حمايت از كالاي ايراني بدون حمايت از «كار» و احترام به فرهنگ كار ممكن نيست. دكتر «نيره توكلي» جامعهشناس، ميگويد: «كار فقط تعريف شده به عنوان چيزي كه از آن درآمد داشته باشند و خود «كار» تعطيل شده است. به ويژه وقتي دولتها پس از كشف منابع نفتي مردم را عادت دادند كه حقوقبگير دولت باشند.»
بحث با اين تحصيلكرده جامعهشناس هنر حول چگونگي عمل به توصيهاي است كه ميتواند اقتصاد و جامعه ما را دگرگون كرده و ارزش افزوده ايجاد كند در حالي كه ايران در حال حاضر جامعهاي مصرفزده دارد و با مشكلاتي از جمله كمآبي و خشكسالي نيز دست به گريبان است و نميتواند كشاورزي را مبناي اشتغال قراردهد و بايد نگران آلايندگيهاي صنايعي چون پتروشيمي و آببري فولاد هم باشد.
توكلي ميگويد: در عصر فناوري اطلاعات كالاهاي فيزيكي نيستند كه سودآورند. الان اين صنعت فرهنگ است كه سودآور است. اما در ايران شاهد آن هستيم كه براي صنعت فرهنگ تضييقات فراواني وجود دارد.
صحبت از حمايت از كالاي ايراني است و ما ميدانيم تا «كار» محترم شمرده نشود نميتوان انتظار داشت كه «كالاي ايراني» كه محصول كار ايراني است محترم شمرده شود. جالب است كه ما در گذشته به ويژه در اشعار سعدي، فردوسي و ديگراديبان ايراني مفهوم «كار» را ارزشمند ميبينيم. اما ديگر از آن نابرده رنج گنج ميسر نميشود خبري نيست و خيليها به دنبال آن هستند كه بدون رنج آن گنج را بيابند. فكر ميكنيد با اين بستر ميتوان از كالاي ايراني حمايت كرد؟
به جز اديبان ايراني، فلاسفه هم براين تاكيد كردهاند و كار را جوهر انسان دانستهاند. كار عنصري تعريف ميشده كه ارزش و جايگاه آن در رديف سرمايه بوده است. اين محدود به ايران ما نبوده است و در فرهنگ همه جاي دنيا كار محترم و منبع كسب درآمد بوده است. اما چيزي كه بسيار بيمارگونه رشد كرده بستر و شرايطي است كه ميتوان نشانههاي آن را در چنين گزارههايي يافت؛ مثلا اينكه مردم همه از كار خود ناراضي هستند و با هر سواد و معلوماتي كه داشتهباشند معتقدند و فكر ميكنند بايد كار بهتري داشته باشند.
اين وضعيت ناشي از چند چيز است؛ يكي از عوامل آن را ميتوان در قضيه نفت و اكتشاف منابع معدني جويا شد. بايد بپذيريم وقتي اكتشاف نفت و مواد معدني رقم خورد هنوز جامعه ايران از يك جامعه كشاورز آن هم به شيوه سنتي به جامعه مدرنتري وارد نشده بود، تصوري غلط يافت كه اين منابع ثروتي بالفعل است و نه بالقوه. بنابراين اين انديشه غلط در ذهنها جا افتاد كه بدون آنكه كار و توليد روي منابع صورت گيرد صرفا استخراج شده و بين مردم تقسيم يا عايدي حاصل از فروش آن بين مردم توزيع شود.
به اين وضعيت توزيع ناعادلانه ثروت در كشور و عدم وجود شفافيت را هم بيفزاييد. به هر حال بايد بپذيريم كه ايران ما نوعي جامعه شبهسوسياليستي است. ثروتي كه بين مردم خرج ميشود غيرقابل انكار است و اين مساله كم اهميتي نيست. خيلي از مردم بسيار راحت صاحب منابع درآمدي شدند و اين شيوه آنها را تشويق كرده است تا اسطوره و افسانهاي يا بگوييم باوري غلط را بپرورانند و بگويند ما ملتي ثروتمند هستيم و حق داريم كار نكنيم ولي درآمد داشته باشيم.
علاوه بر اين مولفهها نكته ديگري را هم بايد به اين بحث افزود و آن اينكه، مردم كشاورز ايران زمينهايشان را فروختند و صاحب پول شدند. رفاه بادآورده ناشي از فروش زمين ثروت نبود. هرچه به دوره معاصر نزديك شويم ميبينيم كه سياستهاي پوپوليستي هم به آن افزوده شد و در دوره احمدينژاد شاهد بوديم كه چگونه پرداخت يارانه نقدي را حق مردم توصيف كردند و به تاييد و تقويت اين ديدگاه پرداختند كه پولي هست و بايد بين همه آن را توزيع و خرج كرد.
بنابراين همواره بدون آنكه سياستهاي كلان مديريتي مبتني بر كارآفريني استقرار يابد و عملي شود مردم موفق شدند بدون آنكه شغل و توليدي داشته باشند درآمد كسب كنند. رفتهرفته اين حس در مردم به وجود آمد كه ما روي ثروت خوابيدهايم ولي به ما چيزي نميرسد و طلبكار شدند.
جالب اينجاست كه در همين جامعه به جاي حمايت از توليدكننده و در حالي كه بر آزادسازي قيمت و حذف يارانه تاكيد ميشد با پرداخت يارانه نقدي ضربه مهلكي به توليد و كار وارد شد.
جالب است در شرايطي كه به طور مستمر به ايران حمله ميشود و اوضاع جهاني به گونهاي نيست كه اجازه نميدهد ثباتي در بازار و تجارت و اقتصاد ما حاكم شود مردم ما با توجه به كاري كه نميكنند و زحمتي كه نميكشند بهشدت در حال مصرف هستند؛ آن هم در شرايطي كه مدام در تعطيلات هستيم. ما ايرانيها يكي از پرمصرفترين كشورهاي جهان هستيم، چه به لحاظ خوراك، چه به سبب مصرف انرژي، چه به لحاظ مصرف آب، آن هم در كشور كمآبي مثل ايران. مردم هيچ كاري ندارند به اينكه آيا چيزي وجود دارد يا نه، فقط مصرف ميكنند. در شرايطي كه منابع به تنهايي ثروت نيستند. بايد برگرديم و دوباره تعريف ثروت را مرور كنيم. ثروت يعني ايجاد ارزش اضافي روي يك داشته؛ چيزي كه روي آن كار بكنيم و بعد با آن كار ارزش اضافه ايجاد شده باشد. مثال بسيار ساده كاري كه ما با منابع خودمان در ايران ميكنيم مصداق آن كسي است كه برود و كليههايش را بفروشد و از پولش خرج زندگي تامين كند. اين درد اشكال مختلف دارد. نگاه كنيد ببينيد حتي مهمترين ثروتمندان ما داراي مستغلات هستند و آنهايي كه مرتب وامهاي كلان از بانكها ميگيرند به سبب مستغلات چنين امكاني مييابند. براي همين است كه چهره شهرهايمان همه به كارگاههاي ساختماني شبيهتر است تا شهر.
بياحترامي كردن به «كار» و محترم نشمردن فرهنگ آن تا چه اندازه ميتواند در كماهميت شدن محصول ايراني موثر باشد؟
راحتترين نوع كسب درآمد آن است كه هيچ كاري نكنيم و از درآمدهاي كل كشور استفاده كنيم كه نتيجه آن از بينرفتن همه منابع كشور و محيط زيست و به بارآوردن آلودگيهاي مختلف است.
ما به واسطه همين ارزش پيدا كردن زمين داريم محيط زيست را نابود ميكنيم. سياستهاي مديريتي كه داير بر توليد باشد، نداريم. ما حتي بر صنعتي مثل توريسم كه ارزآور باشد و در عين حال آلودگيهاي محيط زيستياش كم باشد تمركز نداريم. جالب است برايتان بگويم كه در همسايگي ما كشورهايي هستند كه با همين سرمايه و پول مردمي كه در ايران خود را زيرخط فقر توصيف ميكنند، دارند كشورشان را آباد ميكنند. مسافرتهاي بسيار ايرانيان به كشورهاي همسايه نشانهاي از همين وضعيت نابسامان است. در كشورهاي همسايه ايران قدم بزنيد ببينيد چند ايراني ميبينيد، چند رستوران ايراني ميبينيد و چند هتل ايراني. اين شيوه رفتار مردم را در كجاي دنيا ميتوانيد ببينيد؟
اين برميگردد به سياستهاي غلط. به جاي آنكه به حفظ محيط زيست توجه و با توسعه حمل و نقل عمومي فرصتهاي ايرانگردي براي مسافران ساير كشورها فراهم شود مشغول كارهاي غيرمولد هستيم. بايد كاري كنيم كه يك توريست بتواند با يك ساك به راحتي سوار بر وسايل حمل و نقل عمومي شود و ايران را بگردد.
يك اتفاق ديگر هم در كشور ما هست. وقتي سخن از ايجاد شغل ميشود هيچ كس اشتغال به جز در دولت و به جز در صنعت را جدي نميگيرد. در حالي كه در همين سالها شنيدهايم اپليكيشن «واتسآپ» به اندازه تركيش ايرلاين درآمد دارد ولي تعداد پرسنل آن بسيار كمتر هم هست.
اتفاقا منظور از كار و كالاي ايراني، فقط مشاغل توليدي، صنعتي و كارخانهاي نيست. صنعت فرهنگ بسيار مهم است. ما بهشدت به سياستهاي كلان مديريتي نياز داريم كه بتواند صنعت فرهنگ را تقويت و فعال كند. الان هر جواني كه بخواهد در حوزه موسيقي كار كند آخرالامر مجبور است به كشورهاي ديگر مهاجرت كند. انواع و اقسام مشاغل فرهنگي مدام با تضييقات روبهرو هستند.
ببينيد براي كار كردن در عرصهاي با مصاديقي چون كافه كتاب، برپايي كنسرت موسيقي يا آنچه برخاسته از فرهنگ است با چه مشكلاتي مواجهيم. همين چندي قبل شنيديم كه برق كل بوشهر را قطع كردند تا يك كنسرت برپا نشود. حتي به اين هم فكر نكردند كه بقيه در شهر چقدر خسارت ميبينند. باز هم تاكيد ميكنم كه در عصر فناوري اطلاعات كالاهاي فيزيكي نيستند كه سودآورند. الان اين صنعت فرهنگ است كه سودآور است. اما در ايران شاهد آن هستيم كه براي صنعت فرهنگ تضييقات فراواني وجود دارد.
ما در سالهاي اخير با رشد بسيار قابل تامل فارغالتحصيلان دانشگاهها مواجه بودهايم. همه آنها انتظار دارند استخدام شوند ولي اين همه متخصص هيچ تاثيري در بهبود فضاي توليد يا كار ما نداشته است.
كار فقط تعريف شده به عنوان چيزي كه از آن درآمد داشته باشند و خود «كار» تعطيل شده است. به ويژه وقتي دولتها پس از كشف منابع نفتي مردم را عادت دادند كه حقوقبگير دولت باشند. كسب مجوزها براي كار مولد از دولت با چه پيچ و خمي مواجه است؟ چون فقط يك مجوز نيست بايد هزاران و بارها مجوز بگيرند. شفافيت هم كه در كار نبوده است. مستغلات شده مطمئنترين روش كسب درآمد و مردم اين تصور غلط را يافتند كه ما روي گنج خوابيديم.
ما مولفههاي ديني هم در جامعهمان داريم. براي مثال حديثي از حضرت محمد(ص) داريم كه تاكيد دارد مزد كارگر را قبل از خشكشدن عرق تنش بپردازيد. اما در همين ۶ماهه دوم سال گذشته شاهد بوديم كه دستمزد كارگران براي ماهها پرداخت نشده بود و منجر به اعتراضهاي آنان شد. نگاه كه ميكرديد ميديديد كارگران شركتهايي هستند كه در روندي نادرست به بخش غيردولتي كه مشخص نيست خصوصي است يا منشأ ديگري دارد، سپرده شدهاند. در چنين شرايطي كه به كارگر ايراني احترام گذاشته نشود و اولويت نباشند چگونه ميتوان انتظار حمايت از كالاي ايراني داشت؟
همان طور كه گفتم سياست شده سياست مستغلات. صنايع به طور كلي مورد بيتوجهي قرار گرفتهاند. درواقع خصوصيسازي صورت نگرفته بلكه يك رانتخواري صورت گرفته است. از اين جيب درآمده، رفته توي آن جيب. نهادهاي جوابگو كمترين قدرت را دارند و نهادهاي غيرجوابگو بيشترين بودجه را دارند. برجسازي كنار دريا رونق دارد و ساختمانسازي در ارتفاعات. آلودگي هوا چنان شده است كه ما در فروردين و تعطيلات نوروزي هم در تهران شاهد روزهاي آلوده بوديم. چرا؟ چون سياستگذاري غلط بوده است.
نگاه كنيد به تاريخ. ميبينيد در زمان صفويه صنايع ما چند برابر فرانسه بوده و تقريبا همعرض با بريتانيا برآورد ميشده است. حتي تا زمان آقامحمدخان قاجار هم اين روند ادامه داشته است و صنايعي چون نساجي و صابونپزي پيشرو بودهاند. اما الان چه صنعتي پيشرو است؟ همهچيز زير فشار رانتخواري حاصل از نفت و استخراج آن از بين رفته است.
هنوز يادمان نرفته كه در سال گذشته بحران موسسات مالي و اعتباري كه همه در دوره احمدينژاد متولد شده بودند چه برسر مردم و دولت آورد. چرا، چون به جاي آنكه به صنايع اهميت داده شود اين افراد هستند كه تصميم ميگيرند كه پولها را كجا خرج كنند. اين همه موسسه مالي و اعتباري در شهر جا خوش كردهاند. آيا به تناسب اين همه بانك و موسسه مالي اعتباري مثلا دكه روزنامهفروشي ميبينيد يا يك صنعت فرهنگي؟
حتي تعريف بانكها هم در اين سياستگذاريها مخدوش شده است. مگر يك بانك در طول سال چقدر ميتواند براي خودش افزايش سرمايه داشته باشد. اما آنچه شاهدش هستيم اينكه بانكها پول مردم را ميگيرند و با تكيه بر خريد و فروش ملك و ساختمانسازي كه همان سياست مستغلات است سود خود را بالا ميبرند.
همه اين موارد دست به دست هم داده تا دو گروه خشنود شوند؛ يكي گروهي خارج از ايران كه معتقدند راي مردم تاثيري در وضعيتشان ندارد و گروهي هم در داخل كشور كه ميخواستند مردم نااميد شوند چرا، چون هيچ سياستي نيست كه بر مبارزه با فساد و تاكيد بر شفافسازي و همينطور كارآفريني متمركز باشد. در همين شرايط من از سياستهاي خارجي ايران دفاع ميكنم. بسياري منتقد هزينههايي هستند كه در خارج از ايران ميشود و ميگويند سرمايههاي مردم ميرود در فلان كشور. اما من معتقدم براي حفاظت از كشورمان بايد چنين كاري صورت بگيرد اما مشكل آنجاست كه سياستهاي داخلي نيازمند تجديدنظر هستند.
اين تجديدنظر در سياستهاي داخلي به ويژه در حوزه كارآفريني نيازمند چه چيزهايي است. بايد به چه مولفههايي توجه شود؟ تا فرهنگ كار احيا نشود و تا «كار» محترم شمرده نشود كه نميتوانيم واقعا از كالاي ايراني حمايت بكنيم. شايد در ظاهر موضوع حمايت از كالاي ايراني مسالهاي اقتصادي باشد ولي در كليت آن يك موضوع فرهنگي- اجتماعي است كه فرهنگ كار ما بايد اصلاح شود.
وقتي مسوولان كشور از گمركهاي غيردولتي صحبت ميكنند و از كانالهايي كه دارد تصميم ميگيرد چه اجناسي وارد كشور شود، بايد اين وضعيت اصلاح شود. خيلي ساده ميتوان اين موضوع را ملموس كرد. شبكههاي فارسيزبان بدون وقفه در حال تبليغ انواع و اقسام كالاهايي هستند كه به سادگي درخانه تحويل ميشوند. حتي از مدتي قبل نوعي رسيور براي دريافت يكي از شبكههاي فارسيزبان تبليغ و به راحتي در خانه تحويل ميشد. اين كار چگونه انجام ميپذيرد؟ اما در همين حال وقتي تبليغ محصول فرهنگي ايران در همين شبكهها پخش ميشد مقامات توليدكنندگان آن فيلم يا نمايش ايراني را محدود يا جريمه برايشان تعيين كردند. كداميك به ضرر ايرانيان بود؟ مصرفگرايي يا حمايت از يك اثرايراني؟
صحبت از قدرتهاي موازي است و بايد براي اين موارد فكري شود. بايد فكري به حال آنها كه ماليات و عوارض گمرك نميدهند كرد و آنهايي كه با سياستهاي جامع كشوري اصلا كاري ندارند.
تا فكري براي اين نشود اين توصيه به شكل شعار حمايت از كالاي ايراني باقي ميماند.
يكي از مشكلات كشور ما عدم فعاليت نهادهاست. ما اصلا نهادسازي نكردهايم و نهادهاي ما قدرت و عمر موثري نداشتهاند. آيا در زمينه كار و حمايت از كار ايراني و حمايت از كالاي ايراني نهادهايي كه داريم كافي است؟
اتفاقا با نهادها و سنديكاهاي مربوط به كار به صورت عناصر بيگانه برخورد شده است. در حالي كه همين نهادها كشور را از فروپاشي و فساد نجات ميدهند. وقتي اين نهادها فعال باشند مطالباتشان به صورت نظاممند و مستدل درميآيد. اما وقتي مطالبات ناديده گرفته شده است و با نهادها برخورد دشمنانه شده همين، موجب ضرر دولتها شده است. در شرايطي كه سنديكاها و نهادها هستند شما ميدانيد با چه كسي طرف هستيد ولي وقتي نهاد و تشكلي نباشد نميدانيم با چه كسي طرف هستيم و فقط دنبال دشمن فرضي ميگرديم.
در چنين شرايطي قدرت و شبكه فساد مويرگي را دستكم نگيريد. اين موضوع را عرض كردم تا بگويم فساد مويرگي هم به خود مردم مربوط است. فساد در اعماق جامعه به مردم مربوط است. اين در حالي است كه مردم جامعه، فساد را به لايههاي بالايي ارجاع ميدهند. اين بدترين نوع بيهنجاري است. اصلا شما نميدانيد با چه چيزي طرف هستيد وهركسي براي خودش آهنگي ميزند. چون تشكل و منطقي براي ساماندادن وجود ندارد. بعد وقتي نگاه ميكنيد ميبينيد مردم با چه استدلالاتي مشغول چه كارهايي هستند. ميگويند چون خوردند و بردند پس هرآنچه آب و سوخت و گاز و نظاير آن است را بايد مصرف كنيم. همه دارند با يك دشمن فرضي مبارزه ميكنند در حالي كه اگر تشكلها و نهادها شكل ميگرفتند آن وقت بر اين تاريكي و نامشخص بودن نورتابيده ميشد و مبارزه واقعي با فساد شكل ميگرفت. اتفاقا در آن شرايط مردم ميديدند كه با اين وضعيت كاركردنشان و اين همه تعطيلي كه دارند اصلا وضعيت اقتصاديشان بد نيست و امكان مقايسه با ديگر كشورها برايشان فراهم ميشد.
يك نشانهاي از تنبلي هم در موضوع كار و در شرايط جامعه هست. براي مبارزه با فساد هم مردم انتظار دارند يكي بيايد و زحمت را او بكشد و خود آنها هيچ مشقت و زحمتي به جان نخرند تا با فساد مبارزه كنند. خب تا چنين رويكردي باشد كه نميتوان اميد به كار و نتيجه آنكه كالاي ايراني باشد، بست.
به نظر من نوعي غيرواقعبيني سبب شده تا فرهنگ از بين برود. اين غيرواقعبيني سبب شده تا خود افرادي هم كه در قاعده هرم جامعه هستند متوجه نباشد واقعا بايد در برابر كار درآمد داشته باشند. كشاورزي به سبب همان زمينفروشي و ارزش يافتن مستغلات نابود شد. كشاورزان به راحتي توانستند زمينهايشان را بفروشند و نتيجه آن جلوتر شد انواع شهرفروشي. در دوره ۱۲ساله شهرداري تهران در سالهاي ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۶ ديديدم كه چقدر تراكمفروشي بيحد و حصر شده بود. ديگر از نقشه جامع خبري نبود. همه اين موارد دست به دست هم ميدهد تا فرهنگ آسيب ببيند و بعد بگويند «كار» مال تراكتور است. بروز و وجود اين همه تعطيلي در كشور خود بياحترامي به فرهنگ كار است.
يكي ديگر از دلايل هم، بياحترامي به كارآفرينان بود. ما حتي چنان كرديم كه كارآفرين را همپايه افراد زالوصفت برشمرديم. چون افكار چپگرايانه و ضدسرمايهداري در جستوجوي حوزه نفوذ خود بود. همين شد كه ما ديگر تجربه كفش ملي يا نظاير آن در ايران را نداريم.
ببينيد كشور ما و تاريخش نشان ميدهد كه همواره در معرض حمله اقوام مختلف بودهايم. اين به نوعي رياكاري و پنهانكاري هم دامن زده است. مثلا در شهرهاي كويري ميبينيد كه سردر و نماي يك خانه چقدر محقر و معمولي است و بعد وقتي به داخل آن وارد ميشويم ميفهميد كه چه عمارتي است. نگاه كنيد به خانههاي تاريخي كاشان. حالا كاملا برعكس شده است. ساختمانسازيهاي ما فاقد محتوا و بنمايه است ولي نماي بسيار شيك و پرجذبهاي دارد.
مولفههاي جامعه كوتاهمدت و مصادرهها كه در دوره قاجاريه هم نمونههايي از آنان را ميبينيم را به اين بحث اضافه كنيد. علاوه بر اين اشاره كردم ما هنوز از مختصات يك جامعه كشاورز يا شبهفئودالي خارج نشده و در حالي كه زيرساختهاي نوين نداشتيم وارد مرحله جديدي شديم كه در آن با فروش نفت و استخراجات معدني درآمدهاي سرشار كسب كرديم. ارزشهاي كار، نظم، قانون و نظاير آن ساخته نشده بود. نتيجه اين شده كه شهروندان مطالباتي يكطرفه دارند. فقط مطالبات خود را محق ميدانند. در چنين شرايطي مسلم است كسي هم پيدا ميشود كه زور بيشتري دارد و ميتواند به حقوق همان شهروند كه مطالبات خود را محق ميداند، تجاوز كند.
پس ميبينيم كه مولفههاي مختلفي دست به دست هم دادهاند تا بستر كنوني فراهم شود وگرنه همه اهل تفكر ميدانند كه اول ثروت را توليد ميكنند بعد توزيع ميكنند. منابع طبيعي، آب، خاك، زمين و دريا به خودي خود ثروت نيست و بايد كاري روي آن صورت بگيرد تا درآمدزا بشوند.
اين انديشه غلط در ذهنها جا افتاد كه بدون آنكه كار و توليد روي منابع صورت گيرد صرفا استخراج شده و بين مردم تقسيم يا عايدي حاصل از فروش آن بين مردم توزيع شود.
به اين وضعيت توزيع ناعادلانه ثروت در كشور و عدم وجود شفافيت را هم بيفزاييد. به هر حال بايد بپذيريم كه ايران ما نوعي جامعه شبهسوسياليستي است. ثروتي كه بين مردم خرج ميشود غيرقابل انكار است و اين مساله كم اهميتي نيست. خيلي از مردم بسيار راحت صاحب منابع درآمدي شدند و اين شيوه آنها را تشويق كرده است تا اسطوره و افسانهاي يا بگوييم باوري غلط را بپرورانند و بگويند ما ملتي ثروتمند هستيم و حق داريم كار نكنيم ولي درآمد داشته باشيم.
منظور از كار و كالاي ايراني، فقط مشاغل توليدي، صنعتي و كارخانهاي نيست. صنعت فرهنگ بسيار مهم است. ما بهشدت به سياستهاي كلان مديريتي نياز داريم كه بتواند صنعت فرهنگ را تقويت و فعال كند. الان هر جواني كه بخواهد در حوزه موسيقي كار كند آخرالامر مجبور است به كشورهاي ديگر مهاجرت كند. انواع و اقسام مشاغل فرهنگي مدام با تضييقات روبهرو هستند. ببينيد براي كار كردن در عرصهاي با مصاديقي چون كافهكتاب، برپايي كنسرت موسيقي يا آنچه برخاسته از فرهنگ است با چه مشكلاتي مواجهيم.