• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 16 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۵ آبان

نظري بر جايگاه داود فيرحي در تبارشناسي گروه علوم سياسي دانشگاه تهران

دلبسته نوشتن

سجاد صداقت روزنامه‌نگار

1- گروه علوم سياسي دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران آوردگاه نوستالژي‌هاست. گويي هر كسي زمان‌هايي را در اين دانشكده و آن گروه گذرانده باشد، لاجرم اسير نوستالژي مي‌شود. نوستالژي‌ استاد، نوستالژي همكلاسي، نوستالژي درس‌ها، نوستالژي ساختمان دانشكده و درنهايت نوستالژي علم سياست به روايت دانشكده حقوق.

اين سخن بيش از اينكه اثباتي تاريخي يا حتي علمي داشته باشد، محصول يك تجربه‌زيسته است. تجربه‌اي كه احتمالا بسياري از آناني كه در اين محيط درس خوانده، تدريس كرده يا به مناسبتي اوقاتي را در آن گذرانده‌اند، پس از دوري از محيط محصور در ميان نرده‌هاي سبزرنگ دانشگاه، آن را بهتر درك مي‌كنند. گاهي بايد بيرون اين نرده‌ها ايستاد تا آن نوستالژي و تاثير شگرف آن را بهتر درك كرد. 
احتمالا طنز تاريخ بود كه گروهي از دانشجويان دوره‌هاي ابتدايي دكتراي علوم سياسي دانشكده حقوق دانشگاه تهران در ابتداي دهه ۷۰ هم اسير تقدير نوستالژي‌ شدند. هر چند كه اين نوستالژي گويا به سنجه تجربه‌زيسته در همه دوره‌هاي دانشكده حقوق و به‌طور خاص در ميان همه اركان گروه علوم سياسي وجود داشته، اما چرا بر دانشجويان يك دوره خاص تاكيد مي‌كنيم؟ 
اين گروه را احمد نقيب‌زاده به خاطر شكل خاص مواجه‌شان با علم سياست و تلاش بي‌وقفه آنها براي درك بهتر اين علم، «دايناسورها» ناميد. آناني كه در ايران پس از جنگ تلاش مي‌كردند از زواياي مختلف روايت تازه‌اي از علم سياست به ميان بياورند. سال‌هايي كه مي‌توان آن را به لحاظ حضور اساتيد تراز اول و نوع نگاه دانشجويان به علم سياست جزو دوره‌هاي خاص تاريخ دانشگاه تهران حساب كرد. حسين بشيريه، محمد رضوي، مرحوم جواد شيخ‌الاسلامي، احمد نقيب‌زاده، قاسم افتخاري، احمد ساعي و... مجموعه‌اي از اساتيد را تشكيل مي‌دادند كه آموزش علم سياست را در ايران آن روز متفاوت مي‌كردند و به تبع آن دانشجوياني را به بار آوردند كه بعدها شاكله اصلي آموزش علم سياست در ايران شدند. دانشجوياني كه نقيب‌زاده آنها را «دايناسورها» خوانده بود، در گذر از دهه ۶۰ و همنشيني پاي درس استاداني چون جواد طباطبايي و عباس ميلاني -كه اولي به خاطر اخراج و دومي براي مهاجرت از ايران ديگر در دانشگاه حضور نداشتند- به دوره‌اي رسيده بودند كه مي‌شد اميد داشت سرمايه‌هاي عظيمي براي علم سياست در ايران دهه‌هاي بعدي شوند. 
اين سخن چندان گزافه هم نبود و بخش مهمي از اساتيد گروه‌هاي علوم سياسي دانشگاه‌هاي ايران، در دهه ۸۰ و ۹۰ دقيقا از ميان كساني انتخاب شدند كه آن دوره كاربردي را در گروه علوم سياسي دانشكده حقوق گذرانده بودند. اسامي اين دانشجويان در ورق زدن تاريخ گروه علوم سياسي دانشگاه تهران، گواهي مهمي درباره چگونگي تعليم و پرورش «استاد علم سياست» در ايران دهه ۷۰ است. مسيري كه در دهه‌هاي بعدي به خوبي آن دوره‌ها طي نشد و با پيچيده شدن فرآيند جذب و تاثيرپذيري سياست‌هاي حاكميتي بر گروه‌هاي دانشگاهي و به‌طور خاص گروه‌هاي علوم سياسي، عملا راه به بيراهه برد.
دوره دايناسورها اما روزگار همنشيني با اساتيدي است كه به شكل عملي تاثير خود را بر دانشجويان‌شان مي‌گذاشتند و ثمره آنان از اين دوره‌ها همان اتفاق متفاوتي بود كه علم سياست در بن‌بست و بحران پس از انقلاب و انقلاب فرهنگي، به آن نياز داشت. در شرايطي كه از ميانه دهه ۶۰ تلاش براي اضافه كردن استاداني كه محصول «مدرسه تربيت مدرس» بودند به گروه علوم سياسي دانشگاه تهران آغاز شده بود، اما هنوز هم در كلام بسياري از دانش‌آموخته‌هاي آن روزگار، تاثيرپذيري اصلي از همان اساتيدي است كه پيش از اين نام برخي آنها به ميان آمد.
2- تقدير نوستالژي در گروه علوم سياسي دانشكده حقوق كار را به جايي رسانده بود كه هر دانشجويي خود را با استادش مي‌شناساند و تحت تاثير استاد خود در كلاس تدريس قرار مي‌گرفت. البته كه اين جملات نمي‌تواند يك حكم كلي يا الگوي واحد باشد اما نگاهي به راه‌يافتگانِ دايناسورها در گروه‌هاي علوم سياسي دانشگاه‌هاي مهم كشور -كه هر يك امروز خود وزنه مهمي براي علم سياست در ايران محسوب مي‌شوند- نشان مي‌دهد هر چه آنها از تاثير طباطبايي، بشيريه، ميلاني و... بر خود بگويند اما دستِ تقديرِ استادِ ديگري بر سرنوشت دانشجويان آن روزها گره خورده است. 
سيدمحمد رضوي، نامِ آشنا و كمتر ارج نهاده شده گروه علوم سياسي دانشگاه تهران بود كه در ميان استادان معروف‌تر دانشكده حقوق براي نسل ما، به بخش مهمي از دايناسورها ياد داد كه چگونه مي‌توان يك استاد خوب بود و چگونه مي‌توان همه‌چيز يك استاد را تبديل به جلسات كلاسي و طرح درس كرد. احتمالا تحت تاثير رضوي بود كه بخشي از دايناسورها راه استاد را پيش گرفتند و ترجيح دادند دل در گرو كلاس و طرح درس داشته باشند. كار به جايي رسيد كه اگر آنان امروز و در مقام استاد علوم سياسي، به مقتضيات روز بخواهند تغييري در قياس با استادشان داشته باشند كار را به سخنراني در موضوعات نظري و ساحت عملي علم سياست مي‌كشانند يا پژوهش‌هاي خود را در قالب مقاله‌هاي دانشگاهي ارايه مي‌دهند. گويي محمد رضوي، استاد برجسته انديشه سياسي دانشكده حقوق كه در اوج كمالات علمي قرار داشت و كلاس درسش در زمره بهترين‌ها در ايران بود، بدون هيچ اثر نگاشته شده، دست بر شانه شاگردانش گذاشته بود. 
رضوي در طول سال‌هاي تدريس و پس از آن هيچ كتابي ننوشت و تنها ۵ مقاله از او بين سال‌هاي ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ منتشر شد. سنت تدريس و طرح درس اما به عنوان ميراث سترگ رضوي به برخي از مهم‌ترين شاگردان او كه امروز در مهم‌ترين گروه‌هاي علم سياست دانشگاه‌هاي ايران تدريس مي‌كنند، رسيد و آنها هم كمتر اثر مكتوبي در قالب كتاب 
در دسترس پژوهشگران و علاقه‌مندان قرار دادند. اگر اثري هم در اين سال‌ها قلمي شد، معمولا از رهگذر نگارش مقاله‌ها مي‌گذشت.
البته بودند در اين ميان كساني كه از ميانه دايناسورها راه متفاوتي با ميراث سيدمحمد رضوي برگزيدند. راهي كه علاوه بر كلاس و طرح درس، مواردي چون مكتوب كردن پروژه‌هاي فكري و انتشار آثار را نيز شامل مي‌شد. در چنين وضعيتي احتمالا شاخص‌ترين دانشجوي دوره «دايناسورها» كه ميراث‌دار رضوي نشد، داود فيرحي بود.
3- «در آن زمان همه اساتيد مورد استقبال دانشجويان نبودند. طبع دانشجويان معمولا  به گونه‌اي است كه اساتيدي را دنبال مي‌كنند كه از آنها بيشتر ياد مي‌گيرند. در آن زمان اين اساتيد دو دسته بودند؛ برخي مانند آقاي دكتر رضوي و... وقت زيادي نمي‌گذاشتند و معمولا پس از ساعت درس فضا را ترك مي‌كردند.» اين جملات داود فيرحي درباره نوع نگاه دانشجويان در آن سال‌ها، روشن‌ترين توصيفي است كه مي‌توان درباره او ارايه داد. فيرحي كه از دل حوزه علميه بر مي‌آمد، در مكتب استاد خود حاج محمدتقي خاتمي -مدير وقت حوزه علميه زنجان- آموخته بود كه بايد بنويسد و اين آموخته اصلا به او اجازه نمي‌داد كه با همه علاقه‌اي كه به رضوي داشت، راه او را ادامه دهد: «اساسا يكي از دلايلي كه باعث شد من قلم به دست بگيرم و شروع به نوشتن كنم اين بود كه ايشان [ مرحوم حاج شيخ تقي خاتمي] مي‌گفت علم‌آموزي بدون نوشتن ابتر است... اين ديدگاه و رويكرد باعث شد كه ما با جرات زيادي دست به قلم بشويم.»
فيرحي اين آموزه خود را به شكلي كاربردي به كار گرفت و پس از دفاع پايان‌نامه دكتراي خود در سال ۱۳۷۸ و ورود به هيات علمي گروه علوم سياسي دانشكده حقوق، پايان‌نامه‌اش را در قالب كتاب به بازار نشر ارايه كرد. از آن روز تا همين روزهايي كه او چشم از دنيا فرو بست، فيرحي پروژه فكري خويش را در قالب كتاب‌هاي مختلفي در دسترس پژوهشگران، دانشجويان و علاقه‌مندان قرار داد. به عبارت ديگر اين همان ويژگي‌اي بود كه او را با بخش مهمي از هم‌دوره‌‌اي‌هايش در دانشكده حقوق متمايز مي‌كرد.
فيرحي بيش از آنكه با سبك و سياق رضوي همراه باشد به طباطبايي و بشيريه دلبسته بود و چون سر در راه انديشه سياسي و نسبت آن با اسلام داشت، به سبك «استاد خود» جواد طباطبايي تاليف پروژه فكري‌اش را در دستور كار قرار داد. آن آموزه دوره حوزه و اين تاثير از امثال طباطبايي باعث شد كه او از جمع ميراث‌داران سنت محمد رضوي فاصله بگيرد و در كنار كلاس، طرح درس و نگاشتن مقالات، به تاليف آثار و پيش بردن پروژه فكري‌اش نيز مشغول شود. گويي او به عنوان يك حوزوي پرتلاش كه در دانشگاه تهران علوم سياسي مي‌خواند، تفاوت خود را با بخش مهمي از هم‌دوره‌اي‌هايش در نوشتن و از پا ننشستن براي تبيين يك طرح فكري قرار داد.
او از حوزه علميه زنجان نوشتن را آموخته بود و در روزگار عجيبي كه برخي اساتيد به ‌نام علم سياست حتي پايان‌نامه‌هاي خود را چاپ نمي‌كنند، مسيري براي همه علاقه‌مندان به علم سياست گشود. فيرحي به خوبي مي‌دانست اين راهي است كه او را در اذهان ماندگار خواهد كرد. شايد هم او مي‌دانست در اوج دوران برگزيدن اين مسير، فرصت چنداني‌ براي پيشبرد پروژه فكري‌اش ندارد و در اوج بلوغ از ادامه مسير باز مي‌ماند.
اما هر چه كه بود، در نگاه به دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران و تبارشناسي گروه علوم سياسي آن، مي‌توان داود فيرحي را در دسته آناني قرار داد كه «يك مسير» را رقم زدند و خود جزو مهمي از تاريخ دانشكده شدند. او دلبسته نوشتن بود و همين نوشتن، فيرحي را به يك نقطه تمايز در ميان دايناسورها تبديل كرده بود. گويي خود مرحوم فيرحي معناي مجسم همان روايتي بود كه به نقل از استادش شيخ محمدتقي خاتمي در حوزه علميه زنجان روايت مي‌كرد: «مي‌گفتيم ممكن است انسان غلط بنويسد و ايشان تاكيد مي‌كرد كه درنهايت ممكن است غلط شود. يا خود شما روي آن خط مي‌كشيد و مي‌گوييد غلط كردم يا اينكه اگر خود انسان متوجه نشود كس ديگري روي نوشته او خط مي‌كشد و مي‌گويد اين غلط كرده و روح نويسنده هم در قبر راضي مي‌شود...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها