جستاري سياستگذارانه در آستانه اول مهر
راهحلها به جاي راهحل
صالح زماني
در اين يادداشت كوتاه تلاش ميكنم براساس مشاهدات متعدد، مطالعات اجتماعي نسبتا متمركز و گفتوگوهاي متكثر با تسهيلگران، معلمان و مديران مدارس مختلف به مواردي از بايدها و نبايدهاي سياستگذاري به صورت سرفصلهاي موضوعي بپردازم. بخش دشوار اين نوشتار آن است كه دقيقا نميدانم مرجع اصلي تحول و سياستگذاري آموزش و پرورش در كشور ما كجاست كه خطاب اين يافتهها را به سمت او قرار دهم. بسياري به وزارت آموزش و پرورش اشاره ميكنند، برخي به شوراي عالي انقلاب فرهنگي و بسياري هم شوراي عالي آموزش و پرورش را به عنوان مرجع سياستگذاري ميشناسند. البته چالشهاي مربوط به قوانين اداري هم سبب شده است تا تعداد كمي هم به نقش مجلس در ناكاميهاي آموزش و پرورش توجه كنند.
با اين همه فرد و نهاد خاصي در خطاب اين نوشته نيست بلكه غرض ارايه راهكار و پيشنهاد به همه افراد و نهادهاي تاثيرگذار در امور راهبردي اين حوزه در كشور است. قطعا اين راهبردها كه به مثابه راهنما به آن پرداخته ميشود نيازمند گفتوگو و بررسيهاي اساسي توسط كارشناسان و خبرگان حوزه آموزش در كشور است كه ميتواند شرايط لازم را براي گذار به وضعيتي مطلوب فراهم آورد. از طرفي بسياري از اين راهكارهاي پيشنهادي نيازمند مصرف بودجه و اعتبارات مالي نيست بلكه محتاج تغيير نگرش و نوع نگاه در سطح مديران است و اين موارد ماحصل استخراج از منابع متعددي است كه طي سالهاي گذشته از منظر جامعهشناسي آنها راجمعآوري كردهام. منابعي كه هم در سطح دانشگاهي و هم در سطح پژوهشهاي آزاد تلاش كردهاند تا با مطالعات خود يك گام به سمت آموزش و پرورش راهگشا و موثر بردارند، از حجم چالشهاي اجتماعي بكاهند و مسير تحول را هموار سازند. بر اين اساس بدون توضيح بيشتر و حواشي بحث وارد مهمترين سرفصلهاي مد نظر ميشوم:
1- آموزش پرورش نيازمند گذار از وضعيت «تودهاي» به وضعيتي «مدني» است. وضعيت تودهاي اشاره به موقعيتي دارد كه در آن نهادهاي واسط مورد توجه قرار نميگيرند و سياستها به صورت مستقيم به همراه ابلاغهاي مديريتي و از بالا به پايين اعمال ميشود. در واقع نهادهاي واسط متشكل از مربيان، تسهيلگران، فعالان جامعه مدني در عرصه آموزش و حتي دانشآموزان هستند كه در ارزيابي اين سياستها مشاركت جدي ندارند و نقش آنها به مجري سياستها تقليل مييابد، بنابراين بايد شرايطي ايجاد شود كه شركاي سياستگذاري آموزش در كشور توسعه يابند و در اين زمينه لازم است ساز و كاري شفاف شكل گيرد و همه نهادهاي واسط به صورت مجزا و منطبق بر منافع و مطالباتشان به ارزيابي سياستهاي آموزشي كشور بپردازند.
2- آموزش و پرورش بايد از خلق يك نظام استاندارد تربيتي مبتني بر تماميتخواهي و دانشآموزاني شبيه به هم مطابق با شابلونهاي تربيتي و آموزشي كنارهگيري كند، وضعيتي كه با وجود اسناد متعدد بالادستي، سالهاست كه حتي در اجراي آن هم ناكام مانده است و لازم است ضمن تجديدنظر در رويههاي گذشته، صرفا به چارچوبي كلي مبتني بر ماموريتهاي كلان، اهداف و اصول اخلاق تربيتي بسنده كند و شرايط را براي انتخاب «ابزار و روش»به مدارس واگذار نمايد. بايد دنياي معلم و دانشآموز را وسعت دهيم و تفكرات و نگرشهاي محدودساز را مهار كنيم. ضرورت اين اقدام در شرايطي است كه جهان امروز نسبتي با سياستهاي يكسانساز ندارد و باتوجه به تكثر رسانههاي جديد، چنين سياستهايي ناكارآمد تلقي خواهد شد.
3- آموزش و پرورش نيازها و مسائل خودش را به شكل دقيقي بشناسد و آنها را با جامعه ذينفعان به اشتراك بگذارد. خردجمعي و عرصه عمومي توان مهار بسياري از مشكلات و چالشهاي آموزش در ايران را دارد. درنظر داشته باشيم كه بهرهمندي از خردجمعي به معناي برونسپاري اقتدار نيست، بلكه دقيقا به معناي اقتدار در سياستگذاري آموزش است. بر اين اساس آموزش و پرورش ميبايست «گفتوگوي انتقادي و زيست همدلانه» را در راس راهبردهاي خود قرار دهد. اين ساختار طي سالهاي اخير نشان داده است كه متاسفانه موقعيتي «ماقبل گفتوگو» دارد و هيچ نيازي به برقراري ارتباط با حوزه عمومي را احساس نكرده است.
4- آموزش و پرورش تلاش كند تا دلالتهاي اجتماعي نسل جديد را بشناسد و به زبان نسل جديد تفهم و تكلم كند و ابزارها و محتواي آموزشي و تربيتياش را براساس نيازهاي آنان طراحي و توليد نمايد. ظرفيت ابزارهاي ديجيتال و هوش مصنوعي را در توسعه و تسهيل آموزش بشناسد و وضعيت كشورهاي مختلف را در اين زمينه به صورت فعال و هدفمند رصد نمايد. بايد بدانيم كه جهان به سمت كاهش مداخلات سيستمي در حركت است و هر روز بر قدرت و توانمندي رسانههاي نوظهور افزوده ميشود.
5- آموزش و پرورش تمام نگرش خود را به «پيشرفت» معطوف سازد. هم پيشرفت مادي و هم پيشرفت نگرشي جز در سايه «عامليت» حاصل نميشود. اگر عامليت، اراده، اختيار و حتي بلندپروازيهاي نسل جديد ناديده گرفته شود، نتيجه آن درجازدن و واماندگي و پسرفت است. مدرسه عامل، معلم عامل و دانشآموز عامل سه ضلع اصلي پيشرفت، خلاقيت و نوآوري در كشور هستند و نبايد در تعاملات اين سه وجه مداخله داشت. از طرفي عامليت موتور اصلي و محرك تربيت و حيات طيبه است و ماهيت دستورالعملي ندارد. عامليت بر ضد قفسهاي آهنين بروكراسي است. هر چه قوانين دست و پا گير آموزشي و تنگنظريهاي تربيتي را كاهش دهيم، عامليت افزايش پيدا خواهد كرد، بنابراين بايد آن را از نو شناخت و در فرآيند سياستگذاري دخيل كرد.
6- آموزش و پرورش بايد به كرامت مدرسه، اميدبخشي به دانشآموزان و معلمان و همينطور تراكم سرمايه اجتماعي در جامعه بينديشد. اين مهمترين وجه مسووليتپذيري اجتماعي و معنا و هدف يك آموزش و پرورش مبتني بر خير عمومي است كه اتفاقا با ارزشهاي ملي و مذهبي ايراني سازگار است. متاسفانه در سالهاي اخير تلاشهايي براي جايگزين كردن اين موارد با آموزههاي ايدئولوژيك (و نه اتفاقا ديني) از جانب برخي تفكرات بسته فرقهاي صورت گرفته كه نتيجه آن ركود انديشه و انگيزه بوده است.
7- آموزش و پرورش براي استقرار و تاسيس يك ساختار نرم و همدلانه يا همان «تعليم و تربيت» كوشش نمايد. آنچه امروز دراختيار داريم آموزش و پرورش سخت يا همان «نظام اداري تامين مالي معلمان و دست اندركاران آموزش» است. آموزش و پرورش نرم به دنبال توسعه مفاهيم انساني و اخلاقي همچون عدالتورزي، ظلمستيزي، ديگرخواهي، صلحطلبي، استقلالخواهي، تابآوري فكري و... است درحالي كه آموزش و پرورش سخت صرفا به دنبال حفظ و تامين رونماي مادي است. متاسفانه اين دو ساختار عمدتا با يكديگر اشتباه گرفته ميشوند و گاهي برخي دستاندركاران كه دركي از تفاوت اين دو وجه سخت و نرم را نداشتند، در تلاش بودهاند تا اين تشكيلات سخت فراديوانسالارانه را به عنوان الگوي مطلوب به جهان ارايه دهند. اين «الگو پنداران خويشپسند» نه تنها دركي از وجه نرم آموزش و پرورش ندارند بلكه گاهي با سخنان نسنجيده آن را تخريب كردند. توصيه ميشود در اين زمينه وزير، معاونين و مديران ستادي و دستاندركاران شوراي عالي آموزش و پرورش تحت دورههاي مطالعاتي انديشههاي مرحوم مطهري و بهشتي (كميترين و كيفيترين محتواي توليد شده در حوزه وجه نرم تعليم وتربيت مربوط به آثار اين دو متفكر است) قرار گيرند تا اولا ايدهآلهاي نظام تربيت مطلوب و نرم را فراگيرند و ثانيا توانمندي فكري در جهت اصلاح انحرافات گذشته را داشته باشند. متاسفانه سطح مديريتي آموزش و پرورش سالهاست كه از ضعفه مديريتي، فقر مطالعاتي و عدم اشراف به عمق فرهنگ ملي و مذهبي رنج ميبرد (رجوع كنيد به سخنرانيهاي وزراي آموزش و پرورش و بسياري از مقامات ستادي اين وزارتخانه در دو دهه گذشته) و به جاي توسعه حيات طيبه در پي توسعه ساختمان و نهايتا اثبات فرضيههاي ايدئولوژيك است. مشخصه اصلي اين مديران استفاده روزمره از ترمينولوژيهاي پرطمطراق توخالي مانند «ما الگوي جهانيم» يا «ما برتريم» است درحالي كه نميدانند ما در «جهان نيازهاي مشترك» زندگي ميكنيم و همه بايد در جهت رفع جمعي اين نيازها بكوشيم و منطقا وجود تنها «يك راهحل» براي چالشهاي تربيتي در جهان ناممكن است و بايد به «راهحلها» بينديشيم.
8- آموزش و پرورش از مداخله سيستمي، هم در آموزش هم در تربيت و هم در سبك زندگي بپرهيزد. در باب آسيبهاي دو مورد اول پيشتر اشاراتي شد ازجمله اختلال در نظم پداگوژي و تقويت تماميتخواهي كه نتيجهاي جز عقبماندگي ندارد و اما در باب مورد سوم آموزش و پرورش بايد با قاطعيت در برابر اشتياق بخشهاي پنهان و آشكار واحدهاي اداري مبني بر دخالت، تجسس و نفوذ در زندگي شخصي معلمان و طرز تفكر ايشان بايستد. از هرگونه احضار و تحقير معلم با پوشش عناوين متعدد (كلاس توجيهي، آموزش عقيدتي و دعوت جهت پارهاي توضيحات) جلوگيري نمايد و بيش از اين اجازه ندهد كه شأن جمهوري اسلامي و سازمان مترقي تعليم و تربيت ضايع شود. اين اقدامات كه هيچ نسبتي با آزادانديشي و اصول بنيادين انقلاب اسلامي ندارد جز دلسردي و پايمال كردن نقش، موقعيت و هويت اجتماعي معلم ثمره ديگري ندارد. اين سياستهاي سرمايهسوز و به تعبيري دشمنانگاري معلم در منظومه فكري نهادهاي خاص هيچ نسبتي با فضاي تعليم و تربيت ندارد.
9- آموزش و پرورش، غربهراسي در برنامهريزي درسي آموزشي را از دستور كار خارج كند. مرحوم مطهري به همه ما اطمينان داده است كه غرب جاي بدي نيست. زيست جهان فكري و فرهنگي مرحوم بهشتي از تجربه زيست در غرب، گزارشهاي مثبتي را فراهم آورده است. آنها نشان دادهاند كه تقليل دادن غرب به هرزگي، عرياني و ولنگاري يك خطاي جبرانناپذير تمدني است. همينطور تجربه مشاهدات بسياري ديگر از متفكران و پژوهشگران در سالهاي پس از انقلاب هم مويد همين گزاره است. ايشان به ما آموختهاند كه اخلاقا و منطقا ميتوانيم منتقد غرب باشيم اما روشها و ابزارهاي تجربه شده، پربازده و موثر را شناسايي كنيم و آنها را با ظرفيتهاي بومي تلفيق نماييم و آن را به كار بنديم. آموزش و پرورش تلاش كند كساني كه پروژه غربهراسي را دنبال ميكنند، به سمت مطالعه آثار مرحوم مطهري ازجمله اثر ارزشمند «پيرامون انقلاب اسلامي» تشويق نمايند و از سپردن مشاغل حساس تصميمساز به ايشان خودداري كنند و به جاي مديريتهاي مبتني بر آزمون و خطا، ايشان را به مطالعه مبتني بر آگاهيبخشي دعوت كنند.
10- آموزش و پرورش در حوزه توليد محتوا از تجربه ميداني و نظري حوزه عمومي بهرهمند شود و حلقه سازماني توليد محتوا و تاليف كتب درسي را باز نمايد و شميم نوگرايي و محتواي انسانساز را از جامعه به سمت سازمان سرازير سازد. در راستاي توسعه مسووليتپذيري اجتماعي تلاش كند تا تسهيلگران و پژوهشگران دلسوز، متعهد، نوانديش و ايراندوست حوزه، دانشگاه و مدرسه را گردهم آورد و از محضر آنان بهرهمند شود. تجربه شهودي بسياري از دستاندركاران تعليم و تربيت نشان ميدهد كه معدل نگرشهاي تحولخواهانه و نوگرايانه فعالان حوزه عمومي و كهنهكاران تعليم و تربيت از سطح نگرش مسوولان آموزش و پرورش در ادوار مختلف به شكل معناداري بالاتر است و دقيقا مبتني بر همين استناد است كه توصيه ميشود آموزش و پرورش به جامعه و سرمايههاي فرهنگي آن بازگردد.
پژوهشگر علوم اجتماعي