يادداشتي بر مجموعه داستان «آقاي چنار با من ازدواج ميكني؟» نوشته ميترا معيني
گريز پيوسته از ملال
عليالله سليمي
تلاشهاي پيوسته براي گريز از ملال، معمولا از رنج ناپيدايي در درون آدمي خبر ميدهد كه او را وا ميدارد مدام در كشاكش بريدن از حال و پناه بردن به دستاويزي از گذشته در نوسان باشد. گاه معطوف شدن همين نگاه به آينده براي پر كردن خلأهاي ناشي از حضور پررنگ روزمرّگي هم به اين كشاكش طاقتفرسا اضافه ميشود و آن وقت است كه فرد براي در امان ماندن از صدمات ناشي از اين همه كشاكش ذهني به تصور و رويا پناه ميبرد و سعي ميكند آرامش نسبي را در اين فضاي خيالانگيز بيابد؛ موضوعي كه دستمايه اغلب داستانهاي كوتاه مجموعه «آقاي چنار با من ازدواج ميكني؟» نوشته ميترا معيني شده است. اين مجموعه داستان را با شناختي كه از آثار قبلي اين نويسنده در مجموعه داستان «معبد لاكپشت» داشتم خواندم و اينبار هم با مجموعهاي جمع و جور و صيقلخورده از داستانهاي كوتاه مواجه شدم. ميترا معيني جزو آن گروه از نويسندگان فعال در حوزه داستان كوتاه است كه به جهان داستان كوتاه تعصب خاصي دارد و در انتخاب سوژهها و نحوه پرداخت آنها، به شيوه اختصاصي خود متوسل ميشود. در اغلب داستانهاي كتاب جديد معيني، معمولا نوعي نگاه اشباع شده از دلمشغوليهاي روزمره ديده ميشود كه با نگاه حسرت باري به گذشته آميخته است. به عنوان مثال، برخي از شخصيتهاي داستاني نويسنده از نوعي محافظهكاري در گذشته رنج ميبرند كه با گذر سالها تصميم گرفتهاند آن نگاه پيشين را كناري بگذارند و حرفها دل خود را با كمترين مقدمهچيني به زبان بياورند. با اين حال همچنان به نگاه پيشين خود وفادار هستند. مانند شخصيت مهندس در داستان «دشت خاموش» كه همچنان خاموشي را به حرف زدن ترجيح ميدهد. هر چند با به زبان آوردن همين تصميم تا حدودي از موضع پيشين خود عقبنشيني كرده است. در اين داستان راوي زن ميانسالي است كه مهندس پيري را كه از همكاران قبلي او است در يك سفر كوتاهمدت در طبيعت همراهي ميكند. ديالوگهاي اين دو اغلب درباره گذشتهاي است كه با خاطرههاي گنگ و گاه زنده و شيرين درهم آميخته است. آنها هنوز صراحتي در بيان خود ندارند و همچنان ترجيح ميدهند سرپوشيده و در لفافه حرف بزنند اما گويي براي مهندس كه به خاطر سالمندي خود را در پايان راه زندگي ميبيند، چارهاي نيست جز اينكه گوشهاي از حرف دلش را هر چند با وضوح كم به زبان آورد. در سطرهاي پاياني اين داستان به نقل از راوي ميخوانيم: «چهارزانو نشستم كنارش. گفت: «ميداني براي نگه داشتن يك چيز قشنگ بايد چكار كرد؟ نميداني! نبايد راجع به آن حرفي زد حتي نبايد فكر كرد... چون فرار ميكند.» گفتم: «كاش...» نگذاشت حرفم را تمام كنم. و گفت: «من سه روز ديگه ميرم امريكا پيش دخترم. ميخواهم سير او را ببينم و همان جا دفن بشم. كنار قبر مادرم.» خودم را كشاندم نزديك. كتاب را باز كرد. گفت: «كاش ميشد همين جا بمانم تا بميرم.» (ص 19 و 20) در اين داستان با آنكه حرف اصلي شخصيتها هرگز به طور مستقيم به زبان نميآيد اما خواننده آن را دريافت ميكند. زبان در اين داستان بهشدت پالايش شده و صيقل خورده است و ايجاز در كلمات حرف اول را ميزند. همين رويكرد در اشكال مختلف در ديگر داستانهاي اين مجموعه هم ديده ميشود در تعدادي از داستانهاي اين مجموعه، از جمله همين «دشت خاموش» و «خرف خانه» و «كاش فقط كمي ميخوابيدم» قهرمانان داستان، گويي سايه مرگ را در پايان زندگي خود حس كردهاند كه به مكانهاي خاطرهانگيز و آرامش بخش باز ميگردند تا به تابلو وداع با زندگي خود هم رنگ آرامش ببخشند. رفتار شخصيت پيرمرد در داستان «خرف خانه» دقيقا در اين راستا قابل تفسير است. همچنين موقعيتهاي اغلب دلگير انساني مانند تنهايي با عناصري از طبيعت در بيشتر داستانهاي اين مجموعه گره خورده و برخي از شخصيتها معمولا براي گريز از تنهايي به عناصر طبيعي مانند درخت، كوه و دشت پناه ميبرند تا با خيالپردازي هم كه شده از چنگ تنهايي بگريزند. اوج اين رويكرد در داستان«آقاي چنار با من ازدواج ميكني؟» كه عنوان كتاب هم از آن برگرفته شده، است. شخصيت زن در اين داستان، در اوج درماندگي به درخت چنار خصلت انساني ميبخشد و براي او حرف ميزند. از آمال و آرزوهايش ميگويد و از موقعيتي كه در بين اطرافيانش دارد. او كه قادر به برقراري ارتباط با اطرافيانش نيست، آرامش خود را در پناه بردن به درخت ساكت ميبيند. در سطرهاي پاياني اين داستان ميخوانيم: «... گمانم چهل سالي ميشود داريم با هم سرو كله ميزنيم. اما ديگر اين دوري برايم سخت شده. شما تنها آن طرف كوچه، من و اين بچه توي دلم تنها توي اين خانه درندشت. چقدر هر روز بيايم توي درگاه اين پنجره بنشينم و از دور نگاهتان كنم و آسمان و ريسمان ببافم. ميدانم اينكه تا امروز هم حرفي نزدهايد از نجابتتان است و گرنه همه، حتي همين خانم دواتي حسود هم، فهميده دلتان با من است. كاش ميشد سايه سرم ميشديد. حالا آقاي چنار با من ازدواج ميكنيد؟» (ص 25 و 26) در تعدادي ديگر از داستانهاي مجموعه هم نوعي حالتهاي شوريدگي در لحن و بيان برخي شخصيتها ديده ميشود كه رنگ و لعاب شاعرانهاي به برخي از داستانهاي اين كتاب داده است. چاپ اول (1397) كتاب «آقاي چنار با من ازدواج ميكني؟» نوشته ميترا معيني در 72 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قيمت 8 هزار تومان از سوي انتشارات نيماژ در تهران چاپ و منتشر شده است.