• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5210 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت

نگاهي به موزه‌هاي بلاتكليف ايران و چرايي به وجود آمدن آنها

موزه به مثابه ابزار آماردهي

فرزانه  قبادي

«ايجاد يك موزه در هر پنج روز» اين جمله عجيبي كه محمدرضا كارگر مديركل موزه‌ها و اموال منقول وزارت ميراث فرهنگي در سال 97 بيان كرد، همان روزها با واكنش‌هاي بسياري از سوي موزه‌داران و صاحب‌نظران حوزه ميراث فرهنگي روبه‌رو شد. هر چند اين وعده كارگر هم مثل بسياري از وعده‌هايي كه هر روز در خبرها تكرار مي‌شود، عملي نشد، اما اين نگاه كمي به موزه‌ها همان‌طور كه هشدارها خبر مي‌دادند، باعث بروز آسيب‌ها و هدر رفتن منابع بسياري در كشور شده است. موزه‌هاي بلاتكليف، فرزند همين وعده‌ها و نگاه آماري به نهاد موزه، بي‌توجه به كاركرد مفيد آن است. موزه‌هايي كه با مانور رسانه‌اي فراوان در دوره مديريت يك فرد افتتاح شده يا كلنگ ساخت‌شان به زمين مي‌خورد، اما عمر توجه به آنها به كوتاهي عمر مديريت‌ها در حوزه ميراث فرهنگي است. هر چند كسي آمار دقيقي از موزه‌هاي بلاتكليف در كشور ندارد، اما تنها كافي است نگاهي به اخبار مربوط به افتتاح موزه‌ها يا وعده ايجاد و احداث موزه در كشور بيندازيم تا ببينيم تعداد موزه‌هاي بلاتكليف فراتر از تصور است. بسيارند موزه‌هايي كه با بودجه و اعتبار قابل توجه احداث شده‌اند (ساختماني براي‌شان ساخته شده) اما مجموعه و آثاري براي نمايش ندارند. موزه‌هاي خصوصي كه برخلاف سخنان مديران ميراث فرهنگي، حمايتي از سوي اين نهاد دريافت نمي‌كنند و به اجبار تن به تعطيلي مي‌دهند. موزه‌هايي كه با برخوردهاي سليقه‌اي يك روز به عنوان الگو معرفي مي‌شوند و فردا سليقه مديري ديگر ساز ديگري كوك مي‌كند. مصاديق بلاتكليفي موزه‌ها بسيارند. از موزه منطقه‌اي خراسان با ويترين‌هاي خالي از اشيا كه به هيچ‌وجه تاريخ غني خراسان بزرگ را نمايندگي نمي‌كند تا موزه عروسك‌هاي ملل كه تا آستانه تعطيلي رفته است تا موزه رامهرمز كه روزگاري ميزبان آثار ارزشمند گنجينه جوبجي بوده و حالا ويترين‌هاي خاك گرفته‌اش غم بي‌تفاوتي نسبت به يك تمدن را به دل مي‌نشاند. امروز روز جهاني موزه است و در كشور كهن ايران، بسياري از موزه‌ها به حال خود رها شده‌اند. امروز بهانه‌اي است تا نگاهي به چرايي اين رهاشدگي بيندازيم.

صدور پروانه تاسيس براي يك موزه كه سال‌هاست حتي براي جانمايي آن‌ هم توافقي صورت نگرفته است. شروع عمليات ساختماني يك موزه كه بيش از يك دهه به طول مي‌انجامد و هر سال از محل اعتبارات استاني مبلغي به پروژه اختصاص پيدا مي‌كند و هر سال وعده سال آينده براي بهره‌برداري داده مي‌شود. موزه‌اي كه مديران آن به دليل بالا بودن هزينه‌هاي جاري، قادر به روشن نگه داشتن چراغ آن نيستند و تن به تعطيلي مي‌دهند. موزه ديگري هم در بنايي تاريخي به حال خود رها شده و از موزه بودن تنها ويترين‌هايي خاك گرفته را در چنته دارد. اينها موزه‌هاي بلاتكليفي هستند كه با مديريت‌هاي آمار محور، هر روز بر تعدادشان اضافه مي‌شود. مديراني كه به فكر تاسيس يك موزه مي‌افتند پيش از هر چيز به فكر احداث بنايي براي موزه هستند تا تامين محتوايي در خور و مجموعه‌اي كه حرف تازه‌اي براي گفتن داشته باشد. گويي بسياري از مديران فرهنگي در تعريف موزه دچار سوءتفاهم هستند. اين در حالي است كه شوراي بين‌المللي موزه‌ها (ايكوم) اعلام كرده است تابستان امسال تعريف جديدي از موزه را ارايه خواهد كرد، چراكه ايكوم بر اين باور است كه با تغييراتي كه در سال‌هاي اخير در ماهيت موزه‌ها پديد آمده نياز به بازنگري در اين تعريف ديده مي‌شود. در كشور ما اما هنوز موزه در بسياري از تعاريف رسمي به عنوان مكاني براي نمايش اشيا تعريف مي‌شود. دستاورد اين تعريف و اين نگاه هم در شهرهاي مختلف قابل مشاهده است، بناهايي نيمه كاره كه سال‌هاست معطل رسيدن بودجه و هزاران عامل ديگر هستند تا بالاخره به بهره‌برداري برسند.  اما عامل وجود اين شرايط چيست؟ مصوبات استاني مديران و وعده‌هايي كه با اين تصور داده مي‌شوند كه كسي پيگير آنها نخواهد بود و تنها فهرست مصوبات سفر مديران را پرطمطراق‌تر مي‌كند كه در كنار پروژه‌هاي عمراني و توسعه‌اي نيم نگاهي هم به فرهنگ داشته‌اند و طرحي را هم براي تاسيس موزه ثبت كرده‌اند. اين رويكرد ريشه در نگاه و شرايطي دارد كه رضا دبيري‌نژاد عضو ايكوم و رييس موزه ملي ملك در گفت‌وگو با «اعتماد» آن را اين‌طور تشريح مي‌كند: «از چند منظر مي‌توان به اين موضوع نگاه كرد؛ از يك منظر اين موضوع شايد به رويكردي بازگردد كه شعار امسال روز جهاني موزه به نوعي به آن اشاره مي‌كند: «قدرت موزه‌ها» موزه‌ها همواره حاصل قدرت‌ها هستند. اين امر شايد در كشوري كه قدرت، مدام در آن در حال دست به دست شدن است و سياست‌ها دايم تغيير مي‌كند، در موزه‌ها به شكل ايجاد موزه‌هاي بلاتكليف يا بلاتكليفي در پايداري موزه‌ها نمود پيدا كند. برخي تغيير سياست‌ها منجر به تعطيلي موزه‌ها مي‌شوند. تعداد موزه‌هاي تعطيل شده ما در حدود يك قرن اخير كم نيستند. سياست ديگر تغيير شكل و فرم و عنوان و موضوع موزه‌ها است. اين روند در كاخ موزه‌هاي تهران و برخي ابنيه تاريخي قابل مشاهده است. به‌ طور مثال در مجموعه سعدآباد با موزه‌هايي روبه‌رو مي‌شويم كه زماني اسم رجعت و عبرت داشتند و زماني موزه مردم‌شناسي شدند و بعد موزه پوشاك سلطنتي و به همين ترتيب، تغيير سياست‌ها به‌ طور كلي فرم و محتواي موزه‌ها را هم تغيير داده است. در نظام موزه‌هاي دولتي و حاكميتي ثبات سياستگذاري وجود ندارد. از سوي ديگر سطح موزه‌ها تا يك ابزار تبليغاتي، تقليل پيدا كرده است. توقعي هم كه از موزه مي‌رود، بيشتر يك تبليغات آني است و نه يك جريان‌سازي فرهنگي و نهادي كه در يك موضوع فرهنگي يا علمي جرياني ايجاد كند» با همين رويكرد مديران در زمان توديع خود از تعداد موزه‌هايي كه مجوزشان صادر شده يا احداث و افتتاح شده‌اند مي‌گويند، نه از اتفاقات و جريان‌هايي كه در حوزه ميراث فرهنگي در نتيجه فعاليت يك موزه افتاده و ايجاد شده است. همين است كه عمر يك موزه در نگاه يك مدير كوتاه‌مدت، عمر بلندي نيست و رسالت آن نيز اثرگذاري در جامعه مخاطب نخواهد بود، بلكه تنها عددي است كه به آمارها اضافه مي‌شود. اين رويكرد در دهه‌هاي گذشته بارها تكرار شده؛ از موزه‌هاي هنرهاي معاصر استان‌ها تا موزه‌هاي منطقه‌اي. دبيري‌نژاد درخصوص اين موضوع مي‌گويد: «در دهه‌هاي هفتاد و هشتاد طرح موزه‌هاي استاني يا منطقه‌اي ارايه شد. اما بسياري از اين موزه‌ها سال‌هاست معطل مانده يا حتي پروژه‌هاي مرتبط با آنها پيش نرفته‌اند. زمين مورد‌نياز تهيه شده، نقشه بنا طراحي شده، اما از مجموعه موزه‌هاي منطقه‌اي تعداد قابل‌توجهي راه‌اندازي نشده‌اند. بعدها اين موزه‌هاي منطقه‌اي تبديل شدند به يك بناي عظيم و پروژه بزرگ كه قرار بود يك موزه منطقه‌اي باشند، اما به دلايل مختلف به يك موزه كوچك تقليل پيدا كردند كه عنوان موزه منطقه‌اي براي آن گذاشتند. به‌طور مثال ما موزه منطقه‌اي خراسان در مشهد را راه‌اندازي كرده‌ايم و توقع داشتيم اين موزه تاريخ خراسان بزرگ را براي مخاطب تداعي كند، به عنوان موضوع محوري خود قرار دهد و آن را روايت كند تا بتواند براي خراسان بزرگ جريان‌سازي كند، چراكه وقتي صحبت از خراسان بزرگ مي‌كنيم، اين قلمرو محدود به خراسان‌ شمالي و جنوبي و رضوي نيستند، بلكه فراتر از مرزها را پوشش مي‌دهند. مكاتب خراسان در حوزه ادبي و نگارگري و حوزه‌هاي ديگر را هم در بر مي‌گيرند. اما مي‌بينيم كه آن‌قدر عجله براي افتتاح اين موزه به مثابه يك پروژه وجود داشته كه ديگر موضوع محوري به فراموشي سپرده شده، يك طبقه از موزه افتتاح شد و يك طبقه معطل ماند و... از سويي مي‌بينيم كه آثاري با رويكردي كه اشاره كردم هم در موزه گردآوري نشده است. موزه امروز ديگر يك مكان نيست كه مجموعه‌اي در آن به نمايش در‌آيد، موزه در جهان امروز يك نهاد فرهنگي و علمي محسوب مي‌شود. براي اينكه جايي بتواند قطب فرهنگي باشد بيش از داشتن مكان نياز به سياستگذاري درست دارد، چون مكان كه نمي‌تواند به تنهايي جريان‌سازي فرهنگي كند. جريان‌سازي فرهنگي حاصل سياستگذاري، مديريت، برنامه‌ريزي و فعاليت است. براي سياستگذاري و برنامه‌ريزي و پويايي و جريان‌سازي نياز به ساختار داريم. نياز به نيروي متخصص داريم. نياز به مغز و بدنه‌اي داريم كه بتواند مرتب خود را به روز كند، حيات خود را حفظ كند و توليد فرهنگي داشته باشد. رسيدن به اين هدف هم ساختار درست مي‌خواهد و هم ابزار و امكانات نياز دارد. وقتي ما موزه‌ها را فقط در حد يك نمايشگاه و فقط به عنوان يك پروژه افتتاح مي‌كنيم بدون اينكه نيروي انساني داشته باشند، بخش‌هاي پژوهشي مثل كتابخانه تخصصي و مركز اسناد داشته باشد، نمي‌توانيم به موزه اثربخش فكر كنيم.»
هر چند نگاهي خوش‌بينانه مي‌تواند توجه به ايجاد موزه از سوي ارگان‌ها و نهادهايي غير از ميراث فرهنگي را به فال نيك بگيرد، اما تعمق در اين رويكرد و توجه به احداث موزه از سوي وزارتخانه‌هاي مختلف نشان مي‌دهد كه نقصان جدي در خروجي‌ها و نتايج اين رويكرد وجود دارد. موزه‌هايي با استانداردهاي منسوخ شده و تاكيد بر ارايه آن به عنوان يك دستاورد، نتيجه نگاه غالب مديراني است كه مي‌خواهند در مجموعه تحت مديريت خود، يك موزه هم داشته باشند و نكته مهم ديگري كه رييس موزه ملي ملك و عضو ايكوم اين‌طور به آن اشاره مي‌كند: «موزه‌هاي مشاركتي و موزه‌هاي خصوصي هم با چالش‌هاي جدي روبه‌رو هستند. موزه‌هاي مشاركتي با همكاري بين چند نهاد مثل وزارت ميراث فرهنگي و ديگر وزارتخانه‌ها يا نهادها ايجاد شده يا فعاليت مي‌كنند، اما در واقع هيچ‌كدام از طرفين احساس تعلق يا احساس وظيفه در مقابل اين موزه‌ها نمي‌كند. اين امر باعث شده كه اين موزه‌ها مقداري دچار بلاتكليفي و بحران شوند. موزه‌هاي خصوصي هم چالش ديگري دارند. ما سال‌هاست به اداره كل موزه‌ها اين هشدار را مي‌دهيم كه موزه فقط ساختمان نيست كه شما به آن مجوز مي‌دهيد، لازم است براي متولي و كسي كه به شكل خصوصي موزه ايجاد مي‌كند و مجوز موزه مي‌گيرد، اين الزام ايجاد شود كه آموزش تخصصي موزه‌داري ببيند، چراكه لازم است مدير يك موزه ولو خصوصي، بداند فعاليت يك موزه چيست. اگر هم تمايلي به گذراندن اين دوره ندارد موظف به استخدام يك كارشناس موزه‌دار شود. مساله‌اي كه در حال حاضر وجود دارد اين است كه چون دولت قصد آماردهي داشته، مجوزهاي بسيار زياد صادر كرده است، به حدي كه مدعي هستند در حدود 200 موزه خصوصي در كشور مجوز گرفته‌اند. اما شما به عنوان يك بيننده دويست موزه خصوصي در كشور مي‌بينيد؟ با چه كيفيت و وضعيتي؟ آيا دولت يا حاكميت براي اين موزه‌هاي خصوصي برنامه حمايتي دارد كه دوام بياورند و پايدار بمانند؟ آيا اين موزه‌ها برنامه اقتصادي دارند تا شرايطي پايدار داشته باشند و بتوانند پابرجا باشند؟ همين است كه در‌نهايت اين وضعيت چندگانه ما را به جايي رسانده كه دچار بحران‌هاي جدي در اين زمينه باشيم. متاسفانه چون همواره اين ذهنيت وجود داشته كه ما موزه بسازيم و تصوري كه از موزه وجود داشته، احداث ساختمان موزه و افتتاح آن است، مجموعه توقعاتي كه در شهرها، فرمانداري‌ها و روستاها به وجود آمده منجر به اين شده كه فكر مي‌كنند اگر موزه داشته باشند چيز خوبي است. در نتيجه اين رويكرد در وزارت فرهنگ و ارشاد بسياري پروژه‌ تصويب شده با پيشرفت‌هاي اندك در جهت ساخت موزه‌هاي هنرهاي معاصر در استان‌هاي مختلف وجود دارد. پروژه‌هايي كه بين 30 تا 60درصد پيشرفت داشته‌اند. در برخي موارد حتي براي اين موزه‌ها مجموعه خريداري يا گردآوري نشده و در مواردي حتي فكر نشده كه چه مجموعه‌اي براي ارايه موجود است. فقط تصويب شده كه موزه‌اي ساخته شود و كار ساختماني شروع شده است.» به باور رييس موزه ملك اگر به جاي تعهدات جديد در زمينه ايجاد موزه، مديران فرهنگي تلاش مي‌كردند موزه‌هاي نيمه‌تمام را به مرحله بهره‌برداري برسانند يا موزه‌هاي موجود را تجهيز كرده و ارتقا دهند، اقدام منطقي‌تري بود. امروز حتي آمار دقيقي از موزه‌هاي بلاتكليف و نيمه‌كاره در كشور وجود ندارد و تاسف از وضعيت موزه‌ها وقتي بيشتر مي‌شود كه بدانيم حتي آمار دقيقي از فعاليت موزه‌ها نيز در دسترس نيست. دبيري‌نژاد معتقد است: «يك تصور غلطي وجود دارد كه فكر مي‌كنيم موزه في‌الذات قدرت محسوب مي‌شود و فكر مي‌كنيم همين كه ما موزه ايجاد كنيم نتيجه را به دست آورده‌ايم. در حالي كه موزه يك مسووليت است. موزه يك برنامه است. موزه يك نهاد است. براي يك نهاد قدرت بايد ايجاد و حفظ شود. مهم‌ترين مشكل ما در اينجا اين است كه ما با شرايط ملي و بومي جامعه خودمان را سنجش نمي‌كنيم يا تصوري از بيرون داريم و فكر مي‌كنيم مثل كشورهاي ديگر و جاهاي ديگر و موزه‌هاي ديگر اگر باشيم خوب است و مدام به دنبال آرمانشهر بيرون از خودمان هستيم، بيش از آنكه فكر كنيم ما بايد موزه‌هاي آرماني براساس مقتضيات جامعه خودمان امكانات و نيازهاي خودمان ايجاد كنيم براي همين نياز به يك تعريف بومي و ملي و يك برنامه ملي در اين زمينه داريم. در چنين شرايطي است كه ما مي‌توانيم از شعار ايكوم و «قدرت موزه‌ها» صحبت كنيم. موزه‌هايي قدرتمند هستند كه قدرت موزه‌ها را ايجاد مي‌كنند. موزه‌هاي قدرتمند حاصل ابزاري هستند كه قدرت آنها را تحقق بخشند. اين ابزار شامل امكانات، ساختار سازماني، ظرفيت‌ها، امكان تغيير و تحول مدام، توسعه و به‌روز رساني است.» نگاه آماري و كمي به موزه‌ها آفتي است كه سال‌هاست فعاليت و اثربخشي موزه‌ها را به حاشيه برده است. اين تفكر كه يك مدير در دوره مديريت خود چند مجوز صادر كرده يا در مراسم افتتاح چند موزه به عنوان مدير حاضر شده، باعث شده جايگاه موزه‌ها در نگاه عموم جامعه به مكاني راكد كه چند شيء بدون اصول و استانداردهاي لازم در آن نمايش داده مي‌شود، تقليل پيدا كند يا در سطحي ديگر بودجه‌هاي سازماني صرف بنايي شوند كه چندين مدير به خود ديده اما هنوز در نيمه راه است و به اتمام نرسيده. دبيري‌نژاد در اين رابطه مي‌گويد: «بازي رقابت آماري در موزه‌ها تبديل به يك توقع رسمي شده و ميزان سنجش موزه‌ها را كمي كرده است نه كيفي. در حالي كه نهادهاي فرهنگي يا نهادهاي علمي، نهادهاي كيفي هستند. ميزان اثرگذاري و ميزان توليد فرهنگي‌ آنها مساله است، نه تعداد موزه‌هايي كه افتتاح مي‌شوند. وقتي مديران ما تنها به اين فكر مي‌كنند كه چند موزه در سال افتتاح مي‌كنند و چندان به وجه بارز موزه كه اثربخشي در جامعه است توجه ندارند، نتايجي كه به دست مي‌آيد اسفبار است. اگر ما توانسته بوديم فهم درستي از موزه و آثار موزه‌اي ايجاد كنيم الان به اينجا نمي‌رسيديم كه به راحتي به آثار تاريخي و آثار موزه‌اي بگوييم «گنج»، «عتيقه» يا هر چيز ديگر. اين نگاه حاصل عملكرد ضعيف و ضعف در سياستگذاري موزه‌هاست.» با وجود اينكه وضعيت موزه‌هاي كشور سامان درستي ندارند و تعداد موزه‌هايي كه مي‌توانند جريان‌ساز و اثربخش باشند از تعداد انگشتان دست فراتر نمي‌رود، اما هنوز هم مي‌توان با تغيير رويكردها اميد به اصلاح اين وضعيت داشت و انعطاف و پويايي را در موزه‌ها ايجاد كرد، اين امر به عقيده رييس موزه ملك با اتحاد موزه‌ها امكان‌پذير است: «شعار امسال ايكوم بيش از اينكه تاكيد بر ارزش پديده موزه داشته باشد تاكيد دارد بر توانمند‌سازي موزه‌ها و از طرفي تاكيد مي‌كند بر توانمندي كه مي‌تواند حاصل هم‌افزايي و شبكه موزه‌ها با هم باشد. اين شعار صحبت از «قدرت موزه» نمي‌كند بلكه تاكيد بر «قدرت موزه‌ها» دارد و اتحادي كه موزه‌ها مي‌توانند در كنار هم ايجاد كنند. در شرايط فعلي ما بيش از اينكه بخواهيم به فكر ايجاد موزه‌هاي جديد باشيم نيازمند ساماندهي و توجه به موزه‌هاي موجود هستيم. لازم است در موزه‌هاي موجود يك‌بار ديگر داشته‌ها و نداشته‌ها را بررسي كنيم. اين امر مستلزم اين است كه هر موزه‌اي را در ساحت خودش تعريف كنيم و براي آن چشم‌انداز و رسالت و ماموريت تعريف كنيم. ما نيازمند يك شبكه ملي همكاري موزه‌ها هستيم. شبكه‌اي كه تنها در فكر آمار و كنار هم قرار دادن آرم‌ها نباشد، بلكه بشود بخش‌هاي آن را در شكل گروه‌هاي تخصصي كنار هم قرار داد. لازم است موزه‌ها را به مثابه سرمايه مشترك ملي درنظر بگيريم و همه ما در مقابل آنها احساس مسووليت كنيم. بايد به موزه فرابخشي نگاه كنيم. ما امروز به‌شدت با موزه‌هاي فرتوت و ناتواني روبه‌رو هستيم كه در شرايط بيمارگونه‌اي قرار دارند و اگر به وقتش درمان نشوند، منجر به مرگ آنها مي‌شود. گاهي اوقات ممكن است اين مرگ بي‌سرو صدا اتفاق بيفتد و در شكلي باشد كه موزه‌ها به كما بروند و آن زمان است كه ما با مجموعه موزه‌هاي بلاتكليف روبه‌رو هستيم. ما نيازمند گفتمان‌سازي‌هاي جديد براي قدرتمند‌سازي موزه‌ها هستيم.» امروز روز جهاني موزه است. روزي كه هر سال تنها با برگزاري مراسم و معرفي موزه‌هاي برتر و بازديد رايگان مردم از موزه‌ها سپري مي‌شود. در كنار موزه‌هايي كه در اين روز ميزبان مخاطبان و مديران و سخنراني‌ها و نمايشگاه‌ها هستند، موزه‌هايي هم داريم كه روز‌شمار وعده‌هاي محقق نشده در مورد آنها يك سال ديگر را پشت سر مي‌گذارد، بي‌آنكه اتفاقي بيفتد.

 


بازي رقابت آماري در موزه‌ها تبديل به يك توقع رسمي شده و ميزان سنجش موزه‌ها را كمي كرده است نه كيفي. درحالي كه نهادهاي فرهنگي يا نهادهاي علمي، نهادهاي كيفي هستند. ميزان اثرگذاري و ميزان توليد فرهنگي‌ آنها مساله است، نه تعداد موزه‌هايي كه افتتاح 
مي‌شوند.
ما نيازمند يك شبكه ملي همكاري موزه‌ها هستيم. شبكه‌اي كه تنها در فكر آمار و كنار هم قرار دادن آرم‌ها نباشد، بلكه بشود بخش‌هاي آن را در شكل گروه‌هاي تخصصي كنار هم قرار داد. لازم است موزه‌ها را به مثابه سرمايه مشترك ملي در‌ نظر بگيريم و همه ما در مقابل آنها احساس مسووليت كنيم. بايد به موزه فرابخشي نگاه كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون