درباره كنار گذاشتن دو استاد فلسفه از دانشگاه
شرف آكادمي
محسن آزموده
عزت و احترام و اعتبار دانشگاه به استادان و دانشجويان آن است، وگرنه نفس دانشگاه از نظر فيزيكي، چيزي جز چند ساختمان و بنا نيست. براي توضيح اين جمله بديهي، شايد توضيح كوتاهي بد نباشد. مفهوم مكان از مفاهيم بحثبرانگيز در فيزيك و متافيزيك است، مثل مفهوم زمان. فيلسوفان و متفكران از زمان افلاطون و ارسطو تا به امروز كوشيدهاند مفهوم مكان و حدود و ثغور آن را مشخص كنند. يك معناي عمومي مفهوم مكان كه در زمانه ما هم بسيار رواج يافته، فضايي تهي و خالي است كه با اشيا اعم از چيزهاي جاندار و بيجان پر ميشود. در اين معنا، جا يا مكان يك چيز، فضايي تهي است كه با آن چيز پر ميشود. با همين تلقي از مفهوم مكان است كه از قديم گفتهاند «شرف المكان بالمكين» يعني ارزش و اعتبار يك مكان، به چيزي است كه آن را اشغال ميكند (مكين) و به خودي خود اهميتي ندارد. دانشگاه نيز مكان كرد و كار و پژوهش و آموزش استادان و دانشجويان است و بدون حضور ايشان فرقي با ساير مكانها ندارد.
احتمالا اين مقدمه ظاهرا فلسفي براي اشاره به كنار گذاشته شدن دو استاد فلسفه از مكان كار و فعاليت ايشان يعني دانشگاه مناسب است. در اخبار آمده (اعتمادآنلاين، چهارشنبه 19 بهمن 1401، كد خبر: 596177) اخيرا دكتر موسي اكرمي عضو گروه فلسفه واحد علوم و تحقيقات بازنشسته شده است. در همين خبر امير مازيار استاد دانشگاه هنر، از تعليق خودش و دكتر كوروش گلناري عضو هيات علمي دانشگاه هنر و مدير گروه مجسمهسازي هم اطلاع داده است. در نامهاي كه دكتر مازيار منتشر كرده، آمده: «با توجه به اختيارهاي تفيضي (احتمالا منظور تفويضي است) به رييس دانشگاه حضرتعالي به دليل تلاش در جهت اخلال در روند آموزشي دانشگاه به مدت يك ترم از نيمسال دوم سال تحصيلي 1402-1401 معلق و از كليه ساحتهاي آموزشي و پژوهشي تا رسيدگي در مراكز ذيصلاح محروم ميشويد». دكتر گلناري را نميشناسم و با حوزه تخصصي ايشان آشنايي چنداني ندارم، اما به عنوان دانشجو و فارغالتحصيل رشته فلسفه دكتر اكرمي و دكتر مازيار را به خوبي ميشناسم و سالهاست كه آثار ايشان را دنبال ميكنم. هر دو از چهرههاي سرشناس و پرمخاطب آثار فلسفي در ايران هستند. موسي اكرمي، استاد تمام رشته فلسفه و علاقهمند به شاخههاي متنوعي از مطالعات فلسفي اعم از متافيزيك، فلسفه علم، فلسفه فيزيك، فلسفه رياضيات، تاريخ علم، فلسفه هنر، فلسفه منطق و فلسفه سياسي است و در همه اين شاخهها، كتابها و مقالات ارزشمندي نوشته و ترجمه كرده. برخي از اين آثار عبارتند از: كيهانشناسي افلاطون، كانت و مابعدالطبيعه، فلسفه از تعبير جهان تا تغيير جهان، ترجمه درآمدي بر تحليل فلسفي (جان هاسپرس)، ترجمه ليبراليسم سياسي (جان رالز) و ترجمه پيدايش فلسفه علمي (هانس رايشنباخ). امير مازيار هم دانشآموخته كارشناسي و كارشناسي ارشد فلسفه و دكتراي فلسفه هنر با رتبه نخست از دانشگاه علامه طباطبايي است، او از سال 1393 عضو هيات علمي دانشگاه هنر است و گذشته از تدريس در دانشگاههاي تهران، بينالمللي قزوين، علامه طباطبايي و سوره، كتابها و مقالات ارزشمند فراواني تاليف و ترجمه كرده كه از آن ميان اشاره به اين عناوين كفايت ميكند: فلسفه هنر هايدگر (جوليان يانگ)، در غربت غربي (سيد حسين نصر)، ديالكتيك بيرون و درون (گاستون باشلار)، نقد هنر (كالين لايس)، فلسفه علم (ديويد پاپينو) و هنر، احساس و بيان (ديانه كالينسون). از خصال مشترك اين هر دو استاد و پژوهشگر، اولا پويايي و فعاليت مستمر پژوهشي و آموزشي و ثانيا و مهمتر از آن حضور فعال در حوزه عمومي و حساسيت نسبت به مسائل اجتماعي و فرهنگي است. دكتر اكرمي و دكتر مازيار، برخلاف انبوهي از اعضاي هياتهاي علمي در سراسر كشور، تنها استاد دانشگاه نيستند، بلكه روشنفكراني متعهدند كه نسبت به آنچه در جامعه در جريان است، حساسند و وظيفه روشنگري و آگاهيبخشي در عرصه اجتماعي را به دوش ميكشند. كنار گذاشتن اين چهرههاي فعال و دغدغهمند، تنها از شأن و اعتبار دانشگاه خواهد كاست و موجب فقير شدن گروههاي علمي و دانشگاهي خواهد شد. پيامد منفي مهمتر و نگرانكنندهتر، كاشتن بذر نااميدي و يأس در ذهن و ضمير دانشجويان و استادان جوان است. وقتي دانشجويان اين شيوه سلبي و منفي برخورد با استادان ساعي و كوشا را ميبينند، روشن است كه از هر گونه تلاش و كوشش علمي نااميد ميشوند و انگيزه خود را براي سعي و اهتمام از دست ميدهند. اساتيدي چون دكتر اكرمي و دكتر مازيار، نه فقط در ميان دانشجويان كه بين اساتيد و كاركنان دانشگاه نيز محبوب هستند و برخورد سلبي با ايشان به فضاي يأس و دلمردگي در دانشگاه دامن ميزند. ارزش و اعتبار دانشگاه به استادان و دانشجويان پرتلاش و دغدغهمند است، اميدواريم كه تصميمگيرندگان اين نهاد در مواجهه با صاحبان و ساكنان اصلي دانشگاه، عقلانيت بيشتري به خرج دهند و متوجه پيامدهاي ناگوار برخوردهاي مايوسكننده باشند. با اميد.