خشونت، بيش از هميشه به ما نزديكتر شده است
سيد حسن موسويچلك
اين روزها اخبار مربوط به خشونتها بيش از گذشته شنيده و منتشر ميشود. آخرين آن؛ زماني كه اين يادداشت را مينويسم، قتل فرزند توسط پدر و مادرش است. گرچه خشونتهايي از قبيل ظلم در حق فقرا و درگيريها و زورگوييها در كشورهاي ديگر هم به گوش ميرسد كه همه اين خشونتها دلخراشكننده است. خشونتهاي ديگري هم صدايش در نميآيد كه عوارض خاص خود را دارند. در تحليل اتفاق اخير و قتل فرزند و مثله كردن توسط والدين و اخبار منتشر شده از زبان فرمانده انتظامي تهران بزرگ مبني بر اينكه اين اولين قتل خانواده نبوده و گويا فرزند ديگر و دامادش هم قربانيان ديگر بودهاند، رجوعي دارم به آمار پروندههاي مربوط به ضرب و جرح سال 1399 كه توسط آقاي دكتر مسجدي؛ رييس محترم سازمان پزشكي قانوني اعلام شده است و مبتني بر اين آمار، در سال 1399 پانصد و هشتاد و پنج هزار و سيصد و هفتاد و چهار مورد ضرب و جرح اتفاق افتاده كه گرچه نسبت به سال قبل افزايش كمي داشته ولي همين تعداد هم كافي است كه ما را نگران كند. به ويژه اگر اين موضوع را بپذيريم كه براي همه موارد ضرب و جرح در پزشكي قانوني پرونده تشكيل نميشود. چند روز قبل در خيابان ميرفتم. پشت سر من يك خودرو با سرعت بسيار بالا حركت ميكرد و زن و مرد مرتبط با هم درگير بودند و بر سر وكله هم ميزدند. راننده (مرد) يك دفعه ترمز كرد و سر زن به شيشه جلوي خودرو برخورد كرد و شيشه جلو شكست و سر و صورت زن زخمي شد ولي باز هم مرد به كتك زدن زن ادامه داد تا زماني كه مردم مداخله كردند. اخبار قتلهاي ديگر از جمله قتلهاي خانوادگي كه يادآوريشان هم آزردگي خاطر ايجاد ميكند، در اين سالها كم نشنيديم. از قتل دختر معصوم در پارسآباد مغان گرفته تا قتل رومينا و... و خودكشيهايي كه اين روزها بيشتر ميشنويم.
همه اينها يك پيام مشخص دارد و آن اينكه حال سلامت رواني-اجتماعي در جامعه خوب نيست كه بايد اعتراف كنم خيلي هم بد است. همه اينها نشان ميدهد كه بايد براي ارتقاي سلامت مردم فكري اساسي كرد. بيش از دو دهه است كه خشونت و انواع آن در زمره جرايم داراي فراواني بالا در كشور است ولي انگار نه انگار. به نوعي داريم عادت ميكنيم به اين نوع خشونتها و بيتفاوت ميشويم. كليپ مربوط به مدير بانك كه گويا براي سال قبل بود هم نمونه ديگري است كه حتي مشتريمداري را هم بلد نيستيم و با كتك زدن، به يك خانم پاسخ ميدهيم (فارغ از اينكه حق با چه كسي بود). بپذيريم كه زندگي كردن در اين شرايط دشواريهاي خاص خود را دارد. چه بخواهيم، چه نخواهيم، شرايط سختي را در حوزه اجتماعي و از جمله آسيبهاي اجتماعي ميگذرانيم؛ شرايطي كه محصول حدود چند دهه غفلت از آسيبهاي اجتماعي در ديگر حوزههاست. ازجمله اين شرايط ميتوان به آمارهاي مرتبط با خشونتهاي اجتماعي و خانوادگي و... اشاره كرد كه در دوران شيوع ويروس كرونا كمي مشهودتر شده است؛ نه اينكه محصول اين دوران باشد. اخبار خشونت در اين چند وقت از قبيل قتل رومينا به دست پدرش، ريحانه عامري به دست پدرش، خودكشي دو جوان با همديگر در خوزستان كه به هم علاقهمند بودند، قتلهاي كرمان، كرمانشاه، تهران و... اين حوادث در كشور كه همزمان مورد توجه افكار عمومي، مردم، رسانهها، شبكههاي اجتماعي و حتي مسوولان قرار گرفته، خود نشان ميدهد كه نبايد و اصلا حق نداريم در برابر اين شرايط بيتفاوت باشيم. درواقع نگران اين هستم كه ديدن خشونت و اعمال آن عاديسازي شود كه خيلي خطرناك است. آمار پروندههاي قضايي هم نشان ميدهد كه خشونت و ازجمله ضربوجرح در كنار سرقت كه من آن را هم از مصاديق خشونت اجتماعي قلمداد ميكنم، در رتبههاي بالاي فراواني پروندههاي قضايي در كشور قرار دارد. تاملي بر اين دادههاي خام نشان ميدهد كه اين سوال مطرح شود كه واقعا ما را چه شده است؟ اينهمه خشونت يعني ضعف روابط انساني حتي بين نزديكترين كسانمان، يعني اعضاي خانواده: پدر، مادر، فرزند، همسر و... يا همسايگان و دوستان و اقوام و همكاران. حتي اخباري مبني بر خشونت به حيوانات را هم ميشنويم. اين موضوع را كه خشونت نتيجه غفلت از حوزههاي ديگر است، نفي نميكنم؛ موضوعاتي از قبيل كاهش نشاط اجتماعي و فردي، كاهش سرمايه اجتماعي، كاهش قانونمداري و احترام به قانون، ضعف اخلاق اجتماعي، ضعف مداراي اجتماعي، ضعف در بهكارگيري مهارتهاي تابآوري اجتماعي و فردي، اقتصاد ضعيف، افزايش اختلالات رواني و... ميتوانند در كنار تعيينكنندههاي ديگر سلامت اجتماعي و رواني، در بروز و ظهور چنين شرايطي تاثيرگذار باشند. وقتي پدر «رومينا» خود جاي قانون مينشيند و دخترش را ميكشد؛ يعني بياحترامي به قانون، حتي اگر براي خودش دلايلي داشته باشد كه خود را به اصطلاح بر حق بداند (از نظر من مورد تاييد نيست). خانه محل آرامش و كانون مهر و دوستي است؛ ولي طبق همين آمار ارايه شده و حتي آمارهاي مراكز ديگر ميبينيم كه ديگر اين كانون مانند گذشته در همه خانوادهها، يك كانون گرم نيست. افراد به جاي اينكه مرهمي باشند بر زخمهايي كه براي اعضاي خانوادهشان ايجاد ميشود، خود زخمي ميشوند بر زخمهاي ديگر؛ زخمهايي كه هر چه عميقتر بشوند، مداواي آنها سختتر و سختتر ميشود (بعضي جاها هم غيرممكن ميشود و عوارض بسيار خطرناكي دارد). وقتي من رفتار پرخاشگرانهاي نسبت به اطرافيانم و كساني كه با آنها زندگي ميكنم و سروكار دارم، نشان ميدهم؛ يعني دارم اين پيام را ميدهم كه خودخواهم، به حقوق و خواستههاي ديگران بيتوجه هستم، خود را برتر از شما ميدانم، رنجاندن ديگران را براي جلوگيري از رنجش خودم عيب نميدانم و... اين درحالي است كه لازمه زندگي اجتماعي و خانوادگي، احترام به ديگران و حقوقشان، اهميت دادن به نيازهاي خود و ديگران، صدمه نزدن به ديگران، به رسميت شناختن و اهميت دادن به افكار، عقايد و احساسات خود و ديگران و...
و در يك معناي عامتر توجه به اخلاق در تعاملات با ديگران و ترويج روابط انساني است كه مورد توجه جامعه جهاني مددكاران اجتماعي است.