چه کسی از کوچاندن فرهادی نفع میبرد
سيامك رحماني
انگار براي كسي مهم نيست كه اصغر فرهادي چي ساخته و چي گفته. در وانفساي زد و خورد ميان دشمنان با دشمنانش(!) كماهميتترين مساله، جايگاه او در سينما و تاريخ هنر جهان است. ميگويم دشمنانش با دشمنانش چون در اين كارزار صداي اقليتي كه براي ميانهروي و اعتدال حق را به او ميدهند كمتر شنيده ميشود. اكثريت با كساني است كه ميخواهند او كارگرداني ايدئولوژي زده باشد. فراتر از كيفيت و ماندگاري كارهايش، انتظار دارند او اعتقاداتش را به صداي بلند و حتي شده به مبتذلترين شيوه فرياد بزند. بشود فيلمسازي ميكروفن به دست. اينوري يا آنوري. يا با اونا يا با ما. از او ميخواهند تكليفش را روشن كند. شمشير را از رو ببندد و بيانيه صادر كند و فيلمهاي سياه و شعارزدهاي در انتقاد از وضعيت مملكت بسازد و كنار رسولاف و كارگردانهاي از اين دست بايستد؛ يا از اين سو داخليهايي كه انتظار دارند چيزي بگويد كه فقط آنها ميپسندند. شيرين باشد، پيشرفتهاي غرورآميز داخل را نشان بدهد و در خدمت نظام فكري كشور فيلم بسازد. مهم نيست فيلمهايش در ابعاد بينالمللي ميفروشد يا نه. مهم نيست همه دنيا به تماشاي فيلمهايش مينشينند و منتقدان و سينمادوستان تمجيدش ميكنند يا نه. مهم نيست جايزه ميگيرد و آن بالا ميرود و اسم ايران و صداي شجريان با حضورش طنينانداز ميشود يا نه. نه كه مهم نيست. اصلا بهتر است اينها نباشد. سر به تن اين جوايز و اين افتخارات نباشد اگر قرار است تفكرات خاص ما را تبليغ نكند. ترجيح ميدهيم دهنمكي باشد يا حاتميكيا باشد. فارغ از اينكه ساختههايش چقدر ميارزند و چي به آرشيو فرهنگ و هنر بشر اضافه ميكنند. جايي كه فرهادي ايستاده و هيچكدام از دو جبهه پرهياهو دوستش ندارند، وضعيت شبيه لچكي است كه سارينا در كن به سرش بسته؛ كه نه دل آنوريها را خنك ميكرد و ميتوانستند بابتش هورا بكشند و نه اينوريها قبولش داشتند.يكجور ميانهروي كه با اين اوصاف انگار از هر سكوت و انفعالي دردناكتر و غيرقابل تحملتر است. اما ته اين كشمكش قرار است چي بشود. چي به دست بيايد. فرهادي كه نشان داده آدم ايران ماندن و حرف گوش كردن و سر به زير انداختن نيست. اگر بود كه داشت در تلويزيون و VODهاي معظم كار ميكرد و نان و ماستش را ميخورد. با اين اعتبار، بزرگترين پروژهها را برميداشت و بيشترين دستمزدها را ميگرفت و ميرفت و ميآمد و جوايز و احترام و هر چيزي كه در كشور هست را نصيب خود ميكرد. خودش نخواسته. خودش نخواسته اگرنه كدام فرش قرمز زير پايش پهن نبوده. همه اين راه را هم تجربه كرده. در اينجا و براي تلويزيون سريال ساخته و بعد فيلمنامه نوشته و فيلم ساخته و هر كار ديگري كه بلد بوده. خب اين حوض برايش تنگ است.
طبيعي است كه نهنگي در اين قد و قواره بايد برود در اقيانوس شنا كند. همه راهها هم كه به آن سو ختم ميشوند. انگشتها آن سو را نشان ميدهند. تا حالا كي رفته كه بخواهد برگردد. كدام هنرمند گردن كلفتي تا حالا سر اسب را برگردانده كه بيايد اينجا و در چارچوبهاي تنگ و ترش ما و با خطكشيها و به دلبخواه ما كار كند. يك نفر را اسم ببريد. نبوده. اينكه بهروز وثوقي ميخواهد بيايد ايران و اينكه چهار تا خواننده و نوازنده ميخواهند برگردند هم بابت اين نيست كه فكر ميكنند اينجا با اين قواعدش آشدهنسوزي است. به خاطر اين نيست كه ميخواهند بگويند گور باباي كار كردن در اتمسفر متفاوت و ما خيلي دلمان ميخواهد برويم براي شبكه سه فيلم بسازيم و براي خوشامد سازمان تبليغات اسلامي سرود بخوانيم. بابت اين است كه آخر عمري ميخواهند سر بر خاك آشنايي بگذارند. برگرديم سر فرهادي و اتفاقي كه ممكن است برايش بيفتد و انتخابي كه چه بسا – روزي، دور يا نزديك- ميگيرد. يك طرف برانداز و تندروي مخالف رژيم، از سركوهي روشنفكر تا فعالان توييتري گمنام را داريم كه به فرهادي بابت كجدار و مريزش سخت ميگيرند و فشار ميآورند و دشنام و طعنه نثارش ميكنند. طرف ديگر راديكالها و تبكردههاي داخلي را داريم كه حتي بابت جايزه گرفتنش هم لغاز ميخوانند و تكه بارش ميكنند و در صدا و سيماي مملكت تبريكي خشك و خالي بابت بزرگترين جوايز سينمايي دنيا به او نميگويند. برآيند همه اين بداخلاقيها و قضاوت كردنها قرار است بشود چي. كه فرهادي از ايران برود و بشود اپوزيسيون و فيلم صد تا يك غاز بسازد؟ اينكه برود بنشيند ور دل محسن مخملباف و پاي كمپينها را امضا بيندازد و در هر جشنوارهاي منبر برود و عليه سياست و حكومت حرف بزند. چنين اتفاقي براي انقلابيهاي دوتقطيره خيلي خوشايند است؟ خيلي جگرشان را جلا ميدهد؟ يا از آنور خارجنشينهاي بيترمز فكر ميكنند پروژههايشان خيلي سريعتر به نتيجه خواهد رسيد؟ كه در جلسه پرسش و پاسخ وقتي از او سوال ميكنيد منبر برود و پايين و بالاي شرايط مملكت را بگويد و حظ كنيد؟ همين؟ واقعا اين شرايط مطلوبي است؟ همه تلاش ميكنيد كه همين بشود؟ خيلي بد است كه به او به عنوان هنرمند احترام بگذاريد و حق انتخاب بدهيد و بگذاريد فيلمهايش را بسازد؟ خيلي بد ميشود كه فقط كارش را بكند و اثرش را خلق كند و پرچم كشورش را بالا نگه دارد؟ فارغ از خواستههاي سياسي شما. در حالي كه همه ميدانند چقدر دغدغه دارد و همه ديدهاند چقدر هزينه داده و همه متوجهند چه عذابي ميكشد تا هر فيلمش را به دندان بكشد و به آخر برساند؟ همه آنچه كه ميگويد و ميكند برايتان بس نيست و بايد او را به ورطهاي كه تهش پيدا نيست هل بدهيد؟ تا او را نابود نكنيد دست برنميداريد؟