• ۱۴۰۳ سه شنبه ۶ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 2193 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۰ اسفند

گفت‌وگو با «بهار سعوه» بازيگر نمايش «كاسپار»

نمي‌توان نگاه فلسفي نمايش كاسپار را كتمان كرد

   مريم رهنما/  اين روزها اگر به تماشاخانه آو سر بزنيد، نمايشي به نام كاسپار به نويسندگي پتر هانتكه و كارگرداني محسن معيني را شاهد خواهيد بود كه از نخستين هفته اجرا تاكنون، موج پرهياهويي در سكوت خبري تئاتر كشور راه انداخته و دليل اين اتفاق را، علاوه بر متن فلسفي هانتكه و كارگرداني خلاقانه معيني، بايد بازيگران خوبش دانست كه با توانمندي بسيار، بازي‌هاي دشوار و طاقت‌فرسايي را روي صحنه اجرا مي‌كنند. يكي از بازيگران خوب اين نمايش، «بهار سعوه» است. سعوه بيشترين تجربه بازيگري‌اش را مديون حضور در كارهاي امير دژاكام مي‌داند. از جمله آثار او در مقام بازيگر مي‌توان از «گرگ گرسنه»، «ضيافت شيطان»، «ليلي و مجنون» و «تاج محل» نام برد. ضمن اينكه نمايش خرس تنبل را كارگرداني كرده است.  به بهانه حضور موفق او در نمايش كاسپار با او گپ كوتاهي زديم.

  براي بازي در كاسپار، تمرين‌هاي‌تان با آقاي معيني چطور بود و چگونه به نقش نزديك مي‌شديد؟

نخستين اتودهاي ما به‌شدت تجربي پيش رفت و هر كسي در مورد شخصيتي كه قرار بود ايفا كند، همه آن چيزي كه در زندگي با خودش همراه داشت، وارد شخصيتش مي‌كرد يعني بازيگر خودش را بيرون مي‌ريخت و آقاي معيني ما را به رهايي گسترده‌اي مي‌رساند و بعد، از ميان آنها چيزهايي را كه لازم بود، با نظر خودش و بازيگر انتخاب مي‌كرديم. نظرهاي من و آقاي معيني خيلي به هم شبيه و نزديك بود. يعني با هم چالش شخصيتي و تحليلي نداشتيم. گفتمان ما هر روز بيشتر و بيشتر مي‌شد. براي نمونه، ايشان به من مي‌گفتند «بهار سعوه، اگر نقاشي مي‌كني، بوم نقاشي‌ات را در تمرين‌ها بياور» اما من فقط بوم را نمي‌بردم، بلكه كل ابزار و عناصري را كه در نقاشي به كار مي‌برم، مي‌بردم سر تمرين و من با قلم‌مو  و چكش  و  وسايلم  ديالوگ  مي‌گفتم.

 وجود آن ابزارها چه ربطي به تمرين كاسپار داشت؟ تحليل كارگردان و خودتان از كاربرد آنها چه بود؟

آن ابزارها در تمرين به من خيلي كمك مي‌كرد، تحليل ما اين بود كه آن شخصيت، شخصيتي نيست كه عادي راه برود يا عادي غذا بخورد. از دلِ همان عادي‌نبودن‌ها ما رسيديم به اينكه شخصيت كاسپار نمي‌تواند روي پا بايستد، چون آنقدر در جامعه خود قرباني است كه دردهاي جامعه به او فرصت ايستادن هم نمي‌دهند.

 چقدر با  نگاه فلسفي متن موافق  و همسو بوديد؟

به نظرم كاسپار سرشار از نگاه فلسفي است. وقتي متن كاسپار را مي‌خوانيد، ناخواسته فلسفه را با خودش مي‌آورد. مخاطب چه فلسفه بداند يا نداند، يا اگر فلسفه را دوست داشته باشد يا از آن متنفر باشد، ناخودآگاه درگير فلسفه‌اي مي‌شود كه «هانتكه» او را با آن درگير مي‌كند؛ فلسفه‌اي كه دور تا دورمان را گرفته و جهانشمول هم هست، چه اين سرِ دنيا باشيد، چه آن سرِ دنيا. اينها دردهاي آدمي است كه ما را فرا گرفته‌اند. خب مسلم است بازيگري كه با چنين متني و كارگرداني كه از مكتب ديگري آمده، روبه‌رو مي‌شود، درگير فلسفه‌اي مي‌شود كه بين بازيگر و كارگردان وجود دارد. در خوانش متن و حتي وقتي متن را كنار مي‌گذاشتيم و صحبت‌هايي كه با كارگردان داشتيم، فلسفه وجود داشت. نمي‌توانيم كتمانش كنيم. منتها جايي خيلي پررنگ است و جاي ديگر، خيلي كمرنگ. آقاي معيني از ابتدا كار را با فضاي فلسفي پيش برد. فارغ از متدهاي بازيگري كه شايد در قالب يك ورك‌شاپ براي ما توضيح مي‌داد، ناخواسته در مسير فلسفه مي‌افتاد. يعني فلسفه ويتگنشتاين در آن نمود داشت و نمي‌توانستيم كاري بكنيم. فضاي فلسفه هايدگر بر تمرين‌ها حاكم بود و نمي‌شد غير از اين باشد. رگه‌هايي از نيچه را در تمرين‌ها و اجرا مي‌ديديم.

 فكر مي‌كنيد نمايش فلسفي كاسپار، براي كدام دسته از تماشاگران جذاب و قابل توجه است؟

درباره اينكه تماشاگر كاسپار، تماشاگران خاص باشند و آقاي معيني هم بر اين نكته تاكيد داشتند و در پوستر نمايش هم آمده كه «بيماران عصبي به ديدن اين نمايش نيايند»، من چنين نگاهي به كار ندارم. احساس مي‌كنم هر كاري كه خلق مي‌شود، ناخودآگاه دسته‌اي از آدم‌ها را صدا مي‌زند. آن دسته‌هاي مختلف جامعه، مي‌توانند قشر پايين يا بالاي جامعه باشند، مي‌توانند قشر روشنفكر باشند و برحسب اتفاق كار را نفهمند يا اينكه قشر لمپنيسم باشند و از قضا بفهمند. من محدوديتي براي تماشاگران كاسپار قايل نيستم. در شب‌هاي مختلف اجرا ديده‌ام تماشاگر عام به ديدن كار آمده كه نه رگه روشنفكري دارد، نه نخبه است و نه تئاتري. مخاطب رهگذر بوده و آمده خودش را در اين نمايش ديده است. او دردهاي خودش را مي‌بيند؛ دردهايي كه براي هر كدام از ما به يك شكل وجود دارد. مخاطب اين كار را دسته‌بندي نمي‌كنم و نمي‌گويم مخاطبي بايد كار را ببيند كه درد داشته و زجر و فقر و تنگدستي و آسيب‌هاي اجتماعي را لمس كرده باشد.
مي‌تواند مخاطب مرفه و بي‌دردي باشد اما در اين نمايش قاب‌هايي را ببيند كه براي او جذابيت دارد. حتي اگر درگير معناي فلسفي نمايش نشود، يكسري قاب‌بندي و تصاوير و بازي‌هاي خوب و جذاب مي‌بيند. چرا اين اتفاق نيفتد؟ يك بخشي از وظايف رسانه‌ها، سرگرم‌سازي است. چرا از اين نكته غافل بشويم؟ چرا سرگرمي هميشه بايد در قالب طنز يا نمايش موزيكال اتفاق بيفتد؟ بنابراين كاسپار جدا از بار فلسفي، قابليت‌هاي سرگرمي و ديداري هم در خود نهفته دارد. طي اين شب‌ها مخاطبان بسياري را ديده‌ام كه در واكنش به نمايش، برون‌ريزي‌هاي مختلفي داشته‌اند؛ خنديده‌اند، گريسته‌اند، واكنش‌هاي خشن داشته‌اند. گاهي ديده‌ام در يك صحنه دردناك نمايش، مخاطب مي‌خندد، چون فهم او از نمايش به صورت خنده بيان مي‌شود. در نهايت اگر كسي هم كاسپار را نفهمد، هيچ ايرادي ندارد.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون