ادب انديشيدن
خسرو طالبزاده
پژوهشگر
توفيقي بود در طي يك سال در جلساتي در انديشگاه كتابخانه ملي هفتگي از نزديك با مرحوم دكتر فيرحي آشنا شوم و اينبار نه به ميانجي كتابها و سخنرانيها بلكه بيواسطه، شخصيت فكري و فردي او را فراسوي سطور نوشتهها و كلمات سخنها بهتر بشناسم و ناظر باشم. چيزي كه برايم در اين هفتهها به تدريج آشكار ميشد، ادب او در مواجهه با ديگري بود؛ ديگري موافق يا ديگري مخالف، حتي مخالفان شخصياش. در ابتداي امسال در يكي از جلسات، بحثها به نقدي منجر شد كه عليه آرايش منتشر شده بود. با اينكه نويسنده نقد مانند هميشه لحني تند و گزنده به كار بسته بود، اما دكتر فيرحي با خنده و تبسم هميشگياش پاسخ ميداد و ميگفت خوب است كه در اين روزگار كسي هم نقد جدي كند. نه برآشفته بود و نه سخنش در برابر تندي و گزندگي ديگري بيقرار و بيمهار. اين ادب در برابر ديگري تنها به استاد سابق خود ختم نميشد، ميشد در ميان نوشتههايش اين ادب را درك كرد و نشانههاي آن را تشخيص داد. البته بيموضع و نظر نبود اما جاذبهاش بيش از دافعهاش بود به خصوص در قلمرو نظر و دانش و تحقيق. گرچه اهل تسامح و مداراي رفتاري و منشي بود، اما در بيان نظرها و آراي خود به جز حق كلام و رعايت حقيقتي كه ميفهميد، از چيزي فروگذار نميكرد. در ابتداي همين امسال در گفتوگويي در شبكهاي اجتماعي در جمع روشنفكران خارج از كشور از خطا و اشتباه اساسي روشنفكران ديني و بياعتنايي و بيتوجهي آنها به دانش فقهي به صراحت و آشكارگي سخن ميگفت و اينكه برخلاف تصور آنها فقه در بيان و صيانت از حقوق انسان خنثي و بيطرف نيست. ادب انديشيدن گمشده تاريخ انديشگي ايراني است. چه عالمان و متفكراني كه در مباحث فلسفه و سياست و فرهنگ، از آرايي گرهگشا و نظرهايي محققانه و دانشي روشنگرانه برخوردار بوده و هستند اما بدزباني و بدمنشي و بدرفتاري نسبت به ديگري، دامنه تاثير كلامشان را تنگ و پايه مقبوليت آرايشان را لرزان و شعله شنيده شدن سخنانشان را كمسو كرده است. قوت كلام و تاثير انديشه خود را در قربانگاه منش و خوي خود ناكام كردند.
ادب انديشيدن دو سويه دارد. ادب فردي و ادب نظري. ادب فردي خصلت مشتركي است ميان انسانهايي كه به ديگري احترام ميگذارند و با ديگري چنان رفتار ميكنند كه ميپسندد با خود وي چنان كنند. اين ادب همان اخلاق فردي است. ادب فردي متفكران شنيدن كلامشان را عطرآگين و همنشيني با آنان را لذتبخش ميكند و برخلاف آنها در شنيدن سخن بدگويان و بدزبانان همواره ناخرسندي عذابآوري روح را چون خوره ميآزارد، هر چند عقل در اين همنشيني چيزي را مياستاند.
اما ادب معنايي گستردهتر از اين اخلاق فردي دارد. ادب نظري همان باور به حكمت گمشده مومن است كه در سر هر كوي و برزني نشاني از آن را ميجويد و اندر طلب آن حتي به چين و ماچين سفر ميكند. قلمرو ادب انديشيدن به گستردگي جغرافياي فكري و فرهنگي در جهان و تاريخ دامنه دارد. در برابر هر سخن حقي خاشع و فروتن است و در برابر منطق كلام و راستي راي ديگري تسليم است. در ادب انديشيدن خود انديشه مرزهاي خود را بازگو ميكند و مرز خود با ديگري را تا سرحدات مرزي ميان انديشيدن و نينديشيدن، حقيقت و كذب و راستي و ناراستي وسعت ميبخشد.
دكتر فيرحي از نعمت و فضيلت هر دو سويه ادب انديشيدن، چه فردي و چه نظري، برخوردار بود. در منش و رفتار مرزي ميان هيچ جناح و گروه و عقيدهاي نميشناخت و در طيف دوستداران و شاگردان رسمي و غيررسمي خود همه بودند. سمت و مقام علمي و دانشگاهياش بازتوليد نظام ارباب و رعيتي نبود و اين سمت اداري را به شأنيت فرادستي خود و مرتبت فرودستي ديگري ترجمه نميكرد. اما در قلمرو ادب انديشيدن ويژگي بارز او ميانه ايستادن بود؛ ميانه زمانه سنت و زمانه نو. برخي روشنفكران و نوانديشان ديني در سنت غور ميكنند و با نگاه انتقادي و عقلاني سنت را بازخواني و البته در بيشتر موارد آن را تا سرحد نفي، نقد اساسي ميكنند. برخي ديگر، با تحقيق و تعمق در انديشههاي مدرن و فلسفه يا تفكر مدرنيته و پيامدهاي فكري آن مانند پستمدرن يا هرمنوتيك يا پديدارشناسي به نقد و بازخواني تفكر ديني و از جمله فقه و سنت همت ميگمارند. هر كدام از ديگري؛ سنت يا تفكر نو، غفلت ميورزند. دكتر فيرحي از معدود نوانديشان ديني بود كه در هر دو عالم و زمانه، تحقيق و تفحص ميكرد و به ادبيات و دانش هر دو آشنايي خوبي داشت. زبانش گاه سنتي و گاه مدرن ميشد و هم اين بود و هم آن و هم هيچكدام. از نيچه تا امام خميني، از شيخ فضلالله نوري تا ميشل فوكو، از داعش تا شريعتي، از طالباني تا طالقاني و ... جغرافياي فكرياش پهنا داشت و چشمانداز انديشهاش درازاي تاريخ به خصوص تاريخ دو سده اخير را درمينورديد. اين ادب انديشيدن موجب ميشد از كوشش براي فهم همگان و همه انديشهها از پاي ننشيند. ادب انديشيدن تعصب مرزي را فرو ميريزد و رد پاي انديشه و انديشهوزران را در هر كوي و برزني رصد ميكند. اين ادب انديشيدن به نگاهش عمق و به زبانش غنا و به كلامش نفوذ و به قلمش تاثير ميبخشيد. اين ادب انديشيدن فيرحي را فيرحي و يگانه كرد و جاي خالياش را در اين زمانه پرنشدني.