وقايع اتفاقيه پس از 65 1سال در گفتوگو با محمدمهدي فرقاني
توسعه در ايران دولتمدار و دولتسالار بوده
مشكلات و مصايب امروزمطبوعات ما مشابه عصر مشروطه است
عاطفه شمس/ وقايع اتفاقيه دومين نشريه فارسي زبان (بعد از كاغذ اخبار) در تاريخ ايران است كه دستور انتشار آن را اميركبير صادر كرد؛ رخدادي مهم در شكلگيري تجدد ايراني كه در كنار ساير روزنامهها و نشريات آن دوران در گسترش فكر جديد و در نهايت مشروطه نقش داشته است. اما دستكم در عرصه عمومي و مطبوعات كمتر به درونمايه اين نشريه اشاره شده است. همچنين معمولا چنين تصوير ميشد كه گويي وقايع اتفاقيه مثل خيلي ديگر از اقدامات دستور خود اميركبير بوده است و گويي به آن بستر و زمينه و شرايط تاريخي كه زمينهساز چنين دستوراتي شد، توجه نميشود. بر اين اساس، پس از گذشت 165 سال از انتشار وقايع اتفاقيه با محمدمهدي فرقاني، رييس دانشكده ارتباطات اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي به عنوان صاحبنظر در تاريخ مطبوعات ايراني، گفتوگويي را ترتيب داده و از او درباره اين روزنامه و زمينههاي انتشار آن پرسيديم. فرقاني معتقد است براي بررسي اين موضوع، انتشار كاغذ اخبار به عنوان نخستين روزنامه ايراني و همچنين تجربههاي خود ناصرالدين شاه در سفرهاي خارج از ايران او و رويارويياش با نشريات بلاد فرنگ، نبايد ناديده گرفته شود. وي ادامه ميدهد زماني كه اميركبير به قدرت ميرسد با توجه به اينكه هم نقش و تاثير كاغذ اخبار را ديده بود و هم فكر منسجم و شكل گرفتهاي در قبال توسعه داشت و ضرورت فاصله گرفتن ايران از وضعيت عقبماندگي آن زمان را نيز درك كرده بود يكي از نخستين راهكارها را انتشار روزنامه دانست، تا از طريق رشد آگاهيهاي عمومي بتواند مملكت را به سطح جديدي از رشد و توسعه برساند. به همين دليل روزنامه وقايعاتفاقيه را منتشر ميكند و ميبينيم كه بعدها روزنامهها تا چه حد در روند تكوين جنبش عمومي براي به پيروزي رساندن مشروطه كمك ميكنند.
چه شرايط تاريخياي پديد آمده بود كه سياستمدار مصلحي چون اميركبير به اين فكر افتاد كه در كنار ساير برنامههاي اصلاحي يك نشريه را نيز ايجاد كند؟
البته قبل از اميركبير، ميرزا صالح شيرازي بود كه به عنوان نخستين نشريه ايراني،
كاغذ اخبار را منتشر كرد. ميرزا صالح جزو نخستين دانشآموختههاي اعزامي از ايران به خارج از كشور بود كه تحصيلات او در رشته چاپ سبب شده بود با ديدن وضعيت اروپا و نقش مطبوعات در آگاهيبخشي و توسعه اطلاعات مردم، به فكر تاسيس روزنامه بيفتد. خود ناصرالدينشاه نيز در سفرهايش به خارج از ايران، تجربه ديدن روزنامههاي منتشر شده را به دست آورده و ديده بود كه محتواهاي آنها تا چه حد ميتواند بر رشد آگاهي و به قول خود دربارِ آن زمان بر تربيت اهالي ممالك محروسه موثر باشد. بنابراين در بازگشت از اروپا ميرزا صالح مامور انتشار نخستين روزنامه در ايران ميشود كه البته به صورت يوميه نبوده است؛ برخي معتقد به ماهانه بودن آن هستند و برخي ديگر آن را هفتگي ميدانند. سپس زماني كه اميركبير به قدرت ميرسد با توجه به اينكه هم نقش و تاثير كاغذ اخبار را ديده بود و هم فكر منسجم و شكل گرفتهاي در قبال توسعه داشت و ضرورت فاصله گرفتن ايران از وضعيت عقبماندگي آن زمان را نيز درك كرده بود يكي از نخستين راهكارها را انتشار روزنامه دانست، تا از طريق رشد آگاهيهاي عمومي بتواند مملكت را به سطح جديدي از رشد و توسعه برساند. به همين دليل روزنامه وقايعاتفاقيه را منتشر ميكند و ميبينيم كه بعدها روزنامهها تا چه حد در روند تكوين جنبش عمومي براي به پيروزي رساندن مشروطه كمك ميكنند. چه روزنامههاي داخلي و چه روزنامههايي كه در تبعيد منتشر ميشوند اين نقش را دارند كه دانش روز، آگاهيهاي جديد و اوضاع جهان را براي مردم ايران بازگو و ضرورت اصلاح اوضاع سياسي، اجتماعي، صنعتي، بحث دموكراسي و مجالس قانونگذاري و ديوانسالاري جديد و مسائلي از اين دست را مطرح كنند. در نتيجه، اين رشد آگاهي عمومي از طريق مطالعه مطبوعات، چه مطبوعات داخلي و چه مطبوعاتي كه از خارج به صورت قاچاق وارد ايران شده و دست به دست ميشد، به شكلگيري و تكوين انقلاب مشروطه كمك زيادي كرد.
الگوي وقايع اتفاقيه چه نشريه يا نشرياتي بود و گردانندگان و نويسندگان واقعي مطالب آن چه بودند و معمولا چه مطالبي در آن مينوشتند؟
پاسخ به اين سوال، نياز به مطالعه اسنادي دارد. ببينيد به طور معمول، اين نشريات در وهله اول به خصوص در اقتباس از نشريات فرانسوي منتشر ميشدند و بعد گاه نشريات انگليسي را نيز الگو قرار ميدادند. نشريات اين دوره به طور معمول شامل سه بخش بودند؛ يكي اخبار دارالخلافه يعني اتفاقاتي كه در دربار رخ ميداد، ديگري اخبار ساير بلاد يعني استانها و شهرهاي ديگر كه البته خيلي كهنه و با فاصله به دست روزنامهنگاران ميرسيد و سوم اخبار بلاد فرنگ يا خارج از كشور بود كه اين اخبار نيز با فاصله بسيار زيادي به دست نشريات ميرسيد و بيشتر به شكل داستاني و قصه مانند بازگو ميشد. داستان حادثههايي كه براي كشتيها در دريا رخ داده بود، مسافرتها و ديد و بازديدها و مواردي از اين دست بود. هدف اصلي آن نيز همانگونه كه پيشتر گفتم تاكيد بر تربيت اهالي ممالك محروسه بود يعني فراهم كردن زمينههاي رشد فكري براي مردم و اينكه آن چيزي را كه دربار و زعماي قوم مصلحت ميدانستند كه به مردم گفته و به آنها آگاهي داده شود تا براي شرايط جديد آماده شوند از طريق اين مطبوعات به اطلاع مردم ميرسيد.
مخاطب اصلي اين نشريه چه كساني بودند؟
مخاطب آن عمدتا دو دسته بودند؛ يكي واليان و مسوولان ولايات و دولتي بودند كه بسياري از تصميمات، بخشنامهها و دستورالعملها و سياستهاي اتخاذ شده دربار از اين طريق به آنها اعلام و ابلاغ و درخواست پيگيري امور از آنها ميشد. دسته دوم نيز شامل افراد باسواد ميشد زيرا بيشتر مردم بيسواد بودند و در واقع در آن دوره بود كه بحث جريان دو يا چند مرحلهاي ارتباط به طور عملي در كشور ما كاركرد داشت؛ باسوادها روزنامهها را ميخواندند و بعد در مكانهاي عمومي مثل قهوهخانهها، حمامها، مساجد، حسينيهها، تكايا و محلهايي كه به نوعي محل تجمع مردم محسوب ميشد خبرها را براي مردم بازگو ميكردند و به اين شكل اخبار سينه به سينه منتقل ميشد چرا كه بيشتر مردم نه پول خريد روزنامه را داشتند و نه سواد خواندن آن را.
آيا تداومي در كار نشريات و مطبوعات وجود داشت؟
به طور نسبي و البته نه خيلي طولانيمدت، در انتشار آنها تداوم وجود داشت. طبيعتا يك نشريه پس از مدتي به دليل مرگ ناشر يا تغيير سمت و مقام افراد آن يا ورشكستگي، امكان تعطيل شدن داشت اما بالاخره همين كه انتشار روزنامه در ايران شروع شد، به لحاظ تاريخي توقفي براي انتشار و حتي افزايش آن مشاهده نميكنيم و بعدها نيز ميبينيم كه نخستين روزنامه محلي ايران در آذربايجان و در اروميه منتشر ميشود. در شهرها و ولايات ديگر و در تهران نيز وضع به همين ترتيب است و لحن برخي از آنها به حدي انتقادي ميشود كه امكان ادامه انتشار در داخل را نداشته و ناگزير به ادامه در خارج از كشور ميشوند مثل حبل المتين، قانون ميرزا ملكم خان و مانند آنها كه خارج از ايران منتشر شده و به صورت قاچاق وارد ايران ميشوند و در روشنگري و آگاهيبخشي و آماده كردن مردم براي مشاركت در جريان انقلاب مشروطه تاثير بسياري ميگذارند.
وقايع اتفاقيه يك نشريه كاملا دولتي بود كه دولت آن را تاسيس كرده بود، اما مطبوعات غير از خبررساني درباره اقدامات دولت بايد صداي جامعه مدني باشند، آيا در آن روزگار جامعه مدني مستقل از دولتي وجود نداشت كه بتواند متولي ايجاد يك نشريه مستقل و غير دولتي باشد؟
ببينيد در حكومتهاي ديكتاتوري، جامعه مدني به آن صورت جايگاه و معنايي ندارد. البته در تاريخ ايران و در حوزههاي مذهبي نوعي جامعه مدني را ميتوانيم سراغ بگيريم؛ مثل هياتهاي عزاداري، مجالس عزاداري، شبنشينيها و چلهنشينيها و امثال آن كه به نوعي جامعه مدني نيز بودند اما نه به آن معناي امروزي كه ما از جامعه مدني و نقشها و كاركردهاي آن در دموكراسي ميشناسيم. اينها بيشتر گروههاي مذهبي بودند اما در مواردي از جمله انقلاب مشروطه ميبينيم كه اغلب شنوندگاني كه پاي منبر واعظان نشسته بودند پيام انقلاب را دريافت كرده و بعد از اين مجالس براي مشاركت در يك جنبش اجتماعي و اقداماتي كه واعظان روي منبر اعلام ميكردند، به حركت درميآمدند. اما به طور كلي جامعه مدني به مفهوم امروزي، دستاورد مدرنتري است كه به خصوص در طول قرن بيستم تكوين پيدا ميكند. نكته ديگر اينكه بخش خصوصي يا جامعه مدني آن روز علاوه بر اينكه مقتدر نبود، از لحاظ مالي نيز تمكن لازم و همچنين به لحاظ فضاي سياسي اجتماعي خيلي آمادگي يا امكان انتشار نشريه را نداشت. بنابراين ميبينيم كه در كشور ما اين اقدام يا تحول توسعهاي از دولت آغاز ميشود و در طول تاريخ نيز اساسا توسعه در ايران دولت مدار و دولتسالار بوده يعني دولت به عنوان متولي اصلي توسعه شناخته ميشده است. زيرا در بسياري از زمينهها انحصار منابع و امكانات در دست دولت بوده و بنابراين هر نوع اقدام توسعهاي نيز در گرو تصميم دولت ميتوانست باشد. به همين دليل است كه اعتقاد مورخان، كارشناسان و صاحبنظران بر اين است كه بنياد انتشار مطبوعات در ايران، بنياد چندان راست و محكمي نيست، به اين معنا كه انتشار نخستين روزنامهها در ايران متكي به دربار بوده و در وهله اول نيز براي تامين اهداف دربار منتشر ميشده است. گرچه افراد بسيار خوشفكر و خيرخواهي مثل اميركبير يا حتي ميرزا صالح شيرازي پشت اين اقدامات بودهاند اما به هر حال جو غالب، جو سلطه دربار بر روزنامهها بوده است. به همين دليل معتقدند كه بنياد مطبوعات مستقل و غير دولتي در ايران از ابتدا سست بوده و در طول تاريخ، تكوين آن نيز به همين صورت ادامه پيدا كرده است و ما حتي امروز نيز آنچنان كه بايد و شايد، شاهد مطبوعات كاملا مستقل به معناي اخص كلمه نيستيم. در حالي كه مطبوعات جديد، محصول تكوين سرمايهداري در قرن بيستم هستند و سرمايهداري در غرب متكفل انتشارات مطبوعات بوده و به همين دليل انتشار آن روزنامهها به خصوص از نيمه دوم قرن نوزدهم، خيلي به دولت ربط يا وابستگي نداشته بلكه اين رقابت سرمايهداران و بخش خصوصي بوده كه هر يك تلاش ميكردند سهمي از بازار را در دست بگيرند.
آيا ميتوان همين فقدان را يكي از مشكلات اصلي تجدد ايراني خواند؟
بدون ترديد اين يكي از مشكلات است. البته تاكيد ميكنم وضعيت آن روز را بايد در ظرف زمان ديد نه اينكه با متر امروز سنجيد. به اين معنا كه در آن دوره، مترقيترين دولتها آنهايي بودند كه متولي امر توسعه بوده و توسعهخواه باشند و رفاه و خوشبختي را براي ملت خود بخواهند و اقداماتي را صورت دهند كه اين دستاوردها را به جامعه عرضه كند و تنها به دنبال كسب سود، منافع و حفظ قدرت خود نباشند. اقداماتي كه اميركبير انجام داد نيز در همين راستا بود. او حتي خود را به خطر انداخت. اما دو اقدام اصلي و اساسي همچون انتشار روزنامه وقايعاتفاقيه و تاسيس دارالفنون را انجام داد. نقش اين دو اقدام نيز روشنگري، آگاهيبخشي و اطلاعرساني بود به نحوي كه مردم به آن درجه از آگاهي برسند كه بتوانند منافع خود را تشخيص داده و حقوق خود را مطالبه كنند و بتوانند در درازمدت به توسعه برسند.
آيا يك روزنامه دولتي ميتواند سخنگوي جامعه مدني باشد؟
خير. البته اين نسبي است اما به اعتقاد من حتي در دولتهايي كه انتخابي هستند و از اراده و آراي عمومي و از صندوق راي بيرون آمدهاند نيز اعتقاد بر اين است كه مطبوعات دولتي بازهم نميتوانند نماينده افكار عمومي و الزاما نماينده منافع عمومي باشند. گرچه ممكن است گاه منافع عمومي با صلاحديدهاي دولتي گره بخورد و بسيار به يكديگر نزديك شوند اما در مجموع از آنجا كه ساخت قدرت اصولا ميتواند فسادپذير باشد و دچار سوءاستفاده نيز شود، ابزارهاي نظارتي به خصوص مطبوعات و رسانههايي مورد نياز است كه مهمترين نقش آنها پاسداري از حقوق عمومي در برابر
سوء سياستهاي رسمي است. در نتيجه، اعتقاد بر اين است كه مطبوعات و رسانههاي دولتي اساسا نميتوانند در درازمدت نماينده منافع عمومي يا جامعه مدني باشند.
چه تفاوتي ميان نشريات آن زمان و نشريات روزگار ما وجود دارد؟
وقتي كه مطبوعات آن دوره و امروز را مطالعه و آنها را تحليل محتوا ميكنيم، ميبينيم كه كم و بيش مسائل ما تغيير زيادي نكرده است. همان نارساييها، محدوديتها، ضعفها و مشكلاتي كه مطبوعات آن زمان از آنها ناراضي بودند به صورت مدرنتري امروز نيز وجود دارد. بنابراين كم و بيش جامعه و از جمله مطبوعات ما با همان مسائلي روبهرو هستند كه در دوران مشروطه نيز با آن مواجه بودهاند. در موضوعاتي چون رابطه دولت- ملت در ايران يا به طور مثال فساد اداري، محدوديتهايي كه در زمينه آزاديها وجود داشته، مشكلات اقتصادي و فاصله طبقاتي و امثال آنها ميبينيد كه مسائل همچنان در شكل و شمايل ديگري كم و بيش وجود دارد.
روزنامهها نسبت به حل مسائلي كه فرموديد در گذشته بيشتر ميتوانستند تاثيرگذار باشند يا امروز؟
امروز زيرا آگاهي آن بيشتر به وجود آمده، يك حقوق جهاني روزنامهنگاران و رسانهها شكل گرفته و آگاهي عموميتري چه در دولتمردان و چه در لايههاي اجتماعي به وجود آمده كه ظرفيتها را نسبت به گذشته توسعه بيشتري داده و امكان عمل بيشتري را فراهم كرده است.