هاشمي به روايت هاشمي(7)
روزنامه اعتماد مصاحبه مركز اسناد انقلاب اسلامي با آيتالله هاشمي را روز نوزدهم دي منتشر كرد كه ادامه آن به صورت روزانه منتشر خواهد شد. روز پنجشنبه بخشي از پاسخ آيتالله هاشميرفسنجاني به اين سوال «ملاقات ايشان[آيت الله بروجردي] با شاه و اين برخوردهاي تقريبا نزديك را چطوري توجيه ميكرديد؟» به چاپ رسيد كه امروز ادامه آن را در زير ميخوانيد.
اينها باعث ميشد كه آن وجهه روحانيت، روحانيتي كه عميق وجهه پيدا كرده بود، محبوب هم بود در قشر عامه مردم، اين در مدارس اثر معكوسي داشت. من حالا فكر ميكنم، آن وقت هم فكر ميكردم اگر ما ميگذاشتيم يك عده از طلبهها ميرفتند؛ اينها فرهنگ را قبضه ميكردند. چندتايي كه خب، رفتند ما ميشناختيم روي استيصال رفتند يعني شهريه قم ادارهشان نميكرد، اهل منبر و اينها هم نبودند ناچار شدند و رفتند و خيلي تاثير گذاشتند. هر كدام از آنها در گوشهاي غوغا كردند، محبوب شدند. بحثها را به دانشگاهها كشاندند. بحثهاي ديني و علمي را، اصلا روحانيت را اينها ميتوانستند در قشر روشنفكر معرفي كنند. بله ممكن بود طلبه يك مقدار كم بيايد و خب، طلبهها ميآمدند. اگر اين طور ميشد اين يك مسير ميشد براي آمدن طلبههاي بيشتري. و كساني ميآمدند از اين طريق، به دانشگاهها راه پيدا ميكردند. از اشتباهات آقاي بروجردي خيال ميكنم بايد حساب كنيم. من فكر ميكنم آقاي مطهري هم وقتي كه روي همين استيصال مادي آمدند تهران؛ ايشان هم با وجود نظر آقاي بروجردي شايد تهران آمدند، در آن موقع احتمالا اين طوري باشد. استادي داشتيم ما پيش او مطول ميخوانديم، يا مغني ميخوانديم آقاي محسن جهانگيري طلبه خيلي خوبي بود قم، ادبيات خيلي قوياي داشت به ما درس ميداد وضع زندگياش هم خيلي بد نبود. قزويني هست، آنجا باغ انگور و اينها داشتند، منتها اداره نميشد. اهل اينكه برود از آن اخاذيهايي كه بعضي آقايان ميكنند اين طوري هم نبود. آمد تهران شهريهاش را قطع كردند وقتي گاهي ميآمد قم در يكي از آن جلساتي كه درس ميداد با افسردگي اين شعر را ميخواند كه «ما را به رندي افسانه كردند» من خيلي دلم ميسوخت براي ايشان، حالا هم از استادان معتبر دانشگاه است با اينكه شهريهاش را قطع كردند. مثلا هممباحثه من آقاي تربتي برادرزن آقاي مرواريد البته او از اين طريق نيامد، او رفت شبانه قم درس خواند و ديپلمش را گرفت و بعد هم امتحان داد آن وقت پزشكي؛ از طريق امتحان مدرسي نيامد ولي او هم رفت ديگر... چيزي نبود و طلبههاي حسابي هم ميتوانستند بروند. اين را جزو اشتباهات بايد حساب بياوريم. در مورد ملي شدن صنعت نفت، اوجش همان موقعي بود كه من آمدم قم و آن موقع ما از سياست چيزي نميفهميديم. گفتم من در نوق، نه راديو ديده بودم، نه روزنامه. اينجا هم كه آمديم در خانه اخوان نه راديو بود، نه روزنامه. ميرفتيم پهلوي كيوسك روزنامهفروشي، تيترهاي روزنامهها را ميخوانديم. پول هم نداشتيم كه روزنامه بخريم مرسوم هم نبود طلبهها روزنامه بخرند. من هيچ يادم نيست آن زمان كي روزنامه خريدم، اخبار روزنامه را بيشتر از همين كيوسك ميخوانديم، آنها هم اوقاتشان تلخ ميشد. طلبهها ميآمدند ميخواندند و نميخريدند آن وقت هم براي طلبهها گران بود، آدم ميخواست بخرد به علاوه همان قدر كه تيتر را ميخوانديم ديگر بيشتر وقتش را نداشتيم. يك حادثه مهمي كه پيش ميآمد اينكه يك نفر را ترور ميكردند مثلا قضيهاي مثل افشارطوس پيش ميآمد كه خيلي هياهو داشت اين طور چيزها، ميگرفتيم ميخوانديم؛ حالا نميدانم ميخريديم يا نه من يادم نيست كي اولينبار روزنامه خريدم. بايد بگويم آن زماني كه اوج مسائل ملي شدن نفت بود من عمق مسائل را نميفهميدم. البته شعارها ما را جذب كرده بود و همين خبرها كه مثلا اين مقدار دارند ما را غارت ميكنند. اگر نفت ملي شود اين مقدار گير مردم ميآيد و اين مسائل را ميفهميديم. سوابق تودهايها را ما در همان نوق هم كه بوديم بعضي از جوانها كه ميرفتند يزد يا رفسنجان و برميگشتند نوق، حرف از تودهايها ميزدند. ولي ما از تودهاي همين قدرها شنيده بوديم، چيز بيشتري نميدانم چون كه حالا مسائل سياسي براي ما مطرح نبود. ولي حسابي مجذوب كارهاي جبهه ملي بوديم. سخنرانيهايي كه ميآمدند ميكردند. متينگهايي كه ميدادند. ما شركت ميكرديم، حرفها را خوب گوش ميداديم و اعلاميهاي چيزي اگر پخش ميشد ما شركت ميكرديم در پخش آن، همان موقع فداييان اسلام اوج فعاليتشان بود ديگر. ما بيشتر از طريق فداييان اسلام به مسائل نگاه ميكرديم.