مهدي بيك اوغلي
تنازع ميان «سنت» و «مدرنيسم» يكي از چالشهاي جدي و مستمر در پهنه سياسي و عمومي ايران زمين بوده است. در برهههاي مختلف تاريخي هم هر كدام از اين دو، فضاي بيشتري براي اثرگذاري در ساختار سياسي و حاكميتي داشتهاند. پس از نهضت مشروطه تا هنگامه انقلاب سال57 اين طرفداران مدرنيسم بودند كه قلمروي فكري و عملي افزونتري براي اثرگذاري در جامعه در اختيار گرفتند و پس از سال 57 به اين سو، سنتگرايان عرصهها فراختري براي تاخت و تاز در اختيار گرفتند. موضوع اما زماني بغرنجتر ميشود كه طيفهاي تندرو و افراطي و پوپولیستها از بطن سنتگرايان ظهور كرده و فضاي زيست را براي نوگرايان به حداقل رساندهاند. بيژن عبدالكريمي، استاد فلسفه ايراني با واكاوي تحولات اخير در عرصههاي سياسي، اجتماعي و عرصههاي سياست خارجي به چالشهاي پيش روي جامعه ايراني اشاره ميكند. عبدالكريمي با اشاره به دوقطبي سنت و مدرنيسم در ايران به اين نكته اشاره ميكند كه «نميتوان راهحلهايي كه براي يك قطب قابل پذيرش است را به قطب ديگر تحميل كرد.» در واقع نظام حكمراني در سياستگذاريها تنها به مطالبات و خواستههاي يك قطب كه طرفداران سنت در ايران هستند توجه ميكند و سبك زندگي قطب ديگر كه طرفداران نوگرايي هستند توجه نميكند. او همچنين بر اين نكته تاكيد دارد كه هنگامه جهاد اكبر و جهاد با خويش براي جمهوري اسلامي از راه رسيده و سيستم بايد به دنبال مقابله با فساد، تندروي و پوپوليستهاي داخلي باشد.
ايران در شرايط خاصي قرار دارد. از يك سو، مسائل منطقهاي و تنازعات بيروني و از سوي ديگر تعارضات دروني، باعث تعميق شكاف ميان سيستم با مردم و افراد جامعه شده است. شما چه تفسيري از همه اين تعارضات، تناقضات و تنازعات داريد؟
پرسش شما، پرسشي بسيار سترگ و عميق است و پاسخي سر راست نميتوان به آن داد. پديدههاي اجتماعي اصولا يكدست نيستند بلکه متكثر و چندوجهياند. نگاه پديدارشناسانه به اين رخدادهاي متناقض هم به سادگي امكانپذير نيست. ما از يك سو با بخشي از جامعه سر و كار داريم كه با رويكردهاي افراطي و تند و تفكرات پوپوليستي در حال تيشه زدن به ريشههاي گفتمان انقلاب هستند. اقشاري كه بر آتش تنازعات دروني كشور ميدمند و به جاي توجه به موضوعات بنيادين و مهم مانند فساد، توسعه، رشد، تئوريسازي در حوزه فرهنگ و جامعه و... به موضوعات ظاهري و قشريگري توجه نشان ميدهند. از سوي ديگر هم با بخشهايي از جامعه روبهرو هستيم كه به دليل خشم و كينهاي كه نسبت به وضع موجود دارند به شدت از سنت و وضعيت تاريخي خود منفك شدهاند. من از اين بخش جامعه با عناويني چون«نسلهاي بيتاريخ» در كتابي با همين عنوان ياد كردهام، اينها از غرب زدگي عبور كرده و به نوعي غرب پرستي و تجددسالاري رسيدهاند، به اين معنا كه بسياري از مقولات مرتبط با تجدد را ميپذيرند بيآنكه درباره آنها فكر كرده باشند و هرگونه پرسشگري از غرب هم برايشان يك خط قرمز است و بهشدت سركوب ميكنند. البته جنگ غزه و منازعه ايران و اسراييل پس از رخدادهاي 7 اكتبر جديتر از قبل دنبال ميشود. همچنين جناياتي كه اسراييل انجام داد و غرب از آن حمايت كرد و مقاومت ايران در برابر امريكا و اسراييل ضربات مهلكي به برخي از ذهنيتهاي تجدد پرست وارد آورد.
البته بخشي از اين جوانان و نوگرايان به دنبال به رسميت شناختن سبك زندگي خود هستند. اين به معناي غرب پرستي است؟
البته بخشي از تودهها و جوانان در اين سطح از تفكر نيستند و بيشتر به دنبال زندگي روزمره هستند. اين قشر به دنبال بهرهمندي از جهانند و به چيز ديگري نميانديشند. براي بخش ديگري از جامعه كه هنوز پيوندهاي خود را با سنت تاريخي، ميراث تاريخي و هويت تاريخياش قطع نكرده و اين ارتباط را حفظ كرده است، موضوع واكنش ايران به جنايات اسراييل، بسيار شورانگيز بود؛ اما اين خطر و پاشنه آشيل برايشان وجود دارد كه اين غرور و اين شورمندي در آنها بيشتر بر بلنداي احساس است و از فقدان نوع نگرش عميق حِكمي و فلسفي رنج ميبرد، نگرش فلسفياي كه بتواند به گفتمان انقلاب در حل مسائل پيچيده و هويتي انسان ايراني در شرايط كنوني كمك كند. اگر قرار باشد ما بتوانيم هويت تاريخي خود را استمرار ببخشيم و با جوانان و نسلهاي جديد با زبان هويت تاريخيمان سخن بگوييم و از اين بيهويتي و غربپرستي و تجددخواهي افراطي رهايي پيدا كنيم، تنها به واسطه تفكر حِكمي و فلسفي است. فقدان نگرش عميق حِكمي و فلسفي دقيقا مهمترين مساله گفتمان انقلاب، اپوزيسيون و نيز جامعه امروز ايران است. تئولوژي و ايدئولوژي، سياست و نظاميگري به تنهايي نميتوانند جاي خالي تفكر حكمي و فلسفي را پر كنند. ما به اين تفكر حكمي، فلسفي و اجتماعي نياز وافر داريم.
بلافاصله پس از واكنش ايران به اسراييل و در شرايطي كه به نظر ميرسيد، فضا براي افزايش انسجام اجتماعي اندكي بهبود يافته، ناگهان سياستگذاريهاي عجيبي مانند راهاندازي دوباره گشتهاي ارشاد، برخوردهاي سلبي بر سر حجاب يا صدور برخي احكام غيرمتعارف، شكافها را افزايش ميدهد. در مورد اين نوع سياستگذاريها چگونه ميانديشيد؟
همان فقدان نگرش حكمي و فلسفي باعث ميشود مسائل بنيادين در ايران با يك نوع پوپوليسم، يعني عوامزدگي و عوامگرايي پيوند بخورد و بخشي از نيروهاي عقب افتاده گفتمان انقلاب با تندرويهايشان در مساله حجاب، اساسا توجه ندارند كه چه لطمهاي به دستاوردهاي بزرگ كشور ميزنند. اين طيف به مساله انسجام ملي توجه ندارد. پس از مدتها عاملي به وجود آمد كه زمينه ساز نيرومند شدن انسجام ملي شد و آنها با جهالتها و تندرويهايشان ضربه سنگيني به آن زدند. نميدانم شايد اين حرف براي من مسووليت حقوقي داشته باشد اما حرف حق را بايد زد. من نميتوانم بپذيرم كه اين تصميمگيريها غيرمشكوك و بدون دخالت نيروهاي نفوذي باشد. در حالي كه در غرب اعتراضات شديدي عليه جنايات اسراييل صورت ميگيرد، دولت امريكا و اسراييل به لحاظ اعتبار و حيثيت در حال تحمل ضربات شديدي هستند و توجه جهانيان متوجه اين اعتراضات جهاني عليه اسراييل و دولتهاي غربي حامي آن است، بعد ناگهان در ايران اقداماتي در جهت صدور برخي احكام تند و برخوردهاي ناشيانه و نادرست بر سر مساله حجاب صورت ميگيرد و بعد ناگهان توجه رسانههاي جهان به جاي جنايات اسراييلي متوجه ايران، زنان ايراني و احكام صادر شده ميشود. نميتوان پذيرفت كه فردي و جرياني در اين كشور به انقلاب، اسلام و تشيع عشق بورزد و يك چنين خبط و خطاهايي انجام دهد. من فكر ميكنم، دست نيروهاي نفوذي در كار است و جهتدهي ميكنند. نيروهاي نفوذي كه به سادگي قابل شناسايي نيستند و در شمايل نيروهاي انقلابي و تندرو نمايان ميشوند. وقتي اين اشتباهات صورت ميگيرد ناگهان جريان رسانهاي جهاني غرب و امريكا را در حاشيه قرار ميدهند و توجه رسانههاي جهاني متوجه صدور حكم يا احكام غير متعارف در ايران و شيوه برخورد با زنان ايراني بر سر حجاب ميشود و امكان تنفس و گريزگاهي براي اسراييل فراهم ميشود! همچنين اين گونه مواجههاي نادرست به شدت به روح ملي و انسجام اجتماعي ملت ما ضربه ميزند، آن هم درست در زماني كه ما بيش از هر زمان ديگر به انسجام ملي نيازمنديم.
شما از نزديك با قشر دانشجوي ايراني و نسلهاي جوان در ارتباط هستيد. فكر ميكنيد با رويكردهاي سلبي و اجبار ميتوان موضوعي را در ذهن اين نسل نهادينه ساخت؟
بارها گفتهام در تمام پيكره گفتمان انقلاب در اين دهههاي اخير حتي يك چهره اصيل فرهنگي نميبينم. تمام نيروهايي كه در حوزه فرهنگ و جامعه دخالت ميكنند، دركي از فرهنگ و دركي از نسلهاي جديد و سوبژه مدرن ندارند. با نوعي روحيه پوپوليستي و نظاميگري و با نگرش پليسي ميخواهند با مسائل اجتماعي، مطالبات نسلهاي جديد و مسائل سوبژه مدرن كه بخشي از جامعه ما را شكل داده، روبهرو شوند. اين روند بخشي از دستاوردهاي انقلاب را بهشدت به خطر انداخته است.
درباره جمهوري فرانسه گفته ميشود از ابتداي ظهور تا به امروز 5 دوره اصلاحي را پشت سر گذاشته و جمهوري فرانسه امروز را جمهوري پنجم فرانسه خطاب ميكنند. آيا يك چنين تاريخ تطور را ميتوان براي جمهوري اسلامي هم در نظر بگيريم؟ جمهوري اسلامي در كدام مرحله تاريخي خود قرار دارد؟
جمهوري اسلامي از لحظهاي كه نطفه آن بسته شد تا به امروز سرشار از تناقضات، ظرفيتها و فرصتها در كنار چالشها و خطرها بوده است. انقلاب ايران دربرگيرنده امكاناتي بسيار مثبت و متعالي در كنار پاشنه آشيلهايي است هر يك ميتوانند آسيبهاي بسياري را به خود، اسلام، تشيع، تاريخ حِكمي و فلسفي ايراني و نهايتا به جامعه ايراني وارد كنند. به نظرم جمهوري اسلامي و گفتمان انقلاب امروز در يك دو راهي بسيار بزرگ و جدي و خطير قرار دارند. دستاوردهاي بسيار مثبتي توسط اين ساختار ثبت شده و تا حدود بسياري هم ريشه دوانده است. اگر به آفات و آسيبشناسيهاي دروني خود انقلاب توجه نشود و سمزدايي نشود، اين آفات قادرند همه دستاوردها را نابود سازند. تا به حال جمهوري اسلامي درگير مسائل بيروني بوده است. در صدر اسلام پس از جنگ تبوك، پيامبر فرمود پس از جهاد اصغر و ظاهري، نوبت جهاد اكبر و دروني است. از رسول خدا ميپرسند جهاد اكبر چيست؟ ميفرمايند: «جهاد اكبر جهاد با نفس، جهاد با درون و جهاد با خويش است.» پس از تثبيت نظام جمهوري اسلامي در برابر دشمنان بيروني و كساني كه خواهان براندازي و فروپاشي سيستم بودند، گفتمان انقلاب در مرحله جهاد اكبر، يعني جهاد درون و جهاد با خويش قرار گرفته است. در واقع دشمن جمهوري اسلامي امروز در درون سيستم لانه كرده است. بايد در گفتمان انقلاب يك پالايش دروني صورت گيرد. متأسفانه سيستم در حال طي طريق معكوس است. نيروهاي تندرو و سياست ناانديش و بيگانه با فرهنگ و تفكر جرياناتي را شكل ميدهند كه به شدت آسيب زننده هستند. هنور پرونده اخراج من بسته نشده و پرونده گزينشي من و بسياري از استادان ديگر در حال پيگيري است و كماكان به من و بسياري ديگر از انديشمندان و استادان فشار وارد ميشود. اين افراد و گروهها به هيچ وجه نيروهاي اصيل انقلاب نيستند، اينها آفات انقلابند كه در لباس انقلابي و مدافع انقلاب در حال آسيب رساندن هستند. اينها صرفا دوستان نادان نيستند بلكه به نظر ميرسد از آبشخورهاي خطرناك ديگري خط ميگيرند.
شما اشاره كرديد كه موعد جهاد با خويش براي جمهوري اسلامي از راه رسيده است. اين مقابله از درون چگونه بايد باشد؟
بدون ترديد ايران دشمناني در بيرون دارد كه نظام سلطه جهاني است. اما ايران دشمنان داخلي بسياري نيز دارد كه همانا خوارجگري و پوپوليسم است. متأسفانه گفتمان انقلاب در بخشهاي مياني و پاييني خود اين پوپوليسم و خارجيگري را دارد، لايههاي بالايي در برابر اين تندرويها سكوت ميكنند. از سوي ديگر بروكراتهايي كه جز به منافع خود نميانديشند از اين فضا سوءاستفاده ميكنند. پيوند شومي ميان بروكراتهاي اشرافي منش و جهل و ناداني خوارج در جامعه امروز ايراني شكل گرفته و سبب كريه جلوه نمودن بسياري از ارزشهاي انقلاب براي بخشي از جامعه شده است.
اگر امروز سيستم از شما دعوت ميكرد تا نقشه راهي براي عبور از چالشها ارائه كنيد، به چه مواردي اشاره ميكرديد؟ نسخه عبور از بحرانها در شرايط فعلي چيست؟
درك مساله خود مهمترين گام است. سيستم بايد بپذيرد كه با يك جامعه دوقطبي و دوگانه روبهرو است و نميتوان راهحلهايي كه براي يك قطب قابل پذيرش است آن را به قطب ديگر تحميل كرد. بايد زبان ميانهاي پيدا كرد. يكي از خطاهاي راهبردي گفتمان انقلاب اين بود كه همه نيروهاي واسطه را از بين برد و امروز نه خود زباني دارد كه با قطب نوگراي جامعه سخن بگويد و نه امكاني را فراهم كرد كه نيروهاي واسطه امكان حضور داشته باشند. بايد فراخواني براي حضور نيروهاي واسطه شكل بگيرد. البته اگر نيروهاي واسطه و ميانجيگران وارد صحنه شوند، فضا را براي بسياري از قدرت پرستان و سوداگران تنگ خواهند كرد. به همين دليل، اين اقشار اجازه حضور ميانجي گران را نميدهند.
پس از رخداد مرگ مهسا اميني، سيستم اعلام كرد كه به دنبال اصلاح و بهروزآوري خود ميرود. زمينه آشتي ملي را فراهم ميكند و گفتوگو را ترويج ميكند. با صداي بلند اعلام شد گشتهاي ارشاد غيرقانوني هستند و فساد بايد ريشهكن شود. آيا اين وعدهها محقق شدهاند؟
خير؛ همان تجربهها در حال تكرار شدن است. گفتمان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي به شدت از فقر تئوريك رنج ميبرد. اين فقر تئوريك به دليل فقدان نگرش حكمي، فلسفي و پديدارشناسانه است. لذا زيگزالي عمل ميكند. اين زيگزالي عمل كردن نشانگر تذبذب در تفكر و مرتبط با همان تعارضات درونياي است كه در ذات جمهوري اسلامي است.
بدون حل اين تعارضات، سيستم ميتواند به سمت تكامل حركت كند؟
تعارضات در عمل مشكلاتي را، هم براي جامعه و هم براي نظام ايجاد ميكند. امروز ما به خوبي شاهد اين تعارضات در صحنه عمل و نظر به نحوی توأمان هستيم.
گفتمان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به شدت از فقر تئوریک رنج می برد. این فقر تئوریک به دلیل فقدان نگرش حکمی، فلسفی و پدیدارشناسانه است. لذا زیگزالی عمل می کند.
یکی از خطاهای راهبردی گفتمان انقلاب این بود که همه نیروهای واسطه را از بین برد. امروز نه خود زبانی دارد که با قطب نوگرای جامعه سخن بگوید و نه امکانی را فراهم کرد که نیروهای واسطه امکان حضور داشته باشند.
متأسفانه گفتمان انقلاب در بخشهای میانی و پایینی خود این پوپولیسم و خارجی گری را دارد، لایه های بالایی در برابر این تندروی ها سکوت می کنند
پس از جنگ تبوک، پیامبر فرمود پس از جهاد اصغر و ظاهری، نوبت جهاد اکبر و درونی است. از رسول خدا می پرسند جهاد اکبر چیست؟ می فرمایند:« جهاد اکبر جهاد با نفس، جهاد با درون و جهاد با خویش است.»
گفتمان انقلاب در مرحله جهاد اکبر، یعنی جهاد درون و جهاد با خویش قرار گرفته است