• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 16 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۵ آبان

همواره در حال تحول

قربان بهزاديان نژاد استاد سابق دانشگاه تربيت مدرس

سال 1375 در موسسه توسعه دانش و پژوهش ايران كه به همت نخست‌وزير امام(ره) و جمعي از همكاران و همفكرانش فعاليت داشت، كميته‌اي متشكل از مرحوم دكتر احمد احمدي، دكتر مصطفي معين، مهندس باقريان و دبيري اينجانب تشكيل شد. هدف اين جمع بررسي شرايط عمومي كشور به ويژه مسائل فكري و اينكه چه بايد كرد؟ يا به سخن دقيق‌تر با كمبود امكانات چه مي‌توان كرد؟ بود. اين جمع به اين نتيجه رسيد كه كاركرد موسسه تغيير يابد يا بخش عمده‌اي از توان و نيروي آن براي شناخت جريان‌هاي فكري، متفكران، طرح انديشه‌هاي نو، ايجاد فرصت براي تضارب و تبادل آرا و... به كار گرفته شود. ميرحسين موسوي ضمن صحه گذاشتن به ضرورت چنين فعاليت‌هايي، فضا را مناسب ندانست و بر اين باور بود: شروع چنين كار فكري و علمي نبايد سياسي جلوه كند. مدتي گذشت با اعلام اينكه در انتخابات شركت نخواهد كرد و پس از بازگشت از سفر مكه در اولين جلسه هيات امناي آن موسسه، اجراي آن پيشنهاد را در جمع مطرح و با توصيه‌ها و پيشنهاد‌هايي به تصويب رسيد و در عمل اجراي آن به اينجانب سپرده شد: برگزاري سخنراني‌هاي هفتگي و انتشار آنها به صورت كتابچه، بزرگداشت چهره‌هاي علمي برجسته، برگزاري سمينارهاي علمي، انتشارات، فصلنامه و... همه اينها بدون بودجه دولتي و حتي اجازه دريافت كمك‌هاي دولتي يا كمك گرفتن از سرمايه داران بزرگ و... كار دشوار و شايد ناممكن به نظر مي‌رسيد. فعاليت اجرايي با برگزاري اولين سخنراني با عنوان مي‌انديشم، پس هستم آغاز شد. دست‌اندركاران عرصه فر هنگ و هنر نيك واقفند كه استمرار فعاليت‌هاي مدني با چنين ابعادي در گرو شناسايي و جلب همكاري و از همه مهم‌تر اعتماد اهل نظر و انديشمندان حوزه‌هاي مختلف است و همين مسووليت موجبات دوستي من با بسياري و از جمله حجت‌الاسلام داود فيرحي شد. او در آن سال دانشجوي دكتري بود و استاداني كه او را مي‌شناختند طلبه خوش استعداد و با آينده‌اي روشن معرفي‌اش مي‌كردند. او را به همكاري دعوت كرديم و بعد در سال 1380 كه قرار شد، همه اين فعاليت‌ها در موسسه‌اي به نام تحقيقات و توسعه علوم انساني متمركز شود، از ميان چند صد محقق، روشنفكر و عضو هيات علمي كه طي چند سال، همكاري دوستي داشتيم براي عضويت در هيات‌مديره انتخاب شد. او جوان‌ترين عضو هيات هشت نفره ما (هفت نفر عضو هيات‌مديره به اضافه بازرس) بود. اين انتخاب موجب دوستي بيشتر، آشنايي با خلقيات شد و در عين حال شاهد تغيير و تحول او به همان مسيري كه استادانش پيش‌بيني مي‌كردند بودم؛ در ادامه به خلاصه‌اي از برداشت خود از اين دو منظر اشاره مي‌كنم. 

خصوصيات  اخلاقي 
الف- حق پنداري فردي نداشت: جلسات هيات‌مديره ما به صورت معمول هر دو هفته يك‌بار تشكيل مي‌شد؛ اما برخلاف ديگر هيات‌مديره‌ها، اعضا چندان علاقه‌اي به مسائل اجرايي نشان نمي‌دادند و بيشتر به بحث‌هاي علمي مي‌پرداختيم و دوستان تلاش هم مي‌كردند وارد تحليل‌هاي روزمره نشوند و فيرحي در طرح مساله و مساله‌يابي در حوزه‌هاي مختلف نقش بسيار بايسته‌اي داشت. او در طرح هر مطلبي الگوي جالبي داشت و مصر بود كه مشاركت بيشتري را جلب كند تا ابعاد مختلف موضوع روشن‌تر شود و حتي در موضوعاتي كه تسلط كامل هم داشت، سخن خود را معمولا با جملاتي نظير اينكه «فهم من از موضوع اين است»، «برداشت من اينه»، «اين جور فكر مي‌كنم» و... به پايان مي‌برد و نتيجه‌گيري نمي‌كرد و خود را آماده شنيدن نظرات مخالف مي‌نمود. 
ب-  صبوري و خلاقيت در تبديل تهديد به فرصت: 
بارها مي‌گفت شرايط براي زيست مسلماني و افرادي مانند من (به دليل روحاني بودن) دشوار شده است و اشاره مي‌كرد بدسخني‌ها، توهين‌ها و... به او صورت مي‌گيرد و به ياد دارم روزي دوستان به او پيشنهاد كردند كه بهتر است شما نيز در محيط‌هاي دانشگاهي و كاري با لباس معمولي ظاهر شويد، با تامل و تاني گفت: من انتخاب كرده‌ام و به زيبايي‌ها و درس‌آموزي‌هايي كه اين برخوردها برايش دارد، اشار كرد و ادامه داد: دانشجويي كه مرا نمي‌شناسد و توهين مي‌كند، معترض من نيست، نقدش را به آنچه ديگران مي‌كنند يا كليشه‌اي كه در ذهنش ساخته و... ايراد مي‌كند؛ اگر من از اين نقد خودم و هم لباسي‌هايم را محروم كنم چگونه به شناخت جامعه و تغيير اميدوار باشم. 
ج- مشاهده‌گر تيزبين و دقيق بود :  همواره در جلسات به مشاهداتي اشاره مي‌كرد كه بسياري به آن اهميت نمي‌دادند يا اصلا متوجه آن هم نبودند. اين مشاهده‌گري مختص مشاهدات نبود وگاه متني را كه چند نفر خوانده بود ند به يك اشاره‌ گذراي نويسنده استناد مي‌كرد؛ با پايش موضوع بعدها اهميتش نمايان مي‌شد. 
د- وفادار، راستگو و مبادي آداب بود: رفتار دكتر فيرحي را نمي‌توان يا لاقل من نمي‌توانم به وصف در آورم، او از جنس متفكراني بود كه در تاريخ از آنها خوانده‌ايم. به آنچه مي‌گفت وفادار بود و به آن عمل مي‌كرد. دوست دوره سختي‌ها و گشادگي‌ها بود. در جمع‌هاي زيادي در فعاليت‌هاي موسسه از سر دبيري فصلنامه، انتشارات، ميزگردها و... حضور داشت و نه من كه هيچ‌يك از همكاران و مراجعان به ياد ندارند او كسي را رنجانده باشد، جلوتر از بزرگ‌تري راه رفته باشد، ... و در عين حال از مواضع حق‌طلبانه دست كشيده باشد. 

تحول رويكرد: 
طبيعي است كه انديشمندان با بررسي آثار مكتوب و سخنراني‌هاي ايشان تصوير درست و دقيقي از تحولات انديشه‌اي او، ارايه خواهند كرد و سخن من برداشتي است از گفتار و رفتار او؛ يقينا از دقت كافي برخوردار نيست و من تغيير او را از تصويربرداري از مشكلات فكري، صاحب نظري و اعتماد براي تعامل با انديشمندان برجسته ياد مي‌كنم: 
1- دوره تصويربرداري: سال‌هاي اوليه آشنايي هرگاه با او، گفت‌وگو مي‌كردم و پيشنهادهايش را براي به عمل در آمدن مطرح مي‌نمود، همواره اين شوق در او بود كه تصويري كلي از مشكلاتي كه انسان مسلمان با جهان مدرن و دنياي جهاني شده دارد، به دست آورد. قاب اين تصوير و پاسخ به آن را محدود به ايران ومذهب شيعه نمي‌دانست، بلكه تمامي مذاهب و فرق اسلامي را مدنظر داشت؛ جزو اولين پيشنهادهايي كه با من مطرح كرد اين بود كه حركت مستمري در جهت شناخت نسبت و پاسخ مذاهب به مشكلات انديشه‌اي شكل بگيرد. او فهرستي از مسائل نظير آزادي، دموكراسي، احكام قضايي، ارث، حقوق بشر و... را بر مي‌شمرد و گروه‌هايي از دانشجويان مستعد را براي ترجمه چنين مقالاتي انتخاب كرد. دو مجموعه نسبت دموكراسي با مذاهب مختلف و آزادي را فراهم آورد؛ مجموعه‌هايي كه امكان انتشار نيافتند.
2- به هر حال او توقف طولاني در اين ايستگاه نداشت و ديري نپاييد كه همواره در جلسات و بحث‌هاي خصوصي مي‌گفت: فرمولي در ذهن دارد كه از بزرگان آموخته است كه حل همه اين مسائل و دشواري‌هاي فكري را در مقوله مقصد دين و مقاصد الشريعه بايد جست‌وجو كرد و از اين رو بخش زيادي از وقت خود را مصروف همين موضوع كرد. 
3- تعامل با جهان: در سال 1387 چندين مرتبه در تحليل دينداري در جامعه، متولين و انديشمندان علوم ديني، صحبت خود را ناتمام مي‌گذاشت و گويي قصد بيان مساله‌اي را دارد؛ بالاخره روزي به او گفتم چرا بحث را ناتمام مي‌گذاري؛ گفت آخر تو مخالفت نمي‌كني و همين مرا با مشكل مواجه مي‌كند؛ تو قول بده اگر موافق نيستي به من بگويي تا ادامه ندهم. 
او تحليلي ارايه كرد كه متفكران در يك نگاه كلان حوزه را به دو گروه طرفداران حكومت و سنتي‌ها تقسيم مي‌كنند و تا حدودي هم درست است؛ من به درستي يا نادرستي اين تحليل كاري ندارم؛ اما خروجي‌اي كه اين دو گروه دارند، اگر نگويم ناقص، لااقل مي‌توان گفت اگر اين خروجي‌ها را انديشمندان مختلف در سراسر عالم محك نزنند بسيار كم اهميت است...  


 او ادامه داد ما جمعي هستيم كه رابطه تشكيلاتي با هيچ‌ مركزي نداريم و دوستان در دانشگاه و حوزه خوب درس خوانده‌اند و امروز آمادگي دارند تا برداشت‌هاي خود را به زبان‌هاي مختلف و در آغاز به زبان‌هاي انگليسي و عربي ارايه نمايند و امكانات لازم را نداريم و افراد و مراكزي كه حاضر بودند، حمايت كنند را برشمرد وبه  دلايلي كه به آن رضايت ندارند، اشاره كرد و من هم مواردي را پيشنهاد نمودم و او گفت دوستان رضايت نمي‌دهند. چند جلسه درباره موضوع و امكانات مورد نياز با هم صحبت كرديم و من به او گفتم مي‌داني منابع موسسه محدود است ولي تاكنون كاري نبوده كه واقعا بخواهيم انجام دهيم، توان علمي و شرايط اجتماعي آن مهيا باشد، براي منابع مالي زمين بماند. در ادامه به اين توافق رسيديم كه آنها سايتي به سه زبان راه‌اندازي كنند و من منابع مالي براي آن كار فراهم آورم، توافقي كه سرنوشت آن را متوقف كرد و در سال‌هاي اخير مرتب درباره آن با هم صحبت مي‌كرديم و او درصدد بود كه آن را عملي كند كه اجل امانش نداد و جامعه را از حضورش محروم كرد. به هر حال گفت‌وگو درخصوص اين موضوع براي من از حيث همان تحول حايز اهميت بود. او سخت به اين نتيجه رسيده بود كه هر برداشتي و هر انديشه‌اي مادام كه در جامعه‌اي خاص، در انحصار گروه اندك و حتي به يك زبان باشد محكوم به نابودي است و چون افق ديد او محدود نبود و مي‌خواست جامعه‌اي كه به آن تعلق داشت را به آن مقصد به حركت در آورد. يادش گرامي

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها