سيد حسن خميني:
تفاوت مصلحتسنجي و فرصتطلبي را از ياد نبريم
اين دو نكته را هميشه به خاطر داشته باشيد كه يك حزب اگر مطلقانگار شد راديكال و افراطي ميشود و مانند خوارج چشم را بر همه واقعيات ميبندد. جوان مطلقانگارتر است، زيرا آرمانخواهتر است و امور را سياه و سفيد ميبيند. البته اين بدان معنا نيست كه انسان تسليم بديها شود؛ هيچگاه تسليم نشويد و ظلم را خوبي تصور نكنيد؛ كار خوب خوب است و كار بد بد؛ هركس انجام دهد
مصلحت سنجي در ذات انساني است، اما فرصتطلبي آفت انسانيت انسان است. جوان مطلقانگار است و طبيعت جواني اين است، البته ديگران هم اين گونه هستند. لذا نسبت به بدي بايد حساسيت داشته باشيد اما انسانيت اقتضاي مصلحتسنجي ميكند نه فرصتطلبي؛ مرز اين دو بسيار ظريف است. راه تشخيص آن هم فكر كردن به درون خود است
يادگار گرامي امام خميني با توصيه احزاب و فعالان سياسي براي رعايت مرز ميان مصلحتسنجي و فرصتطلبي، گفت: اگر ميخواهيد خودتان را بالا بكشيد كار شما فرصتطلبي است و اگر ميخواهيد آرمانتان را تقويت كنيد مصلحتسنجي است.
به گزارش جماران، حجتالاسلام والمسلمين سيد حسن خميني در ديدار با دبيركل و اعضاي حزب نداي ايرانيان كه در حرم مطهر امام راحل برگزار شد، با اشاره به اين سخن كه «تشكيلات معبد است، اما معبود نيست»، اظهار داشت: دوستان اين تشكل جوان هستند، گرچه ممكن است سابقه حضور در تشكيلات ديگري را داشته باشند، ولي اكنون آغاز يك فعل و انفعال سياسي جديد در زندگي آنان است.
وي افزود: در ايران حزب به معناي مصطلح هيچگاه يك پايه و اساس قوي پيدا نكرده بود. در آغاز مشروطه يك جريان وجود داشت، بعدها تعداد آنها بيشتر شده و بعدها به ابتذال حزب مردم و حزب ايران نوين كشيده شد. سپس در اثر يك جنون لحظهاي و تصميم غيرمنطقي كه هنوز سردمداران آن درصدد توجيه آن هستند، حزب رستاخيز شكل گرفت. همچنين حزبهاي دستچپي با الهام از احزاب كمونيست شكل گرفت كه تشكيلاتيترين آنها حزب توده بود. همه اين تشكلها ميتواند شما را در آغاز كار به نكتهاي رهنمون كند و آن اينكه از افتادنها درس بگيريد كه بايستيد، از شكستها درس پيروزي بگيريد.
وي با بيان اينكه يكي از بزرگترين آفتها هنگام ورود افراد به تشكلها اين است كه مطلقانگار ميشوند، گفت: با اين نگاه افراد ميگويند هرآنچه از ماست خوب است و هر آنچه از رقيب ماست بد است. آنها نه ميتوانند بديهاي مجموعهشان را ببيند و نه خوبيهاي رقيب را. اين مطلقانگاري در طول تاريخ وجود داشته است. در حالي كه اينكه انسان تصور كند تمام جريان مقابل، يك انديشهاند صحيح نيست.
سيد حسن خميني با اشاره به فرقه «مرجئه» در صدر اسلام، اين گروه را نقطه مقابل خوارج ذكر كرد و يادآور شد: يكي از ويژگيهاي اين گروه اين بود كه متهم به بغض با اميرالمومنين (ع) بودند. در حالي كه همه مرجئه تاريخ اين گونه نبودهاند و ابوحنيفه، رييس فرقه حنفي يكي از كساني بود كه مرجئه بود اما بغض اميرالمومنين(ع) نداشت؛ همانگونه كه در تاريخ شيعه هم افراد شيعه نما وجود داشتهاند. در كار تشكيلاتي نبايد مطلقانگاري كرد و بايد بدانيم ما كه جمع شدهايم تنها خوبان عالم نيستيم، هرچه ما ميكنيم خوبي نيست، هرچه مخالفين و رقباي ما ميكنند بد نيست و در ميان مخالفان ما هم آدم خوب و هم آدم بد هست.
وي با بيان اينكه انسان وقتي وارد يك مجموعه ميشود تبديل به قطاعي از وجود او ميشود، ادامه داد: حب نفس باعث ميشود انسان نسبت به همه متعلقات و تشكيلات خودش حب پيدا كند و وقتي كسي او را نقد ميكند و او را به چيزي متهم ميكند بر نميتابد. اين مطلقانگاري يك نكته دوم را پديد ميآورد و آن اينكه انسان را از انصاف خارج ميكند. علماي علم اخلاق و ساير علوم گفتهاند ريشه همه خوبيها عدالت است. تعاريف عدالت هم مختلف است؛ يك تعريف ارسطويي است كه ميگويد «وضع كل شيء في محله» و تعريف جديد ديگر؛ «عدالت به مثابه انصاف» است. اين مطلقانگاري انسان را از انصاف خارج ميكند. انسان هميشه بايد تلاش كند در رفتار حزبي خود، انصاف را از دست ندهد؛ هم انصاف در مواجهه با دوستان و هم در مواجهه با رقبا. البته ممكن است خيليها شناگران خوبي باشند اما الان آب در دستشان نباشد، لذا از ابتدا بايد در دل خود تمرين كرده و مراقبت كند. اينجاست كه مطلقانگاري كه يكي از آفتهاي رفتارهاي سياسي است به خروج از انصاف ميانجامد و خروج از انصاف انسان را درگير سلسلهاي از اشتباهات پشت سر هم ميكند، زيرا هيچ جا نميتوانيد از اين مرحله برگرديد.
يادگار امام ادامه داد: ممكن است اينجا كسي سوال كند با اين وضعيت تشكيلات معنا ندارد، زيرا بايد به راي اكثريت تن داد و برخي شايد بگويند چرا بايد پاي نظري بايستم كه قبول ندارم؟ اين مهمترين سوالي است كه ممكن است پيش روي فعالان حزبي باشد. يك روز يك حزب از فلان فرد حمايت ميكند يا فلان موضع را نميگيرد و من قبول ندارم؟ آيا من بايد انشعاب كنم و بيرون بيايم؟ پاسخ تاريخي اين سوال خوارج است كه هرجا امري را نميپسنديدند، ميگفتند بايد بيرون بياييم. لذا فرقههايي چون صوفيه و خوارج دايما شعبه شعبه شدند و بلافاصله پس از اختلاف نظر از هم جدا ميشدند. اينجا جاي سوال است كه اگر قرار است كار حزبي كنيم بايد تن به نظر اكثريتي دهيم كه خودمان انتخاب كردهايم؟ در امور سياسي كشور راهي جز پذيرش نظر اكثريت نيست، اما در كار حزبي ميتواند قبول كند يا نكند؛ اما اين معنا ندارد كه اگر چيزي به مذاقمان خوش نيامد به راحتي جدا شويم. زيرا يك كار حزبي در حقيقت يك رفتار انساني است. رفتار انساني دوران بين مصلحتها و مفسدههاي مختلف است. شما در لحظه لحظه زندگي بين مصلحتهاي مختلف يكي را انتخاب ميكنيد، يعني در تزاحم بين مصلحتهاي مختلف هستيد. انتخاب يك شيء از بين مصالح مختلف يك تصميم عقلايي انساني است كه انسان ميگويد بين مصالح مختلف براي رسيدن به يك هدف والاتر برخي مصالح را فرو مينهم و برخي را در اختيار ميگيرم.
وي با بيان اينكه توانمندي 10 نفر كنار هم توانمندي را به توان ميرساند، زيرا هر فرد در مجموعه توان بيشتري پيدا ميكند، افزود: انسان براي هدفي كه انتخاب ميكند ميپذيرد در قالب گروهي همدل در كنار ديگران كار كند، هرچند برخي رفتارها را نپسندد، پس در راستاي رسيدن به هدف از برخي امور مخالف نظر خودش براي رسيدن به هدف والا چشمپوشي ميكند.
سيد حسن خميني با هشدار نسبت به اينكه تفاوت مصلحتسنجي و فرصتطلبي را از ياد نبريم، اظهار داشت: مصلحتسنجي همين روندي است كه اشاره كردم؛ اما فرصتطلبي يعني اينكه انسان براي خودش چشم بر مصالحي ببندد. هرجا يك مجموعه افرادي احساس كردند براي مصالح شخص خودشان ميخواهند اين كار را كنند فرصتطلبي است. درون يك مجموعه اگر به اينجا رسيديد، كار را رها كنيد. اما اگر احساس كرديد مجموعه در راستاي اهدافي است كه شما انتخاب كردهايد با مجموعه همدل باشيد؛ ولو فكر ميكنيد در برخي روشها هم نظر و همدل نيستيد.
وي با بيان اينكه ورود به كار سياسي در تاريخ اين سرزمين سابقه دارد، افزود: آن چيزي كه احزاب را از درون دچار مشكل ميكند مطلقانگاري نسبت به خود و غير است و آنچه آنها را به مشكل بزرگ مياندارد، جايگزيني فرصتطلبي به جاي مصلحتانديشي است. لذا اين دو نكته را هميشه به خاطر داشته باشيد كه يك حزب اگر مطلقانگار شد راديكال و افراطي ميشود و مانند خوارج چشم را بر همه واقعيات ميبندد. جوان مطلقانگارتر است، زيرا آرمانخواهتر است و امور را سياه و سفيد ميبيند. البته اين بدان معنا نيست كه انسان تسليم بديها شود؛ هيچگاه تسليم نشويد و ظلم را خوبي تصور نكنيد؛ كار خوب خوب است و كار بد بد؛ هركس انجام دهد. هيچگاه تسليم بدي و زشتي نشويد، حداقل درون خودتان را نپذيريد، ولو اينكه در لحظاتي براي مصالح بالاتر زبان در كامگيريد؛ البته در صورتي كه در آن مصلحتسنجي آرمان خودتان را ببينيد نه منافع شخصي. اينجاست كه رفتار انساني ظرافت پيدا ميكند و قيام و قعود معنا پيدا ميكند.
يادگار امام يادآور شد: عبدالله بن زبير ميجنگد؛ سيدالشهداء(ع) هم ميجنگد، امام حسن(ع) صلح ميكند، عبدالله بن عمر هم صلح ميكند. اما از ديد ما صلح امام حسن (ع) و قيام امام حسين(ع) مقدس است اما جنگ و صلح آن دو تن غيرمقدس است؛ زيرا ما پشت آن دو آرمان ميبينيم و پشت سر اين دو، فرصتطلبي. تفاوت اين دو را «من» تعيين ميكند. اگر ميخواهيد خودتان را بالا بكشيد كار شما فرصتطلبي است و اگر ميخواهيد آرمانتان را تقويت كنيد مصلحتسنجي است. مصلحتسنجي در ذات انساني است، اما فرصتطلبي آفت انسانيت انسان است. جوان مطلقانگار است و طبيعت جواني اين است، البته ديگران هم اين گونه هستند. لذا نسبت به بدي بايد حساسيت داشته باشيد اما انسانيت اقتضاي مصلحتسنجي ميكند نه فرصتطلبي؛ مرز اين دو بسيار ظريف است. راه تشخيص آن هم فكر كردن به درون خود است كه ببينيد با كدام قطاع وجودي اين تصميم را ميگيريد؟ ترس، خوف يا طمع؟
وي با اشاره به اينكه تاريخ احزاب ما آميخته به دو آفت مطلقانگاري و فرصتطلبي است، گفت: فرصتطلبي مجموعهتان را از درون تضعيف ميكند و لذا درون مجموعه را آميخته به تلنگر و نقد دايمي كنيد و ظرفيت شنيدن نقد را درون خود بالا ببريد كه آنگاه ظرفيت دروني مجموعه بالا ميرود.
يادگار امام در پايان گفت: نقاط ضعف و قوت زيادي در جامعه وجود دارد كه بايد هر دو را ديد. به گذشته افتخار ميكنيم، به امروز انتقاد ميكنيم و بايد به فردا اميدوار باشيم و اين سه اصل را بايد همواره رعايت كنيم.