ضرورت بازنگري در سنت
سيد محمد خاتمي
رييسجمهور پيشين ايران
فقدان عالم بزرگوار، مصلح و خيرانديش، جناب حجتالاسلام والمسلمين داود فيرحي مصيبت بزرگي بود. البته هر عالم و خيرخواهي كه از دنيا برود، از دست دادن او مصيبت است ولي به نظر من مصيبت درگذشت كساني چون فيرحي مصيبت مضاعف است. فيرحي به معني واقعي كلمه مومن بود. عالم، روشنبين و با اخلاق و مبتكر و دردمند درد انسان و تلاشگر براي يافتن درمان اين دردي كه انسان روزگار به خصوص مردم ما با آن روبهرو هستند و نيز انساني كه در زمان خود به سر ميبرد و عالم به زمان بود. نه اينكه دچار روزمرگي باشد؛ او گذشته را ميشناخت و به آينده نگاه داشت اما در روزگار خود به سر ميبرد. كسي كه چنين باشد، دشواريها او را از پاي در نميآورد و اشتباهات او را به مهلكه نمياندازد.
امروز تمدني كه غالب است و بر عالم و آدم استيلا پيدا كرده دچار بحران است؛ بحران در انگارهها و انگيزههاي خود تمدن و آنچه در اثر آن ايجاد شده همچنين وجه سياسي تمدن غرب كه به استعمار و استكبار ويژهاي انجاميد و گرفتاريهاي بزرگي را براي بشر غير غربي ايجاد كرد. بسياري از انديشمندان غربي به اين بحران توجه كردهاند و به دنبال حل آن بودهاند و بعضي ديگر فقط ريشههاي اين بحران و مشكلات را گفتهاند. مثل غلبه تكنيك بر جان و جهان انسان و اسير شدن انسان در دست تكنيك كه زاده خود انسان است. ملت ايران ملتي بزرگ و داراي تمدن پيش و پس از اسلام است. هويت فرهنگي و تاريخي ملت ما خواه ناخواه تحتتاثير عامل مهمي مثل اسلام بوده است. اين ملت با پديده غرب يا محتواي پديده غرب كه تجدد باشد، مواجه ميشود با انگارهها و ارزشهايي كه تازه است و با سنت معهود او سازگاري ندارد و از سوي ديگر مواجه ميشود با وجه سياسي تجدد در خارج از مرزهاي دنياي متجدد، يعني استعمار و استكبار و رنجها و مشكلاتي كه پيدا كرده است.
سنت توان راه بردن اين ملت را ندارد و بايد در او تجديد نظر شود. از سوي ديگر نه ميتواند و نه ميخواهد كه غربي شود. اين سراب موهومي است كه دسترسي به آن هم ميسر نيست. اينجا است كه ما نيازمند انسانهايي هستيم كه بتوانند راهكاري براي اين ملت نشان بدهند. فيرحي از آن دسته افرادي بود كه تسلط خوب و كافي بر دانش قديم و دانش جديد داشت و سير تاريخي مردم و تحول مفهومي آن را شناسايي كرده و درصدد آن بود ما را راهنمايي كند كه با اجتهاد جديد در سنت و درك الزامات زمان به جايي برسيم كه بتوانيم روي پاي خود بايستيم، از مزاياي پيشرفت دانش و تجربه بشر استفاده كنيم و به يك وضع آرامبخشي برسيم كه هم هويت سنتي خود را از دست نداده باشيم و هم اينكه الزامات زمان را درك كرده باشيم.