قبيله مجازي و قانونهاي مجازي
نازنين متيننيا
عكس را منتشر كردهاند و ميگويند اين همان مردي است كه يك گداي خياباني را انداخته در سطل زباله. ميخواهند عكس همخوان شود و مرد را پيدا كنند و هركس كه دستش رسيد، او را بهسزاي عمل زشتش برساند. البته عدهاي هم كامنت ميگذارند كه مطمئن شوند مرد هماني است كه در ويديو ميبينند و عدهاي هم به استناد تماشاي ويديو و بررسي دقيق آن جواب ميدهند كه بله، خودش است. سوال ديگري نيست، حرف ديگري هم همينطور. انگارنهانگار كه مدعي تمدن هستيم و در پيشرفتهترين روزگار رسانهاي و استفاده از ابزار مدرن. به صرف داشتن يك گوشي هوشمند و وصل شدن به دهكده جهاني، خود را محق ميدانيم مردي را در دادگاه مجازي متهم كنيم و حكمش را هم به عامل اجرايي نامعلوم بسپاريم. قانون اينجا حضور ندارد؛ همان چيزي كه در شبكههاي مجازي حرفش را ميزنند و از مديران انتظار رعايتش را دارند، در اين قصه نقشي ندارد. انگار اين دهكده جهاني، جايي است با راه و رسم انسانهاي بدوي و قبيلهاي. قانون، قانون قبيله مجازي است و اينكه اكثريت چه حالي دارند و چه چيز ميخواهند. البته، خرده چنداني هم نميشود گرفت. وقتي در همين دهكده جهاني هر روز يك نهاد، حزب، مدير، مسوول و... ديگري را مقصر ضعفها و مشكلات ميداند يا خبر ميرسد كه فلان متهم نيست شده و تكليف فلان پرونده مفاسد اقتصادي مشخص نيست و... توهم بيقانوني به جامعه هم سرايت پيدا ميكند و آنجايي كه دستش ميرسد و قدرتش دارد، خود را قاضي، دادستان و در نهايت عامل اجراي حكم ميداند. جهان مجازي حالا ديگر فقط يك تهديد براي رسانه نيست. دقيق كه نگاه كنيد اكثريت خلأهاي موجود در زندگي واقعي جامعه، در فضاي مجازي خود را نشان ميدهد. از همه حرفها و نوشتههايي كه رك و راست از مشكلات ميگويد تا پديدههاي اينچنيني و موردي كه بايد زير ذرهبين برد و دقيقتر نگاه كرد.
اما تا اينجا نه مديران راهحلي براي اين خطرات پيدا كردهاند و نه مردم و آن قشر آگاهي كه در اين فضا فعال هستند و ميتوانند عاملي براي تصحيح و رعايت اخلاق و قانون در اين فضا باشند. بيشترين راهحلها و برنامهريزي مديران مسوول در اين فضا به راههايي براي محدود كردن و فيلترينگ برميگردد. آن قشر تاثيرگذار هم يا حواسشان نيست يا به نظر ميرسد دغدغههاي مهمتري مثل تحليل اخبار، افزايش تعداد فالوئر و... دارند و سرشلوغي كه فرصتي براي يك دغدغه جمعي نميگذارد. نتيجه ميشود جامعهاي كه نهتنها قانون و رسم و رسوم مشخص ندارد كه حتي ميتواند با بداخلاقي، ناهنجاري و خشونت، جهان واقعي را هم
درگير كند.
باور نميكنيد؟! فقط كافي است تصور كنيم كه در پي دست به دست كردن عكسهاي مردي كه داستانش روايت شد، يكنفر از همين اهالي مجازي خشمگين كه اتفاقا اهل دعوا و كتككاري در زندگي واقعي است، در گوشهاي از خيابان اين مرد را ببيند؛ فحاشي و دعوا بهترين پايان براي اين سناريوست و بدترين هم قتل و درگيري كه جايش را به صفحه حوادث روزنامهها ميدهد و صدالبته كه مبحث تازهاي براي يك نااميدي جمعي ديگر باز ميكند.