روندهاي شور!
در نتيجه دايره استفاده از اين روش به مرور زمان گسترش پيدا ميكند و همه را در برميگيرد و كار به جايي ميرسد كه نزديكترين نيروها را نيز در برميگيرد. نيروهايي كه اگر 40 سال پيش ميپرسيديد كه آيا ممكن است اين نيروها حق حيات و زندگي اجتماعي مستقل نداشته باشند، هيچ احتمالي براي آن داده نميشد. چند روز پيش در كانالي تلگرامي مطلبي را از يكي از استادان حوزه علميه قم خواندم؛ درباره اتهاماتي بود كه به گروه آنان زده بودند. گروهي كه سالهاست براي دفاع از موقعيت و منافع صنفي خود نشست دورهاي اساتيد حوزه علميه را تاسيس كردهاند. آنان جزو مبرزترين استادان حوزه علميه قم هستند و اگر قرار باشد هسته مركزي ايدئولوژي رسمي را تعريف كنيم، به ناچار بايد در ميان همين صنف آن را پيدا كرد. در مطلب او دو نكته بسيار مهم و در عين حال مكمل يكديگر وجود داشت. اول اينكه اتهامات عجيب و غريبي را عليه آنان منتشر كردهاند كه در نوع خود عجيب است. چگونه ممكن است كه كساني براي دفاع از اسلام و روحانيت حاضر شوند عليه استادان حوزه علميه كه به هر دليلي خواهان تشكليابي هستند، چنين اتهاماتي را بزنند؟ هنگامي كه اين افراد با همصنفهاي خود كه قرابت فكري و نظري دارند، چنين رفتاري ميكنند، با ديگران چه خواهند كرد؟نكته دوم و مهمتر فشاري است كه از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم بر آنان وارد ميشود. به طوري كه آنان تصميم گرفتهاند به توصيه مراجع با جامعه مدرسين كه آنان هم كمابيش در يك سطح هستند گفتوگو كنند، ولي طبق نوشته ايشان، جامعه مدرسين سه شرط زير را براي آنان لحاظ كرده است: «اول اينكه كسي كه ميخواهد در مجمع عمومي اساتيد عضو شود بايد مورد تاييد جامعه محترم مدرسين باشد؛ (توجه شود اينها افرادي هستند كه حداقل 25 سال سابقه تدريس در حوزه را دارند كه 15 سال آن در سطوح عالي تدريس بايد باشد) دوم اينكه تصميمات اين مجموعه بايد به تاييد جامعه مدرسين برسد؛ و سوم اينكه جامعه مدرسين بر اساس اعتقادات و راهكارها و ضوابطي كه دارد هر زمان صلاح ديد ميتواند مجمع عمومي اساتيد را منحل كند.» طبيعي است كه هيچ فرد يا گروهي چنين شرايط خفتباري را نميپذيرد ولي مساله اصلي نگاهي است كه طرف مقابل به همصنفهاي خود داشته و قصد دارد كه آنان را تا اين حد تحقير كرده و تحت انقياد خود درآورد. چرا چنين رفتاري شكل ميگيرد؟ به علت همان اعتياد به حذف و نوشيدن آب دريا با هدف رفع تشنگي. كه هرچه مينوشند، تشنهتر ميشوند. سياست حذف اگر از نيروهاي برانداز يا غيرمذهبي آغاز شد، در روند خود به جايي ميرسد كه همه نيروها و حتي خوديترينها را هم دربرميگيرد و از شدت و حدت حذف و نظارت نيز نهتنها كاسته نميشود، بلكه اين دايره تنگتر و تنگتر ميشود. اين قاعدهاي قطعي در پيمودن اين راه است. زيرا بقاي حذفكنندگان بر منافع مشترك آنان در مقام حذف است و حذف به يك ويژگي ساختاري در رفتار و سياستهاي آنان تبديل ميشود و اگر اين ويژگي را از دست دهند، بقاي خودشان دچار اختلال خواهد شد. اين ويژگي نهفقط در حذف نيروهاي سياسي و اجتماعي، بلكه در سانسور نيز وجود دارد. سانسور برحسب ذات خود و براي بقايش چارهاي ندارد جز اينكه تبديل به يك رفتار آييني شود و به مبتذلترين شكل خود درآيد. اين ويژگي ذاتي خشونت نيز هست. استفاده از خشونت نيز كمابيش در همين چارچوب عمل ميكند. وظيفه نيروي سياسي آگاه و متعهد اين است كه از افتادن در روندهايي كه فرد را تا پايان مسير، بياراده پيش ميبرد و به قعر جهنم مياندازد اجتناب كند و ديگران را نسبت به تبعات اين راه هشيار كند.