تحول تاريخي معناي شلاق
عباس عبدي
گزارش خانم رويا حشمتي از شلاق خوردن خود بازتاب گسترده و منفي داشت، گرچه مطابق پاسخ رسانهاي قوه قضاييه، اين حكم به علت فقدان حجاب نبوده ولي در مجموع به نظر ميرسد كه همين مساله است، حتي اگر ماده ديگري جز ماده حجاب براي آن در نظر گرفته شده باشد. همچنين در پاسخ مزبور اتهامات ديگري به اين خانم وارد شده كه به نظر نميرسد در حكم بوده باشد. اين يادداشت در پي ورود به اين پرونده نيست، بلكه به اين مناسبت در پي نقد مجازات شلاق هستم. اميدوارم كه با حسن ظن مطالعه شود. رييس اسبق قوه قضاييه هميشه از تعداد زياد زندانيان ناراحت بود و تاكيد ميكرد كه در اسلام زندان نداريم (موارد استثنايي زندان را فعلا در نظر نميگيريم) اين حرف آن مرحوم درست بود، ولي معلوم نبود كه چرا بهرغم داشتن چنين عقيدهاي، زندان را حذف نكرد، بلكه بيشتر هم ميشد؟ پاسخ روشن است. زندان قالب اصلي مجازات و پديدهاي جديد است. ضمن اينكه تحمل آن حتي سنگينتر از مجازاتي چون شلاق است. نظام كيفري ايران مثل اغلب كشورهاي ديگر، بر محور مجازات زندان ميچرخد. اتفاقا يكي از نكاتي كه ميتواند مصداق مغايرت مجازاتها با اسلام تلقي شود نيز همين غلبه زندان بر ساير شيوههاست. چند علت براي انتخاب مجازات زندان به جاي شلاق و مجازاتهاي ديگر مثل اعدام و قطع عضو وجود دارد. اول اينكه در حكومتهاي قديم تاسيس يك نهاد به عنوان زندان سخت ، مشكل و پرهزينه بود و اگر هم زندان داشتند، براي افراد معدود و با سالهاي محدود و با هدف جلوگیری از فرار انجام ميشد. غالب مجازاتها بدني بود. مجازات بدني در آن دوران متعارف و پذيرفتني بود و فهم جامعهشناسانه چرايي آن نيز از تحليلهاي درخشان اين علم است. دومين علت كه بسيار مهم است و روي ديگر سكه علت اول است، تغيير معناي مجازات بدني و شلاق در جامعه مدرن است. نمونه روشن آن را در تحولات چند دهه اخير ايران ميتوان ديد. زماني در گذشته اين شعر سعدي بسيار زمزمه ميشد كه «بر سر لوح او نبشته به زر/ جور استاد به ز مهر پدر» حتي در ادبيات عموميتر به جاي جور، چوب به كار ميبردند. شايد از منظر امروز اگر نگاه كنيم، ماجرا را وحشيانه ببينيم، ولي اگر كسي سعدي را بشناسد، ميداند كه واقعا اينگونه نيست.
كساني هستند كه حتي در همين صد سال اخير از كاربرد موثر اين شيوه تربيتي در گذشته خاطره خوشي دارند. براي مثال الكس فرگوسن، مربي افسانهاي منچستر يونايتد از آموزگار محبوب خود كه يك خانم خشن بود، ياد ميكند. كسي كه وي را با شلاق تنبيه ميكرد و ميگويد شلاق خانم معلم را پيش خود به يادگار نگه داشته است و تا زماني كه آن آموزگار زنده بود با وي تماس داشته. او به حق تاكيد ميكند كه نوههايش از اين كمربند ميترسند، ولي هميشه براي آن آموزگار احترام فوقالعادهاي قائل بود. او قطعا چنين رويكردي را نسبت به نوههايش نميپذيرد. از شلاقهايي كه خورده احساس حقارت ندارد. با اين حال بعدها در اواخر دهه ۸۰ ميلادي در آن كشور تنبيه بدني در مدارس ممنوع اعلام شد. چرا اين روايت را نقل كردم؟ براي اينكه نشان دهم معناي تنبيه بدني به كلي تغيير كرده است. شلاق زدن ديگر فقط يك زجر بدني عادي نيست، يك تحقير عمومي است. حتي شلاقزنندگان نيز متفاوت از تنبيهكنندگان گذشته شدهاند. آنان نيز خشم و نفرت و كينه خود را بر بدن محكوم و همه ديگران فرود ميآورند. شلاق امروز، شلاق ديروز و صد سال و هزار سال پيش نيست، فقط تشابه اسمي و صوري دارند. اينگونه تحولات در همه موضوعات هست ولي تحليل جامعهشناسي تغييرات مجازات به خوبي نشانگر علت و چرايي اين است. تنبيه بدني كه زماني در مدارس كشور رايج بود، در خانهها ديده ميشد، امروز به كلي منسوخ يا حداقل مطرود شده است. اين را پيشتر درباره مجازات سنگسار نيز نوشتهام كه آيا حاضريد اين حكم را در ميدان اصلي شهر اجرا كنيد و در معرض فيلمبرداري و نمايش مستقيم براي جهانيان نشان دهيد؟ اگر حكم خداست، پس چرا از انجام آن پرهيز ميكنيد؟ چرا در عمل اين مجازات متروك شده است؟ چرا مجازاتهاي مشابه ديگر هم در عمل به حاشيه رفته است؟ قطعا اثرات منفي شلاق به شدت سنگسار نيست، ولي چون فراواني اين حكم بسيار بسيار بيشتر است، به همان اندازه بلكه بيشتر عوارض خاص خود را دارد. پرسش اين است كه آيا حاضريد، شلاق را به ويژه به زنان در ميدان شهر و در معرض ديد عموم بزنيد؟ قطعا نمونههاي آن را در افغانستان ديدهايم و حالت انزجار آن را ميدانيم. پس اگر مجازاتي هست كه از علني شدن آن حتي در حد توصيف مكتوب يا نشان دادن آثارش روي بدن فرد محكوم، پرهيز داريد، پس حتما بايد در اجراي اين مجازات تجديدنظر كنيد.
راهحل چيست؟ به نظر ميرسد كه راهحل مساله، تصويب يك ماده واحده است كه به جاي مجازات شلاق مجازاتهاي ديگري در نظر گرفته شود. البته اين به معناي موافقت بنده با همه اين جرايم نيست كه مخالفت و نقدم نسبت به اصل مجرمانه بودن برخي از آنها بحث ديگري است و پيشتر نوشتهام و در آينده نيز خواهم نوشت، اكنون فقط بحث شيوه مجازات است. بهطور قطع برخي جرايم هستند كه جرم تلقي شدن آنها مورد قبول همگان است، ولي مجازات شلاق براي آنها در نظر گرفته شده است كه موافق رويكرد عمومي جامعه نيست و مطابق اين راهحل بايد تبديل به مجازاتهاي ديگري شود. اگر نيازمند به حكم شرعي هم هست، به نظرم مقام رهبري هم ميتوانند با صدور يك فتوا يا ارجاع به مجمع تشخيص مصلحت، مجازات شلاق را به كلي حذف و به جايش مجازاتهاي ديگر را مقرر دارند.