شاهنامه فردوسي، انسان ايراني و اسلامي ندوشن
به داد و دهش يافت آن نيكويي
علياكبر جعفري ندوشن
يك سال از جاودانگي محمدعلي اسلامي ندوشن نويسنده و محقق فرهنگي و ادبي معاصر گذشت. او در بيش از نيم قرن فعاليت علمي و فرهنگي خود حدود 70 عنوان كتاب منتشر كرد كه با تامل در ادب فارسي و تاريخ و تمدن ايران درصدد بود نشانهاي روشني از فرهنگ و هويت ايران به دست دهد و البته در اين بين ده جلد از اين آثار ماندگار درباره شاهنامه و فردوسي نوشته شده است كه با عناوين؛ ايران و جهان از نگاه شاهنامه، از رودكي تا بهار، بيژن و منيژه، چهارسخنگوي وجدان ايران، داستان داستانها، درفش كاويان، رستم و سهراب، زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه، سرو سايه فكن و نامه نامور، او را در زمره شاهنامهشناسان نامآشناي ايران قرار داده است كه علاوه بر فعاليتهاي علمي و پژوهشي درباره شاهنامه با تاسيس موسسه فرهنگي «ايرانسراي فردوسي» و مجله «هستي» نيمي از عمر بلند خويش را مصروف بازشناخت حكيم طوس و اثر سترگ او كرد. او كه علاوه بر چيرگي در زبان و ادبيات فارسي به زبانهاي لاتين هم تسلط داشت در يك مطالعه تطبيقي كوشيد الگويي نوين از شاهنامهپژوهي در ايران به دست دهد. وي با پيشگامي در نقد و تحليل مضامين داستانها و شخصيتهاي شاهنامه و در مقايسه با آثار حماسي جهان، نوعي ادبيات تطبيقي در شاهنامهپژوهي بنيان نهاد. ندوشن در اين كوششهاي مبتكرانه، كوشيد تا با باريكبيني و ظرافت خاصي به روح و كنه پيام فردوسي دست يابد و از آن عناصر سازنده فرهنگ و هويت انسان ايراني معاصر كشف كند. كاشف السريم و كار ما همين /كين نهانها را بر آريم از كمين (مولوي)
كتاب «سرو سايه فكن» كه از حيث شكل و محتوا اثر فاخر و فخيم اسلامي ندوشن درباره فردوسي و شاهنامه است با اين پرسش آغاز ميشود؛ آيا با شاهنامه آشناييد؟ و پاسخ ميدهد؛ كتاب كتابها، كتاب زندگي و مرگ... كه جوهر هستي را ميسرايد و از اين رو هر زمان و هر زمين ميتواند خود را در آن بازيابد. نويسنده در ادامه، گويا به واسطه آنكه قهرمانان شاهنامه كمان هستي خود را به نهايت ميكشند و به قلب زندگي راه مييابند، برترين ارزش شاهنامه را در معني بخشيدن به زندگي ميداند. از اين رو، او در اين كتاب، فردوسي را در قامت واقعگراترين شاعر زبان فارسي چنين معرفي ميكند؛ «وي با زندگي آنگونه كه واقعيات، آن را عرضه ميكنند، رو به روست. از اين رو جهانبيني او تركيبي از همه انديشههاست؛ نه خوشبين تام است و نه بدبين تلخ؛ نه مادي صرف و نه معنوي خالص. همه اينها را هر يك در حد خود داراست. مهمترين عنصر نزد او خرد است. پيش از هر چيز بر آن تكيه دارد. نيروي خرد نيروي تشخيص نيك و بد است و زندگي را به جانب اعتدال، مدارا، روشنبيني و مردمي سوق ميدهد. نقطه مقابل اينها تعصب، خودخواهي، خودكامگي و كينهورزي است، چون سراينده جنگهاي مداوم بوده است، دنياي برخوردار از تساهل و آشتي را ميپسنديده است. به طور خلاصه، در ميان همه گويندگان بزرگ ايران، اگر ميخواستيم جهانبيني كسي را مو به مو به اجرا درآوريم، به اميد آنكه جهاني آراستهتر، متعادلتر و همراه با سعادت نسبي پديد آيد، تنها جهانبيني فردوسي به كارمان ميآمد.»
اين نگاه حِكمي به شاهنامه را دكتر اسلامي در كتاب «داستان داستانها» كه در نقد و تحليل جانداري كه از داستان رستم و اسفنديار ارايه ميكند نيز به دست ميدهد. او نزاع دو جنگاور را؛ «برخورد آزادي و اسارت، پيري و جواني، كهنه و نو، تعقل و تعبد؛ برخورد سرنوشت با اراده انسان؛ برخورد دو طبيعت و دو عالم درون» ميداند و از رفتار سه چهره اصلي داستان سه تيره فكري استخراج ميكند؛ تيرهاي كه اسفنديار نماينده آن است و در عين دلاوري و بلندپروازي، قرباني سادهدلي و تعصب است. او اسفنديار را نماينده تفكري ميداند كه در طول تاريخ اصول انساني زندگي را فداي جاهطلبي ناكامانه و سطحي خود نمودهاند و گشتاسپ را نماينده تفكري ميشناسد كه زيادهخواهي و نيرنگ را درهم ميآميزد تا حسادت، قساوت و لئامت آدمي را آشكار كند. اما رستم نزد او نماينده تيره فكري اصيلي معرفي ميشود كه رو به روشنايي و آباداني و رستگاري روح و جسم بشر دارد و در برابر هيچ قدرتي، نه قدرت شاه و نه حتي بيم خشم آسماني زانو نميزند، بلكه مقابل آنچه معني را از زندگي بشر بگيرد، ميايستد.
اين گونه فكري، آزادي و حريت آدمي را سخت پاس ميدارد و ذلت و خاكساري را برنميتابد، اگر ناگزير به نثار جان در راه بيداردلي و اعتلاي انساني شود، سياوشوار از جان در ميگذرد.
بدينترتيب اسلامي ندوشن در «داستان داستانها» با غور در ژرفاي تاريخ و اساطير و انديشههای اين سرزمين، تيره فكري رستمي- سياوشي را تجلي روح متعالي انساني ميداند كه در همه زمانها به اعتلاي انسان عيارمند و اخلاقمدار ايراني ميانجامد. انساني كه او در مقالهاي كه در كتاب «نوشتههاي بيسرنوشت» در معرفي انسان خوب در شاهنامه نوشته است، به خردمندي، فرهنگمداري، صلحطلبي، بيآزاري، نيكنامي بازشناخته ميشود: «هيچ صفتي براي مرد و زن بالاتر از خردمندي نيست كسي كه از خرد برخوردار است ميداند كه چگونه بايد زندگي كند. هرگز زيان نميبيند و به راه كژ نميافتد، خرد، گوهر زندگي است، چون آن را يافتي رستگاري اين جهان و آن جهان با تست ... پس از خرد فرهنگ ميآيد. در واقع اين دو بههم وابستهاند. خردمند به فرهنگ روي ميبرد و با فرهنگ از خرد نصيب مييابد. خاصيت فرهنگ آن است كه به ما راه و رسم زندگي ميآموزد و انسانيت ما را ميشكفاند. فرهنگ اكتسابي است، هر چند براي دست يافتن به آن، آمادگي ذاتي لازم است.»
نثر شاعرانه و لطيف اسلامي ندوشن با نكتهيابيهاي ناب و بارآورش در شاهنامه، دركي روشن و انسانمداري از شاهنامه به دست ميدهد. براي نمونه در كتاب «زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه» در ذيل شرح داستان پهلوانان آورده است: «...گياهي كه از خون سياوش روئيده است، نهال مرموز باغ زندگي است، آيت اميدبخش نياز روح بشر است كه در كشمكش جاوداني خود، آرزومند آن است كه لااقل نيم رمقي از عدالت و حق و آزادگي و پاكيزگي در جهان بر جاي ماند...» يا در جاي ديگري از اين كتاب كه شاهنامه را نه تنها حماسه ساكنان ايران، بلكه حماسه بشر پوينده ميداند، ميگويد؛ «شاهنامه از يكسو تعارض و از سوي ديگر تعادل بين جسم و روح را ميسرايد؛ تعارض به اين معني كه بشر پاي بند وضع محدود خاكي خويش است، به جسم آسيبپذير و اسير خويش وابسته است، فرسوده و درمانده ميشود، عليل ميگردد و ميميرد؛ اما ازسوي ديگر روح آرزوپرور و پهناور و اوجگيرنده دارد، طالب كمال و رهايي است. در اين كشمكش بين جسم و روح، بشر فرزانه مقهور نميشود، بلكه ميكوشد تا تعادلي بيابد؛ آيين زندگي درست اين است. انسان در عين آنكه با وضع زميني خود سازگار و دمساز ميماند، حسرت زندگي بهتر و پاكيزهتر را در دل نميميراند. اين سرمشقي است كه پهلوانان برجسته شاهنامه به ما ميدهند.»
گزيدهاي از شاهنامه نيز توسط دكتر اسلامي ندوشن منتشر شده است كه «نامه نامور» نام دارد و دربردارنده يكسوم شاهنامه در 29 عنوان با بخشهاي زيبا و برجسته شاهنامه است. در مقدمه اين گزيده شاهنامه، اسلامي ندوشن ميگويد؛ شاهنامه كتاب صريح و روشني است و با اينكه در آن آدمي با انسان خاكي روبهرو است، ولي جهان پس از مرگ را نيز ميشناسد و همواره حالتي معنوي و فرابرنده را در برابر خود ميبيند. آنچه به رمز معنوي اين كتاب كمك كرده آن است كه شاهنامه با اينكه كتاب سراپا جنگ است ولي ماهيتش بر جستوجوي صلح استوار است چون در جنگهاي شاهنامه غارت و غنيمت و انگيزههاي حقير مطرح نيست آنگونه كه فيالمثل در ايلياد ميبينيم.
در كتاب چهار سخنگوي وجدان ايران او نخست حكيم توس را سخنگوي پيروزي نيكي بر بدي معرفي ميكند و هسته مركزي شاهنامه را نبرد نيكي و بدي ميداند كه ريشه در تفكري مزدايي دارد و موجب ميشود تا انسان همواره با اميد به پيروزي نيكي بر بدي در تلاش و كوششي دايمي باشد و دچار يأس و سرخوردگي در موانع و مشكلات زندگي نگردد. همچون اميد به رستگاري و گشايش نهايي كه در اديان مختلف به تعابيري متفاوت بدان اشاره شده است. او همين روح حاكم بر شاهنامه را موجب آن ميدانست كه مردم بگويند شاهنامه آخرش خوش است.
وي در ادامه ميگويد يكي از سلاحهاي پيروزي نيكي بر بدي، داد و دهش است كه آن را فراتر از مفهوم دادگستري مرسوم به نوعي توازن و تعادل در رفتار انساني تعميم ميدهد و سلاح ديگر در اين ميدان را خِرد ميداند و آن را مجموعه انديشيدهها و تجربههاي عملي انساني معرفي ميكند كه طي گذر زمان فشرده شده و به صورت گزيدهاي ناب از دانش بشري دراختيار است و در مقابل آن آز قرار دارد كه سركشي و زيادهخواهي را موجب ميشود.
اسلامي ندوشن در توصيف شخصيتهاي شاهنامه نيز دايما در جستوجوي اين مفاهيم است و لذا در بازخواني داستان رستم و اسفنديار ميگويد؛ رستم براي اينكه افت اخلاقي نكند و آزادي و آزادگي خويش را از دست ندهد، خود را با مخاطرات زيادي روبهرو ميكند و تن به خواري نميدهد و گوهر انسانيت را پاس ميدارد و تا پاي جان در كنارش ميماند. او كه گهگاه از روحيات پهلوانان شاهنامه به خود فردوسي نيز گريز ميزند ميگويد؛ فردوسي نيز بسان رستم در نبردهاي زندگي، سعي ميكند از طريق كلام به قله زندگي دست پيدا كند. هر چند نقطه اوج زندگي ناپيداست اما كوشندگي در زندگي توصيه دايمي اوست.
اسلامي ندوشن بنا به رگههاي عرفاني-اشراقي كه گاهي در لابهلاي پارهاي آثارش آشكار و نهان است
به ناگاه به نوعي عرفان زميني در شاهنامه نيز گريزي زده و ميگويد؛ فردوسي بيآنكه از رياضت كشيدن و ترك دنيا سخن بگويد با توصيه به سرشار زيستن و بهرهمندي از مواهب مشروع زندگي، مروج نوعي لطافت و نوعدوستي و توجه به مواهب انساني نيز است كه انسان را از غرق شدن در تعينات و تعلقات زندگي دور ميدارد كه با خصوصيات واقعي زندگي انسان نيز سازگاري دارد. او معتقد است بسياري از اين مفاهيم متعالي انساني در شاهنامه چنان در كلامي بيآرايش، سخته و استوار همچون كوه و اشعاري جاندار و آب و تابدار همچون طبيعت عرضه شده كه در همنفسي با روح انسان، تنها شعر هُومر ميتواند با آن برابري كند. سخني كه آدمي را از شرايط خاكي فراتر ميكشد و لختي حيثيت فرازميني ميبخشد.
اسلامي ندوشن كه ديوان حافظ و سعدي و مولانا و تمام آثار بزرگي كه بعد از دوره غزنوي آمده است را تحت تاثير شاهنامه ميداند و بر اين نظر است كه آن جوهر انساني كه در شاهنامه سروده شده در همه اين گنجينههاي ادبي نيز به شرح و بسط آمده و آن همان است كه انسان ايراني را به مجموعه صفاتي بازميشناسد كه بارزترين آنها عبارت است از خردمندي و فرهنگوري كه اعتدال و آهستگي بر رفتار آدمي حاكم ميكند و سپس ديگرخواهي و جاري داشتن چشمه محبت خويش به سوي ديگران كه در پي آن بيآزاري و رواداريها به دست ميآيد و سرانجام آن هم نيكنامي است. او سپس بر اين عزت و سربلندي نام نيك پاي ميفشارد و ميگويد؛ درواقع معناي زندگي در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه ميشود. اقوام يا اشخاصي كه به خواري ميافتند، براي آن است كه استعداد پرهيز از ننگ را از دست دادهاند. در آنها هر چه هست ارضاي حس و غريزه است و از معناي زندگي خبري نيست. از اين رو در جنگ بين ايران و توران كه نماينده نيكي و بدي هستند، اگر ايرانيها پيروز ميشوند و نيروي شر كه گناهكار است را شكست ميدهند، به جهت آن است كه حد اعلاي فداكاري و جانبازي براي حفظ عيارهاي انساني به كار مياندازند و جوهر پاكي و راستي كه ضامن حفظ قوميت و هويت ملي ايرانيان است از دست اهريمن دور ميدارند تا ايران بماند.
استاد حقوق دانشگاه يزد
اسلامي ندوشن در «داستان داستانها» با غور در ژرفاي تاريخ و اساطير و انديشههای اين سرزمين، تيره فكري رستمي-سياوشي را تجلي روح متعالي انساني ميداند كه در همه زمانها به اعتلاي انسان عيارمند و اخلاقمدار ايراني ميانجامد. كتاب «سرو سايه فكن» كه از حيث شكل و محتوا اثر فاخر و فخيم اسلامي ندوشن درباره فردوسي و شاهنامه است با اين پرسش آغاز ميشود؛ آيا با شاهنامه آشناييد؟ و پاسخ ميدهد؛ كتاب كتابها، كتاب زندگي و مرگ... كه جوهر هستي را ميسرايد