• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 16 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۵ آبان

نگاهي به خاستگاه‌ها، دغدغه‌ها و مسائل انديشه داود فيرحي درگفت‌وگو با جهانگير معيني علمداري

پروژه‌هاي او ناتمام ماند

اميرحسين مومن دانشجوي علوم سياسي

وقتي دكتر جهانگير معيني علمداري گفت‌وگو را با تاكيد بر اين جمله به پايان مي‌برد كه دكتر فيرحي به معناي يوناني كلمه براي من يك «دوست» بود، مي‌توان دريافت كه در عمق وجود او چه آتشي نهفته است. جاي تعجب هم نيست، آنها كه كمترين ميزان آشنايي با فيرحي را داشتند، از درگذشت او سخت سوختند، حالا از دوست و همكلاسي و همكار سال‌ها جز اين هم انتظار نمي‌رود. جهانگير معيني علمداري، دانشيار گروه علوم سياسي دانشگاه تهران، براي آشنايان به علوم سياسي، چهره‌اي شناخته شده است و همه مي‌دانند كه چقدر سخت حاضر به گفت‌وگو مي‌شود. اما براي دوست از دست شده‌اش، قضيه فرق مي‌كند. او در گفت‌وگوي پيش رو، نظر خود را راجع به خاستگاه‌ها، ديدگاه‌ها و دستاوردهاي انديشه و آثار داود فيرحي مطرح و به متفكراني كه فيرحي از آنها تاثير پذيرفته بود، اشاره مي‌كند.

  دوستي و رفاقت شما با مرحوم دكتر فيرحي به چه زماني باز مي‌گردد، از كجا شروع شد و از ايشان چه خاطره‌اي براي ما داريد؟
سابقه دوستي من با دكتر فيرحي به 30 سال پيش باز مي‌گردد. زماني كه هر دو در رشته كارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه تهران پذيرفته شديم. در آن زمان فقط دو دانشگاه تهران و تربيت مدرس در اين رشته دانشجو مي‌پذيرفت و معمولا 10 نفر اول، به دانشگاه تهران مي‌آمدند. در آن دوران گرايش خاصي در علوم سياسي تفكيك نشده بود و به همين دليل ما دروس مشترك زيادي با هم داشتيم و اين تا دوره دكتري و نيز نهايتا همكاري با ايشان در گروه علوم سياسي دانشگاه تهران ادامه يافت. خاطره‌اي از ايشان دارم كه هيچگاه فراموش نمي‌كنم. ما در آن زمان كلاس انديشه سياسي در غرب دكتر رضوي را خيلي جدي مي‌گرفتيم و ملزم به ارائه گزارش بوديم. روزي يكي از دوستان كه اتفاقا نماينده مجلس هم بود گزارشي ارائه داد و دكتر فيرحي بعد از پايان ارائه آنقدر او را سوال‌پيچ كرد كه او از دادن پاسخ واماند و به سبك نمايندگان مجلس گفت: «كفايت مذاكرات»؛ اين خاطره جالبي بود كه هيچگاه آن را فراموش نمي‌كنم.
  انديشه سياسي مرحوم دكتر فيرحي بر چه پايه‌هايي استوار بود و ايشان روي چه مسائلي تاكيد داشتند؟
دكتر فيرحي در چارچوب اسلام سياسي مي‌انديشيد و طبق تعريف خاص خود، مساله و دغدغه‌اش تصرف سياست براي اجراي احكام صحيح اسلام بود. اما در ديد ايشان يك نوع هرمنوتيك حضور داشت كه زمينه‌هاي اسلامي مسائل را با ايده‌هاي جوامع غيراسلامي قابل انطباق مي‌ديد و عملا در پي قرينه‌سازي در اسلام و غرب بود. او بر مفاهيم مشترك تاكيد مي‌كرد و خيلي به شكاف‌هاي تمدني و ناهمسنجي بين غرب و اسلام باور نداشت. عمده مسائلي كه ايشان روي آن تاكيد داشت را مي‌توان در شش گروه زير جاي داد: مشاركت سياسي، مشروعيت سياسي، قرارداد، قانون، كثرت‌گرايي و تحزب. او حوزه سياست را حوزه قراردادي مي‌ديد و به خصوص در سال‌هاي پاياني عمرش، بسيار بر قانون كه از ديد او هم با نوعي انباشت نظم سروكار دارد و هم اعتباري و قراردادي است، تاكيد مي‌كرد. از ديد او، قانون به انباشت نظم منجر مي‌شود و از اين جهت مانند پول است كه به انباشت ثروت مي‌انجامد. بنابراين وقتي كه دكتر فيرحي از قانون سخن مي‌گفت، داشت درباره يك نظم مطلوب و قراردادي بودن روابط صحبت مي‌كرد. دكتر فيرحي پايه افكار و آراي خود را بر مساله تصميم‌گيري جمعي قرار داده بود و هميشه به شوخي مي‌گفت: «دو نفر آدم، دو عقل دارند و يك نفر آدم، يكي» او به دنبال توجيه قراردادي براي مشروعيت سياسي در اسلام بود.
  چه كساني به‌ طور سلبي و ايجابي بر انديشه سياسي مرحوم دكتر فيرحي اثرگذار بوده‌اند؟ 
دكتر فيرحي عقيده داشت كه مسائل را بايد دوگانه ديد. يعني وقتي او يك انديشمند را دوست داشت وجه سلبي آن را هم در نظر مي‌گرفت كه البته طبعا خيلي مورد علاقه او نبود. البته من به دليل تخصصم در انديشه‌هاي سياسي غربي به تاثيرات انديشمندان غربي بر ايشان اشاره مي‌كنم و درباره وجوه اسلامي بحث نخواهم كرد. اولين آنها تقابل ارسطو و افلاطون بود. دكتر فيرحي ارسطو را به خاطر رويكرد برابري طلبانه‌اش مي‌پسنديد و در مقابل از افلاطون انتقاد مي‌كرد كه به نوعي مشروعيت غايي باور داشت كه به تفكرات غير‌كثرت‌گرايانه و ذات‌باور مي‌رسد. همچنين فيرحي شيفته اجتماع‌گرايان بود و نقش آنان را در اجتماعي كردن سياست مي‌پسنديد. مي‌توان گفت كه ميان بحث او در مورد شورا با اجتماع‌گرايي پيوند وجود دارد و شورا براي او قاعده‌اي اجتماعي بود و صرفا ابزاري براي حل و فصل امور مربوط به قدرت در سطوح بالا به حساب نمي‌آمد. براي او شهروند فعال بسيار مهم بود و اصلا ميانه خوبي با نخبه‌گرايي نداشت. از اين جهت مي‌توان گفت كه جان رالز بر آراي وي اثرگذار بود و فيرحي هميشه از جان رالز سخن مي‌گفت. شخص ديگري كه بر آراي دكتر فيرحي موثر بوده، ماكياولي است. او رويكرد ماكياولي به سياست را نسبت به اهل كليسا بيشتر قبول داشت. ممكن است برخي تصور كنند كه او چون يك روحاني بود، بايد به اهل كليسا نظر مثبتي داشته باشد، اما هرگز اين گونه نبود. از ديد فيرحي، ماكياولي دو اصل آزادي و فضيلت را به هم گره زد و بنيانگذار نوعي اخلاق شهروندي است كه براي او بسيار مهم بود. براي برخي اين مهم بود كه مردم خود به خود آن چنان رشد كنند كه به سمت فضيلت شهروندي و آزادي بروند و فكر دموكراسي نه فقط در سطح روشنفكران بلكه در سطح عموم مردم نهادينه شود. چهارمين منبع فكري فيرحي، رابرت دال بود كه ديدگاه رقابت عمومي و مشاركت عمومي وي مورد علاقه فيرحي بود. اگرچه فيرحي بر خلاف دال به يك كثرت‌گرايي درون‌ديني باور داشت و از كثرت‌گرايي افراطي منزجر بود. بنابراين مي‌بينيم كه منابع فكري فيرحي بسيار متعدد بودند كه گل سرسبد آنها به خصوص در سال‌هاي پاياني عمرش، جان لاك و بحث قرارداد اجتماعي بود. 
  تاثير آرا و آثار مرحوم دكتر فيرحي را بر انديشمندان معاصر ايراني چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ 
در اين مورد مشخصا نمي‌توانم نظر بدهم، اما دست‌كم بايد گفت كه ايشان بر دانشجويان خود بسيار موثر بوده‌اند. در واقع فيرحي يك موج فكري در حوزه انديشه اسلامي در ايران به راه انداخت كه البته مخالفان خاص خود را هم داشت و به نظر من مخالفت و انتقاد از هر پروژه فكري، يك امر طبيعي است. اما بايد گفت كه تفكر دكتر فيرحي بسيار نظام‌مند بود و بين مفاهيم مدنظر وي مي‌توان رابطه‌اي ارگانيستي برقرار كرد، زيرا كاملا به صورت يك شبكه مفهومي عمل مي‌كند و جنبه هم‌افزايي دارد. چنين كسي با اين مختصات طبعا نمي‌تواند بدون تاثير باشد. به ويژه تمركز در فقه و نگرش ايشان در رابطه فقه و سياست و جامعه كه البته بيشترين هجمه‌ها را نيز برانگيخت. فيرحي از همان جواني بسيار دغدغه دين داشت، اما وجه تئوريكي او در دين بسيار قوي بود. به دو دليل بر فقه بسيار تاكيد مي‌كرد: يكي اينكه فقه را بهترين واسطه عمومي براي طرح مسائل سياسي و اصلاح‌طلبي در جامعه مي‌دانست و معتقد بود كه فلسفه اسلامي از چنين قابليتي برخوردار نيست. به خصوص نوك پيكان انتقادات وي در حوزه فلسفه اسلامي، انسداد سياسي در تفكرات ملاصدرا و حكمت متعاليه است، اما از كانال فقه براي انتقال نوانديشي ديني بسيار بهره مي‌برد. دومين دليل تمركز وي بر فقه اين بود كه فقه را امري مي‌دانست كه با كليت جامعه پيوند دارد و بر آن بسيار اثرگذار است. يكي از مهم‌ترين مسائل نزد فيرحي كه اتفاقا موضوع پايان‌نامه دكتراي وي بود، مساله رابطه فقه با دانش قدرت بود. او فقه را انعكاسي از روابط قدرت و به نوعي دانش مي‌دانست كه مورد انتقاد جدي ديگران قرار گرفت. آنها فيرحي را متهم به اين كردند كه نقش فقه را ديگر گونه جلوه مي‌دهد و فقه كاري جز پاسخگويي به مباحث عملي ندارد. به هر صورت حتي اگر كل سيستم فكري فيرحي اثرگذار نبوده باشد، دست‌كم بخشي از انديشه وي مخاطبان خاص خود را داشته است كه بايد به بحث وي در قرارداد و مباحث لاك اشاره كنم. مثلا مي‌دانم كه در شهر قم سلسله جلسات متعددي داشته كه بسيار هم مداوم بوده و اين بيانگر تاثيرات فيرحي در حوزه انديشه اسلامي است. 
  به نظر شما موضع مرحوم دكتر فيرحي را در مقوله پيوند حوزه و دانشگاه چگونه بايد ارزيابي كرد؟
به هر حال، دكتر فيرحي يك روحاني بود و دغدغه دين داشت، تربيت شده حوزه بود و هميشه با اشتياق از خاطرات خود در آنجا مي‌گفت و حتي خود ما هم در ابتدا نمي‌دانستيم كه او در حوزه قم هم در حال تحصيل است. فيرحي به دنبال نوعي تعامل بين حوزه و دانشگاه بود. بسياري چيزها هم از حوزه آموخته بود و هم از دانشگاه و خود را متعلق به هر دو مي‌دانست و هرگز به افتراق رابطه بين اين دو و تقابل‌سازي بين حوزه و دانشگاه باور نداشت. گاهي يادم هست كه در اين مورد از اصطلاح «اعتماد متقابل» ياد مي‌كرد. تلاش او اين بود كه مسائل ديني را در سطح دانشگاه برجسته كند. تجربه شخصي رفاقت با ايشان به من نشان داد كه او در رعايت اصول شرعي هم بسيار حساس و محتاط بود. 
  آيا مي‌توان دكتر فيرحي را در زمره اصحاب قرارداد اجتماعي (به دليل بررسي لاكي قانون اساسي مدينه) يا در زمره هگليون (به خاطر تأكيدشان بر تداوم تاريخي) قرار داد؟ چرا و چگونه؟ 
در مورد اول، بله؛ او بسيار به قرارداد اجتماعي باور داشت و به خصوص تفسير لاك و شرح بالدرون از آن را بسيار مي‌پسنديد كه شايد ريشه در زمينه‌هاي ديني لاك باشد. او هميشه در پي امكان مقايسه‌پذيري بين لاك و نمونه‌هاي ايراني آن در عصر مشروطه مي‌گشت و در واقع بحث قانون بود كه او را به اين سمت مي‌كشاند. در مورد مدينه هم همين گونه است. فيرحي علاقه داشت دوران مدني پيامبر را بر اساس قرارداد توصيف كند و بر اين باور بود كه در آن زمان نوعي مشاركت عمومي در مدينه وجود داشته است. اما بايد به نكته‌اي مهم‌تر در نگاه دكتر فيرحي اشاره كنم كه به لحاظ فلسفي بسيار اهميت دارد و آن اصل اعتباريات است. اعتباريات در فلسفه، اصولا قراردادي و وضعي و نه حقيقت‌محور است. قرارداد اجتماعي خود نوعي اعتباري‌كردن است و قانون امري است اعتباري كه حاصل توافق است و مكانيزم‌هاي حقوقي خود را طي كرده است. دفاع فيرحي از اعتباريات، به علاقه وي به مباحث كانت بر مي‌گردد و حتي به خاطر دارم كه زماني مي‌كوشيد تا ارتباط مبحث اعتباريات علامه طباطبايي با بحث تخيل كانت را نشان دهد. در واقع فيرحي هيچگاه خود را به نظريات سياسي محدود نمي‌كرد و نوعي تمهيدات فلسفي نيز براي بحث سياسي خود پيدا كرده بود. در مورد دوم بسيار بعيد مي‌دانم. او هيچ علاقه‌اي به هگل و سنت ايده‌آليسم آلماني نداشت و بيشتر در مختصات سنت آنگلوساكسوني مي‌انديشيد و حتي براي فلسفه تحليلي نيز اهميت بالايي قايل بود. بعيد است بتوان او را يك هگلي دانست، چرا كه هگل سياست را امري فراتر از قرارداد مي‌ديد و به نقش دولت باور داشت. از ديد هگل حوزه قرارداد، حوزه اجتماع و حوزه سياست، حوزه دولت است. اما چنان‌كه اشاره كردم، فيرحي تعلق به اجتماع دارد و به دنبال هم‌ارزي بين اين دو حوزه است. شايد بتوان تاحدودي از ديد فيرحي، ارتباط فقه و قرارداد را در حوزه جامعه برقرار كرد. 
  جايگاه اخلاق حرفه‌اي در سياست و در آكادمي در ايران را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ 
اگر كسي حتي يك كتاب از فيرحي را بخواند يا يك مصاحبه از او را ببيند، يقينا متوجه خواهد شد كه او هم در حوزه آكادمي و هم در حوزه سياست بسيار به برخورد حرفه‌اي باور داشت. به نظر من هم با برخوردهاي حرفه‌اي است كه مي‌توان به نتايج مثبتي رسيد. البته تخصصي بودن با حرفه‌اي بودن متفاوت است. ممكن است برخي تصور كنند كه من به دنبال ترويج نوعي علم‌زدگي در سياست هستم، اما اين‌چنين نيست. وقتي كه از يك سياستمدار يا آكادميسين حرفه‌اي صحبت مي‌كنيم منظورمان آن است كه او دانش مربوطه را با نوعي دانش ضمني و عملي براي چگونگي انجام آن پيوند زده است. به نظر من دوگانه‌اي كه سال‌ها بين تخصص و تعهد وجود داشته، اساسا باطل است و بايد شالوده‌شكني شود. كسي كه به مسائل چه در عرصه آكادمي و چه در عرصه سياست حرفه‌اي مي‌نگرد، بايد بتواند نوعي رويكرد دانش‌محور را با جنبه‌هاي عملي مبتني بر هضم و احتياط پيوند زند. چنين كسي در مقابل تخصص خود، طبعا احساس تعهد مي‌كند و اين هماني است كه شما به درستي از آن تحت نام «اخلاق حرفه‌اي» ياد كرده‌ايد.
  در پايان اگر نكات تكميلي و يا نصيحتي در مورد مرحوم دكتر فيرحي براي ما داريد، نقل بفرماييد. 
در خاتمه دو نكته مي‌گويم: اول اينكه دكتر فيرحي بسيار زود از دست رفت و با درگذشت ايشان، پروژه‌هاي او ناتمام ماند؛ به ويژه بحث‌هاي وي در مورد قرارداد و مشروطه. به نظر من در درجه اول وظيفه دانشجويان و علاقه‌مندان ايشان است كه به اين مهم بپردازند. در دانشگاه‌هاي غربي، سنت جالبي به نام كرسي وجود دارد و اساتيد بزرگ صاحب كرسي‌هايي هستند كه تا زمان مرگ يا بازنشستگي‌شان در اختيار آنهاست و پس از آن به شخص ديگري واگذار مي‌شود. به يقين مي‌گويم كه به معناي واقعي كلمه، دكتر فيرحي در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، صاحب كرسي بود و اين كرسي امروز خالي است. بايد كسي در رتبه ايشان پيدا شود كه اين خلأ را پر كند و پروژه‌هاي ناتمامش را تمام كند. نكته دوم اينكه او بسيار نقش مهم و تعيين‌كننده‌اي در دانشكده و گروه علوم سياسي دانشگاه تهران داشت و در برخي مقاطع بر تصميم‌گيري‌ها بسيار موثر بود و نقش مثبتي را ايفا مي‌كرد. از اين جهت فقدان ايشان، گروه را به‌شدت تكان خواهد داد. من بحث خودم را با اين جمله به پايان مي‌برم كه دكتر فيرحي به معناي يوناني كلمه، براي من يك «دوست» بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها