«روابط عمومي» در ايران درانتظار نهضتي ملي
اكبر رستمينيا
در حالي كه تصاوير و اخبار بيشماري كه به طرق مختلف به دست شهروندان ميرسد، باعث شده تا ديدگاه و تفكر مخاطبان بازتر شود، ضعف در اطلاعرساني، روزمرّگي و ناكارآمدي در حوزه آگاهيبخشي با جامعه بيشك خطايي غيرقابل جبران است. واقعيت آن است كه شهروندان و افكار عمومي در اين دنياي پر شتاب، فقط چشم و گوش به رسانهها دوختهاند. رسانههايي كه تنها به معناي صدا و سيما، خبرگزاريها و مطبوعات نبوده و نيست بلكه رسانه معنايي است به وسعت يك دهكده شيشهاي بدون مرز كه اطلاعات آن ميتواند از درون خود سازمانها و نهادها به بيرون منتشر شود و خوراكي باشد براي ساير رسانهها. براي تحقق اين نياز اساسي، استفاده از تكنيكهاي نبرد سايبري و مقابله با رسانههاي ديگر امري است ضروري كه بايد از روابط عموميها شروع شود. روابط عموميهايي كه بايد نقش و جايگاه و شان خود را به درستي بشناسند. اگر چه سابقه و سبقه روابط عمومي در جهان به يك و نيم قرن پيش و در ايران به حدود يك قرن قبل باز ميگردد، اما در كشور ما به جز تعدادي انگشت شمار، ساير روابط عموميها هرگز نتوانستهاند حتي گامهاي نخست در اين عرصه را به درستي بردارند. در حالي كه هزاران شبكه، خبرگزاري و نشريه در جهان از جمله در كشورهاي همسايه آن شبانهروز عليه جمهوري اسلامي ايران خبرپراكني ميكنند، حتي از اطلاعرساني در حوزه مديريت سازمان خود نيز عاجزند و برخي به عمد بيتفاوت هستند. اين ضعف و بي تفاوتي كشنده در اطلاعرساني گاهي، تنها مربوط به سازمانها و ارگانهاي شهرها و بخشهاي كوچك نيست بلكه در سطح وزارتخانههاي كشور نيز احساس و مشاهده ميشود؛ مسالهاي كه در حوزههاي بانك، بيمه و سازمانهاي دولتي و بخش خصوصي بسيار بغرنجتر و دردناكتر است. به ياد دارم چندي قبل دريكي از نمايشگاههاي «صنعت بيمه» وقتي كه خبرنگاري با مسوول روابط عمومي يكي از بيمههاي كشور - كه از چهرههاي قديمي اين حوزه است - درباره اطلاعرساني گفتوگو ميكرد و خواستار تعاملات دو سويه بود، مسوول بسيار شيكپوش اين بيمه با غرور به جاي رفتار مهربانانه و صميمي ميگفت، خبرهاي ما در حوزه بيمه بسيار اندك و قيمتي است و شما به عنوان رسانه براي انتشار بايد به ما پول بدهيد تا بتوانيد آنها را چاپ كنيد. شايد اين ضعف ناشي از نگاه مديران به حوزه روابط عمومي باشد. در بسياري از موارد، مشاهده ميشود كه درصد بالايي از مسوولان روابط عمومي با مديرعامل آن مجموعه نسبت فاميلي داشته - البته نسبت داشتن به شرط كارآمدي هيچ عيبي ندارد - يا آنكه مديريت در هيچ حوزهاي او را كارآمد ندانسته و براي خلاص شدن از دست وي اعلام ميكند: فعلا در روابط عمومي باشيد تا... در حقيقت روابط عمومي در بسياري ازموارد حياطخلوت مديران و كاركنان است! به راستي مصيبتبارتر از اين ميتوان براي حوزه روابط عمومي سازمانهاي، بانكها، بيمهها، شركتهاي دولتي و خصوصي تصور كرد؟ در سوي ديگر اين ديدگاه، گروهي از مديران و كاركنان روابط عمومي در كشور فقط اين عبارت را حفظ كردهاند كه «روابط عمومي به معناي پل ارتباطي ميان سازمان و مردم يا افكار عمومي است، اما در عمل به عمق مفهوم اين تعريف آشنا نبوده يا اعتقادي به آن ندارند و فقط به كسب و كار خود در طول ساعات اداري ميپردازند. حقيقت اين است كه در جامعه كنوني ما، روابط عمومي در سازمانها و بخش خصوصي، بانك و بيمههاي كشور تنها محدود به پذيرايي و خير مقدم و تملقگويي مديريت محدود شده است، شايد به اين علت كه، اگربخواهد درد جامعه و ضعفها را به مديريت منعكس كرده و بر آنها پافشاري هم كند، به يقين، در آن پست خيلي دوام نميآورد. جالب اينجاست كه در بسياري از شهرستانها، شركتهاي فعال استاني، اساسا هيچ واحدي به نام روابط عمومي ندارند و فردي كه در دفتر مديريت شركت و غيره كار دفتري ميكند، بايد نقش روابط عمومي را نيز ايفا كند، درعين حال در تهران نيز، انجمنها و سنديكاها و تشكلهاي روابط عمومي نيز با وجود اينهمه نشستها، جلسات و همايشهاي در داخل و خارج تاكنون نتوانستهاند با تقديرنامهها و همايشها كاري از پيش ببرند و برخي از آنها حتي اذعان دارند كه تنها براي كسب درآمد، همايش و سمينار برگزار ميكنند. اين در شرايطي است كه دانشگاههاي كشور اعم از دولتي و غيردولتي هر سال چند هزارتحصيلكرده در حوزه اطلاعرساني و خبردهي تربيت ميكنند، اما بسياري از آنها جذب كارهايي غير از رشته خود ميشوند و افرادي در حوزه روابط عموميها جا خوش ميكنند كه ارتباطي با اين عرصه ندارند و بعضي از آنها نيز گفتهاند كه تمايلي به خدمت در اين حوزه نداشته، اما بنا به خواست يا دستور مديريت در اين بخش مسووليت پيدا كردهاند. يا به عنوان نمونهاي ديگر، بدون تعارف در موضوع اختلاس بانكهاي كشور اگر اولين اطلاعرسانيهاي مناسب و به موقع از خود بانكها و سپس از دستگاههاي مربوط انجام ميشد و تا پايان كار اين حركت به آرامي ادامه داشت، آيا چنين جو سنگيني ايجاد ميشد؟ اگر چه همه ما باور داريم كه چنين پرونده بزرگي به خودي خود بسيار زشت بوده و سر و صداي زياد دارد، اما چنين چالشهايي نيازمند مديريت اطلاعرساني است كه متاسفانه انجام نشد. به راستي در اين حوزه چه ميزان اطلاعرساني در مورد اختلاسهاي بانكي صورت گرفت ؟و از آن مهمتر، روابط عمومي كه تا چه ميزان به مديران خود مشاوره دادند و اوضاع را كنترل كردند ؟ اساسا دست اندركاران روابط عموميها كه در حقيقت چشم اميد سازمان محسوب ميشوند، چه حد با اين بخش از كار آشنايي داشته و دارند؟ لذا به نظر ميرسد ايجاد يك نهضت در اين عرصه، ضروري بوده، وزيران و مديران عالي كشور براي يكبار هم كه شده، در اين زمينه با حركتي جهادي، مديران روابط عمومي را از بين نيروهاي باسابقه، كار آمد، مدير و آشنا به اين حوزه انتخاب كنند تا براي ديگرمسوولان در مركز كشور و استانها و شهرستانها الگو شود و كوتاه سخن آنكه، اطلاعرساني، خبرنگاري، روزنامهنگاري، آگاهيبخشي به افكار عمومي يك حرفه و يك هنر است. هنر و علمي كه بايد مجموعههاي روابط عمومي اين تخصص و هنر را داشته باشند نه اينكه بخواهند فقط با كلمات و جملات بازي كنند!و اين همان نهضتي است كه پيش از اين به آن اشاره شد، نهضتي كه ميتواند اطلاعرساني كشور را متحول كند.
كارشناس تبليغات تجاري