شعر خيام، سخنگوي روح عصيانگر
اسمعيل اميني
اگر بنويسيم «خيام شاعر نبوده است» حتما بسياري معترض خواهند شد كه: چگونه ممكن است سراينده آن همه رباعي ماندگار شاعر نباشد؟ اما اگر بگوييم كه با معيارهاي آن روزگار يعني قرن پنجم هجري، خيام در زمره شاعران نيست؛ نه از نظر صنف و پيشه و گذران روزگار از راه سرودن شعر و نه حتي از نظر تعلق به يكي از شيوههاي شعري مرسوم در آن روزگار كه دوران رواج سبك خراساني و آغاز نشانههاي طلوع سبك عراقي است. اينكه بگوييم «خيام، شاعر نبوده است» به معناي ناديده گرفتن ارزش و تاثير رباعيهاي نغز و پُرمغز او نيست، بلكه به اين معناست كه براي شناخت نظام انديشه و زيباييشناسي شعر خيام، نبايد از شيوههاي متداول در مطالعه و تحليلِ آثار شاعران، استفاده كنيم. اين سخن، درباره روش مطالعه و تحليلِ افكار و آثار جلالالدين مولوي هم صادق است. البته اين نكته قابل تامل است كه خيام، در سرودههايش پرسشگر و منتقد است و مولوي اگر چه جستوجوگر و هنجارگريز و هنجارشكن است اما در پرسشگري متوقف نيست و حاصل مكاشفات را به صورت پاسخهايي، غالبا غيرقطعي، مبهم و قابل تاويل، بيان ميكند. خيام اما، معترض و منتقد است و ميل جستوجو و پرواي پاسخ ندارد؛ زيرا خود را در مقام مراد و راهنماي مريدان نميبيند و مهابتِ پرسشها و ترديدهايش انسان و هستي و نيستي، چنان است كه مجالي براي ملاحظه و خويشتنداري و تبعيت از پسند زمانه برايش نميماند. رباعيات خيام با آنكه اغلب، محمل تاملات فلسفي و حِكمي است و از اين منظر نبايد چندان شاعرانه باشد، اما چون اين تاملات بيش از آنكه به استدلال عقلي و استنتاج منطقي تكيه كند، با شور و حرارت عاطفي و احساس بيان شده، بسيار شاعرانه است و در برخي اوجها، شعر ناب است؛ زيرا گسسته از قيود سنتهاي شعري و هنجارهاي فكري و ملاحظات زمانه است و سخنگوي بيواسطه و صادق روح عصيانگري بزرگ است.