل است ميگفت من ديگر قادر به ادامه كار نيستم، هماكنون در شرايط مساوي من 25 درصد از توليدكننده چيني و تركيهاي عقب هستم. من وقتي به بانك مراجعه ميكنم كه وام براي توليد بگيرم بعد از گذشت هفتاد تا هفتخوان كه يكي از آنها كافي است رستم دوران را به زانو درآورد، اگر موفق بشوم بهرهاي كمتر از 25 درصد نخواهم پرداخت در حالي كه توليدكننده رقيب در تركيه و چين با چنين بهرهاي روبهرو نيست من چگونه ميتوانم با آنها رقابت كنم. 1400 كارگرم را به 400 كارگر تعديل كردهام و اين 400 نفر را هم نميدانم تا كي ميتوانم اداره كنم. آقاي هاشمي گفتند به همين خاطر و با وجود اينكه بايد ميدان را به جوانترها داد خود را كانديدا كردم كه اولا تكليف قطعنامهها را روشن كنم. بعد از آن به فكر دگرگوني اقتصادي باشم تا با در پيش گرفتن رويه و روشي تازه وضع موجود اقتصادي را دگرگون كنم. بعد از رد صلاحيت كه دوباره خدمتشان رسيدم، گفتم حالا كه رد صلاحيت شديد برنامههاي شما را چه كسي پياده خواهد كرد با صراحت گفت از كسي حمايت خواهم كرد كه ميدانم برنامههاي من را پياده خواهد كرد و نگاهها به سوي آيتالله بود تا روشن شود از چه كسي حمايت خواهد كرد و حمايت از دكتر حسن روحاني يعني حمايت از ايده و روشهاي آيتالله هاشميرفسنجاني و همين مطلب بود كه آن شور را به پا كرد و در دور اول آقاي روحاني انتخاب شد و برنامه برجام پيش آمد و لغو قطعنامهها كه خواسته آقاي هاشمي بود در يك سخنراني ايشان گفتند مردم هنوز به اهميت راي خود پي نبردند، با اين انتخابات كاري شد كارستان و دست كساني از سياست و اقتصاد كشور كوتاه شد كه به اين سادگي امكانپذير نبود. در طول 4 سال دولت اول آقاي دكتر روحاني، هميشه و همه جا از اين دولت حمايت كردند و زماني كه فضا انتخاباتي شد بازهم از كانديداتوري آقاي روحاني دفاع كردند و سنگ بناي دور دوم رياستجمهوري ايشان را با تاكيدات موكد خود بنا گذاشتند. افسوس كه اين فرصت را پيدا نكردند در حيات خود پيروزي آقاي روحاني را در دوره دوم به عينه ببينند و مرگ ناباورانه ايشان و دو سه نسلي كه در تشييع جنازه با چشمي گريان در خيابانها حماسهاي بزرگ را رقم زدند و بعد از تشييع جنازه حضرت امام(ره) دومين حضور ميليوني و تركيبي از نسلها از پدربزرگ و پدر و فرزند را به نمايش گذاشتند.همين شور و شوق در پاي صندوقهاي رأي حركتي به وجود آورد كه آقاي روحاني بيش از 24 ميليون راي، ركوردشكن صندوقهاي راي شد صندوقي كه اينبار جناح مقابل با همه ابزار و وسايل به ميدان آمد از نشستن در كنار خواننده زيرزميني تتلو تا وعده پرداخت يارانه 250 هزار توماني و بيشتر، از حمايت نهادها و سازمانهايي كه برابر اساسنامه و مرامنامه خود نميبايد و نبايد در انتخابات دخالت كنند و كردند تا براي اولينبار در طول تاريخ جمهوري اسلامي دوره رياستجمهوري رييسجمهور مستقر در همان يك دوره پايان يابد، اما نفس گرم آيتالله هاشمي همانگونه كه مردم تهران را به پاي صندوقهاي راي شوراي شهر كشاند و فرزند ارشد حاج آقا را با رايي كه ديگر دست نيافتني خواهد بود به شوراي شهر فرستادند. فرزندي كه در دوره پدر ناباورانه و با رايي كاملا سمت و سودار از حضور در ساختمان شهرداري و تصدي پست شهرداري تهران محروم شد اين بار بر كرسي رياست شوراي شهر و در غياب پدر با راي قطعي مردم تهران و نمايندگان آنها مستقر شد، اما آنچه نگارنده را وادار به نوشتن اين مطلب كرد مظلوميت آيتالله هاشميرفسنجاني است، شيوه و رفتار دكتر حسن روحاني نسبت به آيتالله هاشميرفسنجاني كه نگارنده برخلاف گفته آقاي محسن هاشمي، فرزند ارشد ايشان كه ميگويند... جاي گلايه نيست... و نوشته موشكافانه آقاي ميرفتاح كه... مسالهاي به نام نرفتن... را نوشتهاند و دلايلي آوردند كه آقاي دكتر روحاني لابد به آن علت و علل به مراسم سالگشت آيتالله نيامد. دكتر روحاني در پيام پيروزياش هم يادي از آقاي هاشمي نكرد، شخصيتي كه حمايت او به باور همه تحليلگران باعث و باني پيروزي آقاي روحاني هم در دور اول و هم در دوره دوم شد، در دور اول كه آقاي هاشمي در قيد حيات بود لابد به خاطر
چشم در چشم افتادن از ايشان يادي شد اما در دور دوم لابد به اعتبار... از دل برود هر آنكه از ديده رود. نگارنده برخلاف نظر آقاي محسن هاشمي و هم نظريه جناب ميرفتاح نميتوانم اين ناديده گرفتن آيتالله هاشمي را تاب بياورم، من بچه كويرم و اگر كسي قطرهاي باران بر كوير تفتيدهام بباراند تا عمر دارم فراموش نميكنم، چگونه ميشود باور كرد، در نطق پيروزي دور دوم آقاي حسن روحاني يادي از مسبب اين پيروزي درخشان و نگاه حمايتگرانه مردي كه حتي بعد از مرگ هم نگران سرنوشت كشورش بود نشود – ممكن است همانند جناب ميرفتاح بر اين باور بود – رفتارهاي رجال سياسي حامل معناهايي خارج از متناند اما بايد به اين مهم توجه كرد كه ما با فرهنگي بزرگ شديم كه به ذره و مثقالي از لطف و محبت بها ميدهيم چه رسد به حمايتي آنچناني ما را از فرش به عرش برساند هرچه بگويند و هر بهانهاي كه آورده شود؛ خبر مظلوميت آيتالله هاشمي كه همانند ابر بر همگان بيمحابا ميباريد و با همه توان از راه و رسم درست حمايت ميكرد چيزي نيست، اين راه و رسم درستي نيست، مروت در سياست هم معنا پيدا ميكند آيا مظلوميت آيتالله ادامه پيدا خواهد كرد؟ يا تاريخ آنگونه كه بايد و شايد جايگاه رفيع او را در ذهن و زبان ايرانيان پايدار خواهد ساخت اما آناني كه به فراموشي تاريخي گرفتار ميشوند چه جوابي به تاريخ خواهند داد؟!حقوقدان