اسبها و آدمهاي ويليام فاكنر به روايت احمد اخوت
اسد امرايي
«چون كه موضوع فقط اسب نبود. معامله م نبود. اتفاقاً آقام بابيزلي خريد و فروش خوبي كرده بود. يعني يك اسب گرفته بود و به جاش هفتاد متر سيم خاردار، تعدادي وسايل كشاورزي و يك آسياب دستي قديمي براي آسياب كردن ذرتهاي اسبه (كه همه اينها را از بابا انس امانت گرفته بود) داده بود. حتي ننه هم قبول كرد كه براي چنان اسبي واقعا كه معامله پاياپاي خوبي بود. يعني نه تنها براي آن اسب بلكه براي هر چه كه ميتوانست روي دوپايش بلند شود و از باربند بيزلي كمپ به طرف باربند ما راه برود.» اسبها و آدمها تازهترين ترجمه احمد اخوت است كه از ويليام فاكنر در نشر افق منتشر شده. اخوت مترجمي دقيق و گزيده كار است كه مجموعه داستان تحسينشده برادران جمالزاده را نوشته و در ترجمه هم كارنامه پرباري دارد. كافياست نگاهي به كارنامهاش بيندازيم تا معلوم شود كه تا چه حد مايه گذاشته در كار. با احمد اخوت از روزگاري كه زندهياد منصور كوشان مجله تكاپو را منتشر ميكرد و در كنارش نشر آرست را اداره ميكرد آشنا بودم. اخوت كتاب موجودات خيالي، خورخه لوييس بورخس را در نشر آرست منتشر كرد، اطلس بورخس را در انتشارات نقش خورشيد اصفهان، قصيده كافه غم، كارسون مك كولرز را در نشر فردا، صداي سوم، گزيدههاي نويسندگان نسل سوم امريكا و اين يازده تا، ويليام فاكنر، نشر ماهي، ساعت گرينويچ آن بيتي را در نشر رسش اهواز، به انتخاب مترجم، داستانهاي كوتاه از نويسندگان بزرگ و جنگل بزرگ، گنجنامه، اسبها و آدمها در نشر افق. فاكنر در نامه به دوستش ملكوم كاولي درباره يكي از داستانهاي مجموعه جنگل بزرگ مينويسد: «امروز داستان طايفه را تمام كردم كه راوياش شباهتهايي به دوران نوجواني خودم دارد، يعني جلوههايي از شخصيتم را به او دادم و داستانش را نوشتم. راستي كي داستان خود من را مينويسد؟» داستانهاي مجموعه عبارتند از: بزرگان طايفه، لاين، سگ شكاري، شكار خرس، مُرِِقانون و مقاله پاياني كتاب، يوكناپاتافاي من درباره شهر خيالي نويسنده است كه مترجم براي روشنتر شدن دنياي داستاني فاكنر آورده است بخشي از حرفهاي فاكنر در مصاحبه با پاريس ريويو درباره خلق سرزمين يوكناپاتافا آمده. «هنگامي كه مزد سرباز را نوشتم نويسندگي را يك سرگرمي ميديدم اما از آن پس فهميدم نهتنها هر كتابي را كه مينويسي بايد طرحي داشته باشد بلكه كل كار و آنچه را ميآفريني بايد بر نقشه و كليتي استوار كني. زماني كه مزد سرباز و پشه را مينوشتم نويسندگي برايم در حد تفريحي بود و به همين سبب اين دو كتاب را صرفاً براي اين نوشتم كه چيزي نوشته باشم. با آغاز رمان سارتوريس دريافتم كه تمبر پستي كوچك زادگاهم آن قدر ارزش دارد كه ميطلبد دربارهاش رماني نوشت و در ضمن عمر آنچنان طولاني نيست كه فرصت داشته باشي همهچيز را درباره اين تمبر كوچك بنويسي. اينجا بود كه فهميدم با تبديل واقعيت به داستان آن را تعالي ميبخشم و اين آزادي را دارم كه هرچه ميتوانم اين كار را به بهترين شكل انجام دهم... »