• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5639 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۶ آذر

ديالكتيك مدرنيته و بربريت كنوني منطقه ما

اخلاقيون جهان كجا ايستاده‌اند؟

محمد زارع شيرين كندي

 پويش و جنبش دروني مدرنيته از ديالكتيك سرآغازين آن نشات مي‌گيرد. مدرنيته همچون فرآيندي تازه از دل ديالكتيك / ديالكتيك‌ها مي‌توانست سر برآورد و سپس با ديالكتيك/ ديالكتيك‌ها استمرار و جريان يابد و از اين رو نه تنها هيچ‌گاه به سكون و جمود نرسد، بلكه بيش از پيش بارورتر و نيرومندتر شود، اما اين ديالكتيك/ ديالكتيك‌ها مدت‌هاست كه به شيوه تعارضات جدي و جدال‌هاي تند به حيات مدرنيته دوام مي‌بخشد. بقاي مدرنيته اكنون با جنگ است. اگرچه نهاد مدرنيته از آغاز شكل‌گيري‌اش هرگز آرام و قرار نداشته است و اگر چنين مي‌بود، مي‌پوسيد و مي‌مرد، اما مساله آن است كه اكنون مدرنيته درآشوب و با جنگ زنده است و زندگاني مي‌كند. اين ادعا بايد روشن شود.
بربريت كنوني منطقه ما با تنش‌هاي ديالكتيكي مدرنيته بي‌ارتباط نمي‌تواند باشد. در كشتار و سركوب زندگان ميان خشونت و ترور و اشغال و بمباران و تخريب تفاوتي نيست. ظلم، ظلم است و قساوت، قساوت. نه اينكه قوت يك طرف و ضعف طرف ديگر را ناديده بگيريم، بلكه بگوييم قوي و ضعيف هر دو در درون ساختار ديالكتيكي مدرنيته مي‌گنجند و مي‌جنگند. نه قوي آنقدر قوي است كه بتواند ضعيف را چنان ريشه‌كن كند كه تا هميشه خيالش راحت شود و نه ضعيف آنقدر ضعيف است كه نتواند چند عمليات سهمگين كند و دست‌كم چند ضربه محكم به قوي وارد كند. اگر قوي با مدرنيته و در آن قوي است ضعيف هم با مدرنيته و در آن ضعيف است نه در چارچوب سست و لرزان سنت. اين همان شيوه ديالكتيكي مدرنيته است. با نظر به دوران استعمار (كولونياليسم) مي‌توان به اين نكته پي برد كه غرب از نابودي تماميت غيرغرب نوميد شده است هر چند غيرغرب هم تاكنون به توان و نيروي غالب غرب دست نيافته است. اگر قوي صرفا به قوي‌ترين و پيشرفته‌ترين تسليحات مدرن مسلح است و آنها را به كار مي‌گيرد، ضعيف هم علاوه بر آنكه مي‌تواند به هر حال به بخشي از تسليحات مدرن كه در سراسر جهان گسترده است، دست يابد به ابزار ديگري نيز مسلح است و آن كين‌توزي تاريخي و خشم ناشي از تحقير و استخفاف است. از همين جاست كه نيروي ضعيف در مواقعي مي‌تواند حتي دوبرابر شود و كار قوي را دشوارتر سازد. به همين سبب هم است كه نزاع‌شان به سهولت به پايان نمي‌رسد، زيرا هر دو در درون مدرنيته مي‌گنجند و مي‌جنگند. ضعيفِ امروز ديگر ضعيف سنتي و مفلوك قرن نوزدهم نيست كه غرب به راحتي مستعمره و استثمارش كند، چراكه از الزامات خود مدرنيته بود كه دستاوردهاي مدرن و انواع مصنوعات و محصولاتش جهان را بگيرد و در كل گيتي طرفدار و خريدار داشته باشد.
به ديگر سخن، جهاني شدن مدرنيته از لوازم ذات آن بود. اكنون ضعيفِ ساكن در حاشيه مدرنيته نيز مي‌تواند دست‌كم برخي سلاح‌هاي مدرن را از خود همان غرب يا از جاهاي مجهول ديگر بخرد و وارد كند و حتي مي‌تواند پاره‌اي از آنها را خود نيز توليد كند و اين مغايرتي ندارد با اين واقعيت روشن كه صرفا مغرب زمين سرچشمه علم و فنِ مدرن بوده است. گسترش مدرنيته در سراسر عالم را خود آن اقتضا مي‌كرد و مي‌كند. مصنوعات مدرن اگر صرفا توليد و انباشته شوند و مصرف نشوند، مدرنيته افسرده مي‌شود و براي آنكه همواره سرزنده و سرحال و فعال بماند بايد پيوسته كار و پژوهش و توليد كند تا خود و ديگران مصرف كنند و اين حركت ديالكتيكي استمرار داشته باشد. 
اما جهاني شدن مدرنيته و استمرار اين حركت همواره به سود غرب مدرن نيست، زيرا غيرغربي هم، اگرنه به همان اندازه غربي، دست‌كم تا حدودي مي‌تواند ابزار و آلات تهيه كند و گاه پيشرفته‌ترين و پيچيده‌ترين آنها را در اختيار داشته باشد و در موقعش بر ضد همان غرب قوي به كار گيرد. تكنيك و ابزارهاي آن ديگر در انحصار كامل غرب نيست و هر گروه سياسي در هر كشوري مي‌تواند وسايلِ ويراني و كشتار و ترور را از جايي فراهم و حتي خودش توليد كند. به خصوص كه خريد و توليد تسليحات پيچيده مدرن نه نيازي به مباني فلسفي دارد و نه حتي نيازي به تخصص ژرف علمي . همگان مي‌توانند در آن شريك و سهيم باشند. سياست و قدرت سياسي حتي در درون سنت‌هاي قديم و خشك و در عين حال متعصب و ستیهنده مي‌تواند مولد خطرناك‌ترين ابزارها باشد. شايد بتوان گفت كه صورت سياسي قوي مدرنيته كه از درون تاريخ و تمدن اصيل غرب برخاسته در حال نبرد با صورت سياسي ضعيف آن است و حاصل تضاد آن صورت قوي و اين صورت ضعيف، بربريت كنوني منطقه ماست . نه ضعيف از پاي درمي‌آيد و نه قوي مي‌تواند پيروز شود، زيرا ضعيف را نيز خود مدرنيته قوي كرده است نه سنت‌هاي ناتوان و ناكارآمد گذشته‌اش . همه صورت‌هاي سياسي كنوني و همه اعمال و كارهاي‌شان به معنايي مدرن است.  بنيادگرايي و تروريسم همان اندازه مدرنند كه بمباران‌ها، حملات هوايي و زميني، پاك‌سازي قوي و مذهبي و نسل‌كشي. در همين جاست كه تنش ديالكتيكي مدرنيته به بحران بدل مي‌شود، ديالكتيك تمدن و توحش عيان مي‌شود، بحران‌هاي ريشه‌اي افغانستان و عراق و سوريه و جاهاي ديگر را به ويرانه مبدل مي‌كند، يازده سپتامبر رخ مي‌دهد، جريان‌هاي بنيادگرا شكل مي‌گيرند، بنيادگرايان تندرو با انواع و اقسام سلاح‌ها به كشورهاي غربي حمله مي‌كنند، دست‌كم آرامش زندگي‌شان را از آنان سلب مي‌كنند و تلافي‌ها و انتقامجويي‌هاي كشورهاي غربي موجب ناامني در جهان مي‌شوند.آيا به همين سبب نيست كه به محض آنكه غرب مدرنِ قوي يك جريان تندرو و خطرناك را از بين مي‌برد دو روز ديگر همان عقايد و اعمال در جاي ديگري سبز مي‌شوند و عليه او مي‌شورند؟ آيا به همين سبب نيست كه اگر ضعيف گرسنه و ناآرام باشد، قوي نيز اگر سير باشد دست‌كم آرامش نخواهد داشت و زندگي بدون آرامش زندگي نيست؟ آيا به همين سبب نيست كه مي‌توان گفت تكنيك مدرن ديگر با تدبير و تصميم سياستمداران كار نمي‌كند، بلكه مستقل از اراده انسان با اراده به قدرت و سلطه خويش به پيش مي‌رود؟ كارل پوپر، فيلسوف و سخنگوي نامدار ليبرال دموكراسي غرب، جزو كساني است كه گمان مي‌كنند دولت‌هاي غربي مي‌توانند نيرو و قدرت عظيم تكنيك را در اختيار داشته باشند و هر وقت خواستند آن را به كار گيرند و هر وقت اراده كردند آن را مهار كنند يا نگذارند غيرغربي‌ها از آن سوءاستفاده كنند. او به صراحت گفته است: «بازار آزاد فقط در چارچوب يك نظم قانوني تضمين شده توسط دولت مي‌تواند وجود داشته باشد. قسمي از اين نظم، ممنوع كردن سازمان‌هاي حزبي مسلح است كه شامل محدود ساختن آزادي تجارت اسلحه -و لذا بازار آزاد و آزادي فردي - مي‌شود.... ما بازار اسلحه را به خاطر آزادي‌هاي مدني به‌طور كلي كنترل مي‌كنيم، همان‌طور كه ناچاريم رفتار حيوانات وحشي و سگ‌هاي شكاري را محدود ‌سازيم.» اين سخن صرفا از نوعي خوش‌بيني برخاسته از اعتقاد تام و تمام به معصوميت غرب و بي‌طرفي تكنيكش حكايت مي‌كند و در تجربه تاريخ معاصر از بن و بنياد ابطال شده است، زيرا نه توليد و تجارت تسليحات مدرن محدوديتي دارد و نه دولت‌هاي غربي قصد تحديد و قانونمند كردن آن را دارند. مساله صرفا سياسي است، يعني دوستان دولت‌هاي غربي راحت‌تر مي‌توانند تسليحات پيشرفته داشته باشند و دشمنان‌شان نه چندان راحت! هر چند همين دشمنان هم به نحوي از انحاء توانسته‌اند. 
بحران مدرنيته كه بربريت كنوني منطقه ما نيز يكي از جلوه‌هاي آن مي‌تواند به شمار آيد در همين جا خودش را نشان مي‌دهد: بعضي مي‌توانند و بايد تسليحات پيشرفته داشته باشند و بعضي نمي‌توانند و نبايد. اما اكنون همين‌ها كه نمي‌توانند و نبايد داشته باشند، با همين داشته‌هاي اندك‌شان موي دماغ آنهايي شده‌اند كه مي‌توانند و بايد داشته باشند. آيا ريشه ناآرامي‌هاي جهان ما از اينجا برنمي‌خيزد؟ در جهاني كه همگان، اعم از قوي و ضعيف، در فضاي مجازي زندگي مي‌كنند اگر يك نقطه ناآرام باشد بر بقيه نقاط آن تاثير قطعي خواهد گذاشت. به همين علت بود كه وقتي از آن فيلسوف مشهور درباره توليد تسليحات پيشرفته در خاورميانه پرسيدند، گفت: «هر طور شده بايد جلوي آن را گرفت.» او بي‌درنگ افزود: «از براي آسايش وآرامش غرب بايد جنگ كرد!» اشپيگل: «آيا امريكا عليه صدام كه در حال ساختن بمب اتم است بايد وارد عمل شود؟» پوپر: «نه فقط عليه صدام. جهان متمدن بايد نوعي گروه ضربت براي چنان مواردي تشكيل دهد. صلح‌خواهي از راه‌هاي منسوخ به معناي ديوانگي است. ما بايد از براي صلح بجنگيم.» آيا فيلسوفِ آزادي و دموكراسي نمي‌دانست كه با جنگ و كشتار و خونريزي در خاورميانه، هيچ صلحي در هيچ جاي جهان برقرار نخواهد بود، چنانكه از آن زمان كه فيلسوف ما اين جمله را بيان كرده، برقرار نشده است. اگر با نابودي يك كشور و سركوب مردمان بي‌گناه آن در خاورميانه و امريكاي لاتين يا درجاهاي ديگر، دنيا روي آرامش مي‌ديد، اين امر تاكنون بايد بارها متحقق شده بود، اما همچنان جنگ و ترور و خشونت و بمباران و موشكباران و قتل عام كودكان است كه جهان ما را درگير خود كرده است. فيلسوف ما با معيارهاي قرن هجده و نوزده حكم كرده و گويا توجهي به جهاني شدن مصنوعات مدرن غرب نداشته است. اگر قدرت غرب نامتناهي هم مي‌بود باز با جنگ و بيداد و كشتار و بي‌خانماني و آوارگي ديگران نمي‌توانست تا هميشه در امن و آرامش و سعادت زندگي كند، زيرا از مقتضيات همين قدرت مدرنيته غرب بود كه غيرغربي هم صاحب تكنيك، دستگاه، كامپيوتر، اسلحه، موشك و پهپاد و گاه با همان ابزار و آلات غربي به خود غرب حمله‌ور شود. اگر هم نتواند كار مهمي از پيش ببرد باري مزاحمت اساسي ايجاد كند، به ترور متوسل شود، به عمليات انتحاري دست بزند و خلاصه به شيوه و حيله‌اي آرامش غرب را مختل كند. از قديم هم گفته‌اند كه «خون به خون شستن محال است محال.» راستي در وضع كنوني اخلاقيون جهان و مدعيان و نمايندگان اخلاقِ جهاني كجا ايستاده‌اند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون