پسافتادگي حقوقي و فرهنگي در محيطزيست
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
كشته شدن پياپي چند تن از محيطبانان كشور، حادثهاي نيست كه فقط بتوان با عرض تسليت به بازماندگان آنان يا احيانا بازداشت و مجازات قاتلان اين عزيزان آن را رفع و رجوع كرد. جامعه ما در شرايطي قرار دارد كه از دوران پيش از صنعت عبور كرده و وارد جامعهاي با مظاهر توسعه و تمدن شده است ولي از دو جهت دچار پسافتادگي هستيم. از حيث ساختاري و حقوقي و نيز از حيث فرهنگي متناسب وجوه عيني جامعه توسعه نيافتهايم و اين دو حيث نيز به نوعي يكديگر را تشديد ميكنند. مشكل اينجاست كه بشر به ويژه در منطقه خاورميانه، با وجود همه محدوديتهاي محيطي، حدود 10 هزار سال است كه زندگي ميكند و توانسته است مهد تمدن بشريت را در اين منطقه ايجاد كند. اين انسان طي اين صد قرن با محيط خود قدرت سازگاري داشته است. براي نمونه در محيطي كم آب و خشك، توانسته بود، صدها هزار كيلومتر قنات حفر كند و زندگي را تداوم بخشد و نوعي موازنه پايدار ميان انسان و محيطزيست به وجود آورده بود. اين وضعيت، فرهنگِ خاص خود را در ميان انسان و محيط به وجود ميآورد. چندي پيش فيلم مستندي از يك منطقه به نسبت خشك نشان داده شد كه انسانهاي آن محيط چون ميدانستند در تابستان، يافتن آب براي حياتوحش سخت و تا حدي غيرممكن ميشود، از چاههاي حفر شده خود به ميزان كافي آب در گودالها يا مكانهاي ساخته شده ميريختند تا حيوانات براي نوشيدن آب به آنجا بيايند و از تشنگي تلف نشوند.
اين موازنه ميان انسان و طبيعت بر اثر توسعه و فناوريهاي جديد از ميان رفت. اگر در گذشته توان انسان در شكار حيوانات محدوديت داشت و نياز او در استفاده از شكار نيز محدود بود . . .
امروز اين توان بهطور كامل نامحدود است و با يك تفنگ شكاري و نيز داراي دوربين هر جنبندهاي را در فواصل دور ميتوان نشانه رفت و از آن بهرهمند شد. يك نفر ميتواند به تنهايي هزار فيل را شكار كند و عاج آنها را بردارد. اين اتفاق در غرب نيز رخ داد ولي در آنجا به مرور زمان و آهسته رخ داد. در نتيجه قوه عاقله جامعه و حكومت به روشني ديد كه بدون ايجاد نهادهاي نظارتي و نيز قواعد و حقوق محيطزيستي، توازن تاريخي به ضرر طبيعت و در نهايت به ضرر همه و انسان به هم خواهد خورد. از اين رو مقررات و نهادهاي لازم را براي تامين اين هدف فراهم كردند. در ضمن فرهنگ محيطزيستي نيز شكل گرفت، بهطوري كه امروز طرفداران محيطزيست يكي از قدرتمندترين گروههايي هستند كه در سياست نيز تاثير ميگذارند. در مقابل ما نتوانستيم اين دو مولفه ضروري را تامين كنيم. يك دليل آن سرعت از ميان رفتن آن توازن به دليل سرريز شدن سريع فناوري به جامعه ما بود. نتيجه اين وضع افول و نابودي مستمر محيطزيست (اعم از وضع آب يا مرتع يا حياتوحش) است. فرهنگ مناسب زيستمحيطي نيز نداريم. كافي است كنارههاي دريا يا جادههاي ايران را با يك جامعه توسعهيافته مقايسه كنيم تا معلوم شود، چقدر از وجود چنين فرهنگي فقير هستيم. پولدار و بيپول هم ندارد، به راحتي ميبينيد كه از پنجره خودروهاي آخرين مدل نيز پلاستيك محتواي آشغال به جاده پرت ميشود! در چنين شرايطي اسلحه شكاري و حتي جنگي به صورت غيرقانوني يا قانوني در دسترس عدهاي است. با اين وضع سرنوشت حيات وحش در يك كلمه خلاصه ميشود: نابودي. كساني كه جرأت ميكنند انسان و محيطبانان را ميكشند و متوجه تبعات حقوقي ماجرا براي خودشان نيستند يا به آن بياعتنا هستند، به طريق اولي در برابر حيات وحش، بسيار بيرحمتر و بيمحاباتر عمل خواهند كرد. اگر قرار بود جامعهاي مثل امريكا كه نزديك به 300 ميليون اسلحه دست مردم دارد نيز به همين راحتي از اسلحه خود عليه حيات وحش استفاده كنند در اين صورت امروز هيچ جنبندهاي در آنجا نبود و نسل حيات وحش برچيده ميشد. يك علت آن وجود نهادهاي نظارتي و حفاظتي در كنار قوانين كارآمد در حفظ محيطزيست و از آن دو مهمتر، اعمال بدون تبعيض و تنازل قانون است. همچنين وجود يك فرهنگ زيستمحيطي قوي ميان فعالان مدني و جامعه و رسانههاست. فرهنگي كه در ايران نيز در حال شكلگيري است. واكنشهايي كه در برابر آزار حيوانات از جمله سگكشي، يا حمله وحشيانه و غيرانساني به تولهخرسها و... نمونههايي از اين دست است. به علاوه واكنش نسبت به قتل محيطبانان در حال سرايت كردن از فضاي مجازي به فضاي واقعي است. هرچند وظيفه مسوولان بيش از انتشار يك پيام تسليت است. دستگيري قاتلان اين ماموران ميتواند زمينهاي براي مطالعه علل و چرايي رفتار آنان در شكارهاي غيرقانوني و نيز كشتن ماموران دولت باشد. حفظ محيطزيست بسيار بسيار ارزانتر از احياي آن است. با هزينه اندكي ميتوان مانع از نابودي نسل يك حيوان شد، ولي اگر آن نسل نابود شد، احياي دوباره آن (اگر اصولا ممكن باشد) بسيار گران و پرهزينه خواهد بود.