از قضاوت كردن گريز و گزيري نيست. همه ما، به ويژه با فراگير شدن فضاي مجازي و در شبكههاي اجتماعي، هر روز بارها و بارها حكم صادر ميكنيم، درباره موضوعات متنوع و گوناگون، از انتخابات و سياست گرفته تا سوراخ لايه اوزون و علت فراگير شدن كرونا. بگذريم از ارزشداوريها و قضاوتي اخلاقي پيرامون خوب و بد و درست و غلط رفتار و كردار ديگران. بعضي ميگويند قضاوت نكنيد يا به اين راحتي حكم صادر نكنيد، اما آيا اين توصيه عملي است؟ جان ويلكاكس در كتاب «قضاوت انساني، چقدر صحيح است و چگونه ميتواند بهتر شود؟» توضيح ميدهد كه انسانها هميشه و از ابتداي تاريخ قضاوت كردهاند و ميكنند و خواهند كرد. او نشان ميدهد كه سازوكار اين داوريها چگونه است و انسانها چرا و چطور قضاوت ميكنند. نكته مهم آن است كه او از سطح توصيف فراتر ميرود و بر پايه بحثهاي دقيقي كه راجع به چيستي قضاوت مطرح ميكند، توصيههايي عملي و كارآمد براي بهتر شدن قضاوتها ارايه ميكند. از اين حيث كتاب «قضاوت انساني» اثري سودمند و خواندني، نه فقط براي اهالي فلسفه و علاقهمندان به علوم شناختي كه براي عموم مخاطبان است. كتاب قضاوت انساني را ياسر خوشنويس ترجمه و نشر دكسا منتشر كرده است. ياسر خوشنويس دانشآموخته فلسفه، مترجم آثار متعددي در زمينههاي فلسفه و مطالعات علم و تكنولوژي، فلسفه عمومي و فلسفه كاربردي است كه از آن ميان ميتوان به اين كتابهاي انقلاب علمي، فرهنگ كوچينگ، زمان فراغت و بهزيستي و تاريخ اجتماعي معرفت اشاره كرد. با او به مناسبت ترجمه كتاب قضاوت انساني گفتوگو كرديم.
در ابتدا بفرماييد اصلا قضاوت بهطور كلي و قضاوت انساني چيست و چه معنايي دارد و چه تفاوتي با ساير اعمال و كردارهاي معرفتي مثل باور داشتن يا مقايسه دارد؟
اين كتاب راجع به قضاوتهاي معطوف به واقع است، يعني قضاوتهايي درباره اينكه يك وضعيت به خصوصي در جهان برقرار است يا خير. خيلي از قضاوتها رو به آينده است. مثلا اينكه قهرمان دور بعدي ليگ اسپانيا كدام تيم خواهد بود يا اينكه قهرمان ليگ بعدي در ايران چه تيمي خواهد بود؟ وقتي انتخاباتي در حال برگزاري است، در اين باره قضاوت ميكنيم كه برنده انتخابات چه كسي خواهد بود. اينها قضاوتهايي معطوف به واقع است. در اين موارد كه حالت خاص آنها اين است كه رو به آينده باشد، ما بين اينكه آيا وضعيت الف برقرار است يا خير، قضاوت ميكنيم. گاهي هم اين قضاوتها رو به گذشته است. مثلا فرض كنيد فردي متهم به قتل شده است و قاضي بايد قضاوت كند كه آيا آن فرد مرتكب شده است يا خير. اين ماجرا يعني قتل، در گذشته اتفاق افتاده است. اما ما در موقعيتي نيستيم كه بتوانيم اين موضوع را مستقيما بررسي كنيم. مثلا از لحظه قتل فيلمبرداري نشده يا دوربيني وجود نداشته است. اين قضاوتها ميتواند حالتهاي مختلفي داشته باشد. مثلا من ميتوانم در اين باره قضاوت كنم كه آيا همكارم سختكوش است يا خير. البته من با او كار ميكنم، اما ميخواهم از روي رفتار و عملكردش قضاوت كنم كه آيا سختكوش است يا خير. اين قضاوتها، قضاوتهاي معطوف به واقع هستند. در مواقعي كه با پرسشهايي از اين دست داريم، وضعيت را باور نداريم. در واقع اگر باور داشته باشيم، ديگر در موقعيت قضاوت نيستيم. به عبارت ديگر اگر مطمئن باشيم كه مثلا تيم بارسلونا قهرمان سال آينده ليگ اسپانيا خواهد بود، ديگر قضاوت صورت گرفته و باور داريم. بنابراين قضاوت همراه با وضعيتي است كه اصطلاحا فاقد باور هستيم و در حال سنجش موقعيت و شواهد هستيم تا به باوري له يا عليه يك وضعيت واقعي امور در جهان دست پيدا كنيم.
آيا قضاوت انساني امري ناگزير است؟ به عبارت ديگر آيا انسان ميتواند قضاوت نكند؟
بله، قضاوت امري گريزناپذير است. خيلي از مواقع ما شواهد كافي نداريم كه ما را به يقين برساند، اما ناگزيريم كه تصميمي بگيريم يا قضاوتي كنيم. مثلا اينكه آيا فردا باران ميآيد يا خير؟ با توجه به جميع شواهد و وضعيت هوا و پيشبينيهايي كه ديدهايم، قضاوت ميكنيم كه احتمالا فردا باران نميآيد و چتر بر نميداريم و لباس گرم نميپوشيم. يا مثلا ماشينمان را امشب به كارواش ميبريم. اما فردا باران ميآيد و ماشين ما كثيف ميشود يا بيرون خيس ميشويم و لباس ناكافي به تن كردهايم. يعني به هر حال در موارد بسياري در مواقعي قرار ميگيريم كه ناچاريم معطوف به واقع قضاوت كنيم و براساس آن قضاوت اعمالي را انجام ميدهيم. مثل مورد چتر برداشتن يا برنداشتن. ممكن است براساس اين قضاوت كه همكار ما سختكوش است، با او پروژهاي بر ميداريم يا براساس اين قضاوت كه او سختكوش نيست، از همكاري با او اجتناب ميورزيم و ترجيح ميدهيم كه كارهايمان را خودمان انجام دهيم تا كار را به او بسپاريم. اين قضاوتها عملا در موقعيتهاي انساني گريزناپذيرند و ما در موقعيتهايي هستيم كه شواهد ناكافي داريم ولي بايد به سمت يك وضعيت اموري در جهان گرايش پيدا كنيم. يعني ابتدا بايد قضاوت كنيم كه آيا آن وضعيت در جهان برقرار است يا خير، بعد از آن بايد به سمت يكي از اين دو حالت گرايش پيدا كنيم.
نويسنده در مقدمه كتاب تاكيد ميكند كه كاري به قضاوتهاي اخلاقي يا ارزشداوريها ندارد، اما نميگويد كه نبايد قضاوت اخلاقي كرد. آيا ميتوان گفت قضاوت اخلاقي هم امري ناگزير است و در صورت مثبت بودن پاسخ، به نظرتان چقدر صحيح است؟
قضاوتهاي اخلاقي مربوط به امور هنجاري است. مثلا اين قضاوت كه «دوستم كه به من بيمحلي كند، رفتارش زشت و ناپسند است» يا فرض كنيد اين قضاوت كه -«كاري كه برادر يا پدرم انجام داد، از نظر اخلاقي درست نبود، دروغ گفت يا فريبكاري كرد يا دورويي كرد». اين قضاوتهاي اخلاقي كه جنبه هنجاري دارند، غير از موضوعات معطوف به واقع (factual) هستند. كتاب البته راجع به قضاوتهاي معطوف به واقع است، اما اينطور هم نيست كه بگوييم نبايد قضاوت اخلاقي انجام شود. ما مدام قضاوت اخلاقي انجام ميدهيم. مهم اين است كه قضاوتهاي اخلاقي ما اولا مبتني بر شواهد و ثانيا مبتني بر فهم درستي از امر اخلاقي باشد. اينطور نيست كه بگوييم قضاوت اخلاقي نكنيم. اينكه ميگويند ديگران را قضاوت نكنيد، نوعا به اين دليل است كه ما در موقعيتي نيستيم كه بتوانيم شرايط فرد را بهطور كامل درك كنيم و خيلي از اوقات قضاوت ما درباره اينكه طرف بيدليل عصباني شد يا نبايد پرخاش ميكرد، حاصل اين است كه همدلي كافي نداريم و موقعيت آن را به خوبي درك نميكنيم. مثلا اگر متوجه شويم كه آن فرد شب قبل نخوابيده يا تنش روحي شديدي داشته، شايد آن پرخاش به نظرمان رفتار غيراخلاقي نابخشودني به نظر نرسد. اما به هر حال ما از اين قضاوتها انجام ميدهيم و چيزي نيست كه انسان بتواند بگويد مطلقا نبايد قضاوت اخلاقي كرد، مهم آن است كه بتوانيم موقعيت ديگران را درك كنيم و با همدلي درباره رفتارشان قضاوت كنيم.
راه سنجش قضاوتهاي درست از غلط چيست؟ به عبارت ديگر آيا براي سنجش قضاوتها، صرف راستيآزماييهاي معرفتي مثل كارهايي كه معرفتشناسان ميكنند، كفايت ميكند؟
در بسياري از مواقع قضاوتهايي كه معطوف به واقع هستند و هنوز رخ ندادهاند، صرف اينكه صبر كنيم، كافي است. مثلا در مورد اينكه چه تيمي قهرمان سال آينده ليگ اسپانيا يا ايران ميشود، بايد يكسال صبر كنيم يا در مورد اينكه چه كسي برنده انتخابات امريكا خواهد شد، بايد چند ماه صبر كنيم. اما گاهي اوقات اين كار امكانناپذير است. مثلا در مورد اينكه فلان متهم قاتل بوده يا خير، شايد هيچ وقت شواهد كافي به دست نيايد. امري است كه گذشته رخ داده و آن موقع هم شاهد و دوربيني نبوده. خيلي از قضاوتهاي حقوقي بعد از سالها مورد تجديدنظر قرار ميگيرد و بعضي نيز براي هميشه در يك ابهامي باقي ميماند. بنابراين راه سنجش قضاوتهاي درست از غلط، گاهي براي ما امكانپذير نيست. در مواردي كه اصطلاحا آنچه راستيآزمايي خوانديد، امكانپذير باشد، از اين جنس است كه ما يك موقعيت تجربي در جهان به دست ميآوريم كه ميتوانيم آنجا تجربه كنيم، آيا آنجا وضعيت اموري كه محل قضاوت است، برقرار است يا خير. يعني تا فردا صبر ميكنيم ببينيم باران ميبارد يا خير. اين نوع راستيآزماييها معمولا همان ابزارهايي را دارد كه در معرفتشناسي دنبال ميكنيم و ميشناسيم. مثل تجربه، شهادت يا گواهي، استدلالهاي عقلي يا استدلالهاي رياضي در مواردي كه كارآمد باشند. بنابراين سنجش قضاوتها در صورتي كه امكانپذير باشد، نوعا از ابزارهايي است كه در معرفتشناسي مورد بحث قرار ميگيرند.
نقش عواطف و احساسات و اميال و خواستهها در قضاوتها چيست و آيا ميتوان آنها را كاهش داد يا از ميان برد و آيا اصلا از ميان بردن يا كاهش آنها امري مطلوب است؟
به هر حال ما موجودات استدلالگر آرماني نيستيم. يعني هنگامي كه ميخواهيم در مورد امور معطوف به واقع قضاوت كنيم، خيلي از مواقع بهطور ناخودآگاه يا ناخواسته تحت تاثير احساسات و عواطف و اميالمان قرار ميگيريم. مثلا فرض كنيد همكاري داريم كه سياهپوست است و پس ذهن ما رنگي از نژادپرستي هست، بنابراين چنين قضاوت ميكنيم كه از اين آدم كاري بر نميآيد و از زير كار در رو است. درحالي كه به اندازه كافي عملكرد آن فرد را بررسي نكردهايم. عواطف و احساسات و مفروضات قبلي و پيشفرضهاي ما در قضاوتهاي ما موثر هستند. ما ماشين خودمان را شستهايم و دوست نداريم كه فردا باران بيايد، به آسمان نگاه ميكنيم و ميگوييم باران نخواهد آمد! اين به دليل تمايل ماست و قضاوت خودمان را به اين سمت پيش ميبريم. احساسات و عواطف در قضاوتهاي ما عموما رهزن محسوب ميشوند و موجب سوگيري ميشوند. چه بسا واقعا هم قضاوتهاي ما را تحت تاثير قرار ميدهند. بنابراين بهطور كلي اين توصيه مطرح است كه سعي كنيم عواطف و احساسات و خواستههايي را كه در قضاوتهايمان دخيل هستند، شناسايي كنيم و آنها را حتيالمقدور كنار بگذاريم و بعد شواهد را مجددا بسنجيم، بنابراين اصطلاحا ميگوييم بايد رويكرد بهداشتي داشت و اين امور را كنار گذاشت تا قضاوت سالمتري داشت.
براي تبيين و توضيح نحوه عملكرد انسان هنگام قضاوت كردن چه راه يا راههايي هست؟ به عبارت ديگر، براي توضيح قضاوت انساني، آيا صرف توضيح عملكرد مغز او و فرآيند استدلالهاي او كفايت ميكند يا بايد به آنچه نويسنده سياق (context) ميگويد و حال و هواي شخص قضاوتگر هم توجه كرد؟
درنهايت قضاوت انساني نتيجه فرآيندهاي مغزي است و بنابراين اگر من يك علوم شناختي كامل و يك نورولوژي (عصبشناسي) كاملي داشته باشم، ميتوانم پيشبيني كنم كه فرد چه قضاوتي خواهد كرد. اين يك پيشفرض فيزيكاليستي است، يعني ميخواهيم بگوييم استدلال و قضاوت چيزي وراي عملكرد مغز نيست، بنابراين سياق هم آنچنانكه اشاره كرديد، درنهايت به وروديهاي حسي تبديل ميشود كه وضعيت نوروني فرد را تحت تاثير قرار ميدهد و حال و هواي شخص قضاوتگر هم چيزي جز مجموعه ديگري از مدارهاي فعال شده در مغزش نيست، بنابراين هم سياق و هم حال و هوا، درنهايت به اشكالي از رفتار نورولوژيك در مغز تقليل پيدا ميكنند. در نتيجه وقتي رويكرد علومشناختي و نورولوژي را اتخاذ ميكنيم كه يك جنبه و پيشفرض فيزيكاليستي دارد و ميگويد هر آنچه در سطح ذهني (mental) رخ ميدهد، حاصل يا برآيند يا خروجي وضعيت مغزي فرد است، ما بايد بتوانيم عملكرد مغز و روابط و اتفاقاتي را كه در سطح نوروني رخ ميدهد، درك كنيم. سياق و حال و هوا هم درنهايت به اين وضعيتهاي نوروني تقليل پيدا ميكنند.
نويسنده در فصل پنجم كتاب درباره فرآيندهاي استدلالي قضاوتها بحث ميكند و دو تلقي معرفتي و عملگرايانه را از يكديگر متمايز ميكند. تفاوت ميان اين دو چيست و آيا اصولا اين دو به اين دقت از يكديگر تفكيكپذيرند؟ به عبارت ديگر آيا ميتوان با قوت و قدرت گفت كه من در اينجا براي قضاوتم ملاحظات معرفتي داشتهام يا به سود و زيان عملي قضاوتم انديشيدهام؟
بله، گاهي قضاوت ما صرفا در مورد فكتها يا امور واقع است كه اصطلاحا ميگوييم تلقي معرفت از قضاوت داريم. گاهي هم ميخواهيم بدانيم كه اقدام درست يا اقدام مناسب چيست. نكته مهم اين است كه اين دو به هم مرتبط هستند. يعني قضاوت من در مورد اينكه فردا باران ميبارد يا خير، يك ورودي مناسب است براي اينكه چتر بردارم يا خير. يعني قصد من درنهايت اين است خيس نشوم و اين قصد را دارم. براي اينكه بتوانم اين خيس نشدن را برآورده كنم، اگر قضاوت كنم كه به لحاظ معطوف به واقع، فردا باران خواهد آمد، نتيجه اين ميشود كه بايد چتر بردارم، اما اگر قضاوت معطوف به واقع من اين باشد كه فردا باران نميآيد، از آنجا كه قصدم اين است كه خيس نشوم، ديگر نيازي به چتر برداشتن نيست. در نقطه مقابل فرض كنيد كه من اصلا ميخواهم جايي بروم كه زير باران خيس شوم. قصدم اين است كه زير باران پيادهروي انجام دهم. چك ميكنم كه اگر فردا باران بيايد، چتر بر ندارم. خيلي هم لذت ميبرم، بنابراين هميشه يك رفت و آمدي بين اينهاست. يعني براي اينكه يك قصد من محقق شود يا خير، بايد وضعيتهاي امور خاصي در جهان برقرار باشد، اما در مورد اينكه آيا اين وضعيتهاي خاص برقرار هستند يا خير، قضاوتهاي معطوف به واقع يا معرفتي ميكنيم. بنابراين اين دو كاملا به هم مرتبط هستند. خيلي مواقع اين تفكيك سرراست نيست. اما اگر استدلالهايمان را باز كنيم و بشكنيم و صورتبندي كنيم، ميتوانيم متوجه شويم كه كجا قضاوت معرفتي كردهايم، كجا قضاوت معطوف به عمل يا عملگرايانه. در واقع خيلي مواقع كاري كه در فلسفه عمل رخ ميدهد يا در معرفتشناسي عملگرايانه، كارمان اين است كه استدلالهايي را كه بخشي معطوف به واقع است و بخشي عملگرايانه، صورتبندي كنيم و بفهميم كه كدام گزارهها معطوف به واقع هستند و كدام عملگرايانه.
تبيينهاي فرگشتي (تكاملي يا تحولي
يا ...) كه ميكوشند فرآيند قضاوت را از منظر فرگشتي توضيح بدهند، چه كار ميكنند و چه فايدهاي دارند؟
يكي از بخشهاي جالب كتاب، بحثي است كه راجع به فرگشت كرده و ميگويد كه قضاوت از نظر فرگشتي چه نقشي دارد. ايده محوري اين است كه هر توان و عملكردي (function) كه براي يك موجود زنده فراهم شده و نسل به نسل منتقل ميشود، كاركردي در سطح بقا دارد. مثلا در مورد قضاوت ميگوييم موجوداتي يا انسانهايي يا مصاديقي از يك گونه كه آنها را هوموساپينس (انسان خردمند) ميناميم، به اين علت كه توان قضاوت داشتند، بقا پيدا كردند. مثلا آنها ميخواستند زنده بمانند كه بايد قضاوت ميكردند كه در يك منطقه خاصي شكار به اندازه كافي هست يا خير يا ميوهها خوردني هستند يا خير. آيا فلان غله يا گياه را ميتوان پرورش داد يا خير، آيا فلان حيوان را ميتوان اهلي كرد يا خير. اين توان قضاوت كردن آنها در بقاي آنها نقش داشته است. خيلي مواقع بحث اين است كه اگر قضاوتها به بقاي ما كمك ميكند، چرا اين اندازه قضاوت غلط داريم؟ كتاب بحث مفصلي در اين باره دارد كه چطور اين قضاوتها در عين اشتباه بودن، ميتوانند در بقاي ما نقش داشته باشند. تحقيقات تجربي جالبي را در اين باره عرضه ميكند كه قضاوت كردن در بقاي ما نقش داشته، چه زماني كه توان قضاوت داريم و چه حتي زماني كه قضاوتهاي نادرست ميكنيم. اين يك رويكرد نسبتا جديد است كه با عنوان كلي معرفتشناسي تجربي شناخته ميشود و تبيينهاي فرگشتي را هم در بر ميگيرد.
براي اينكه قضاوتهاي خودمان را بهتر كنيم، چه بايد بكنيم؟
ما قضاوتهاي زيادي ميكنيم و بخش بزرگي از آنها نيز نادرست است. نويسنده كتاب ابتدا در مورد قضاوتهاي غلط صحبت ميكند و ته دل ما را خالي ميكند و ميترساند. بعد در اواخر كتاب در اين باره بحث ميكند كه چطور ميتوانيم قضاوتهايمان را بهتر كنيم، ازجمله اينكه شواهد را با دقت بيشتري بررسي كنيم، اعتماد به نفس كاذب يا بيش از حد نداشته باشيم، خيلي مواقع كساني كه عملكردشان در قضاوت بالا نيست، عملكردشان را بالاتر از آنچه هست، برآورد يا ارزيابي ميكنند. اگر بتوانيم بر اين ويژگي غالب شويم، احتمال اينكه قضاوتهايمان درست شود، افزايش مييابد و يك فروتني مثبت و مفيدي خواهيم داشت. همانطور كه درباره تاثير احساسات و عواطف و خواستهها بر قضاوتها بحث شد، پس يك راه مفيد آن است كه تا سر حد امكان اثر اين عوامل را در قضاوتهايمان بشناسيم و بكوشيم آنها را كنار بگذاريم. حتي اگر نتوانيم صددرصد چنين كنيم، اگر مقداري هم پيش رويم، بهتر است. يك بحث مهم اين است كه سعي كنيم قضاوتهايمان را ثبت و ضبط كنيم و بعد آنها را پس از مدتي ارزيابي كنيم تا دريابيم چقدر درست و چقدر نادرست است و بفهميم كه چه پيشفرضهايي داشتيم كه باعث شده قضاوتهايمان درست يا نادرست شود. در واقع اين بازارزيابي يا تامل يا واكاوي ميتواند به ما اين امكان را بدهد كه قضاوتهاي بعديمان بهتر باشد. نويسنده اواخر كتاب پيشنهادهاي ارزندهاي درباره بهتر شدن قضاوتها ارايه ميكند.
آيا ميتوان درباره قضاوتهاي ديگران هم قضاوت كرد؟
بله، كل اين كتاب راجع به قضاوت درباره قضاوتهاي ديگران است. سنجههايي كه براي قضاوت مطرح ميكند، ابزارهايي هستند براي قضاوت درباره قضاوت ديگران. اينكه ميگوييم فلان فرد قضاوتكننده خوبي هست يا خير؟ نويسنده سنجههايي مربوط به صحت قضاوت معرفي ميكند و براساس اين ميتوانيم بگوييم برخي قضاوتكنندهها بهتر و برخي عملكرد ضعيفتري داشتند. اصلا كل اين بحث از اين جنس است كه بتوانيم درباره قضاوت ديگران قضاوت كنيم.
در پايان بفرماييد انتظار شما از خواننده كتاب چيست يا به عبارت ديگر چرا به ترجمه اين كتاب علاقهمند شديد؟
اولا موضوع قضاوت انساني يعني قضاوت معطوف به واقع بسيار رايج است. ما روزانه دهها بار اين كار را انجام ميدهيم و اساسا با همين شيوه پيش ميرويم، زيرا ما هيچ وقت اين امكان را كه درباره خيلي از موضوعاتي كه برايمان اهميت دارند، شواهد صددرصد و يقيني داشته باشيم، نداريم. بنابراين بايد با توجه به شواهد ناقص دست به قضاوت بزنيم. اما اين قضاوتها چقدر درست هستند؟ مخصوصا هنگامي كه مبناي عمل قرار ميگيرند. ما براساس همين قضاوتها، كسي را به اعدام محكوم ميكنيم، ماشينمان را بشوييم يا نشوييم، با همكاري تعامل كنيم يا نكنيم. بنابراين بحث قضاوت موضوع مهمي است و بايد به آن بپردازيم و سنجه صحت بسازيم. ثانيا باتوجه به زمينه كاري خودم يعني فلسفه تحليلي و معرفتشناسي كه مباحثي انتزاعي را در بر ميگيرد، اين كتاب رويكرد متفاوت و جديدي دارد، يعني معرفتشناسي تجربي كه در 20- 15-10 سال اخير جدي گرفته شده است. يعني آزمونهايي را كه تركيبي از علومشناختي و روانشناسي، اقتصاد با معرفتشناسي هستند، طراحي ميكنيد و انجام ميدهيد و به شكل تجربهاي فرضيه يا فرضيههايي را در معرفتشناسي ميكاويد. اين براي من بسيار جذاب و آموزنده است. كتاب خيلي جديد است و نويسنده بسياري جاها ميگويد الان همينقدر ميدانيم و ممكن است 10 يا 15 سال ديگر تعداد زيادي آزمايش تجربي ديگر انجام شده باشد و خود همين ويلكاكس يك ويراست جديد از كتاب بدهد يا نويسنده ديگري ادعاهاي ديگري طراحي كند و بسياري از سوالهايي كه در اين كتاب باز است و ما هنوز پاسخ روشني دربارهاش نداريم، در همين بازه كوتاه 10-5 ساله جواب جديدي بيابد و فرضيههاي جديدي فراهم شود. سرزنده بودن اين متن و اينكه لبه مرز چيزي است كه امروز ميبينيم، برايم خيلي جذاب بود و به همين خاطر آن را به فاصله اندكي پس از انتشارش به زبان انگليسي، به فارسي ترجمه كرديم. كتاب پيشنهاد دكتر هادي صمدي بود و من آن را ترجمه كردم. برايم جذاب است كه اين سرفصل را دنبال كنم. ممكن است متنهاي ديگري را چه به صورت مجموعه مقاله يا تكنگاري در اين زمينه ترجمه كنم. موضوع معرفتشناسي تجربي جديد است و در آن علومشناختي و روانشناسي و معرفتشناسي به هم ميپيوندند.