ضرورت نگاه انتقادي به فوتبال
محسن آزموده
فوتبال در نگاه نخست يك مسابقه ورزشي است: يك بازي سرگرمكننده با قواعدي خاص كه براي سلامتي انسان مفيد است. اما ترديدي نيست كه اين نگاه به فوتبال دستكم در روزگار ما سخت سادهانگارانه است. فوتبال امروز يك تجارت عظيم است، يك رويداد عميقا سياسي، اجتماعي و فرهنگي و يك واقعيت تاثيرگذار و انكارناپذير است. همين حقيقت آشكار، كفايت ميكند تا فيلسوف به عنوان كسي كه سوداي ارايه تبيين عقلاني از واقعيت را دارد، از آن غفلت نورزد. از قضا اهالي فلسفه نيز در دهههاي اخير، پا را از ابراز علاقه صرف به فوتبال فراتر گذاشتهاند و كوشيدهاند با ابزار و نگاهي فلسفي، به جنبههاي متكثر اين رويداد جهاني نظر كنند. يك نمونه از اين تلاشها كتاب خواندني «فوتبال و فلسفه: ذهن زيبا و بازي زيبا» با سرويراستاري تد ريچاردز است كه عيسي عظيمي آن را ترجمه كرده است. اما چنان كه از زير عنوان كتاب مذكور بر ميآيد، با وجود تلاش مولفان و مترجم، نگرش آن به فوتبال بيشتر شيفتهوار و عاشقانه است. حال آنكه انتظار عمومي از فيلسوف و فلسفه، رويكردي عقلاني و انتقادي است، به خصوص به صنعت سرگرمي بزرگي كه بهشدت به انواع فساد اقتصادي و سياسي آلوده شده است. شاهد مثال آشكار آن نيز اخبار ناراحتكنندهاي است كه هر روز در رسانهها درباره فساد يا تباني اين يا آن مسوول فوتبال در اقصينقاط جهان به گوش ميرسد. ممكن است گفته شود، نگاه انتقادي به حواشي فوتبال، وظيفه جامعهشناسان و روشنفكران است. اما شكي نيست كه فيلسوفان، به عنوان «خرمگس»هاي جامعه نيز وظيفه دارند، در ترازي فلسفي، به علل بروز چنين مشكلاتي توجه كنند. بر فيلسوفان است به اين بينديشند كه چرا فوتبال چنين مورد اقبال جهانيان است؟ كجا و كي اين شور و هيجان مضر است و چگونه ميتوان با تعريف هنجارهاي اخلاقي جلوي اين آسيبها را گرفت و از فوتبال براي صورت دادن يك زندگي اخلاقي خوش و خوب و ارزشمند بهره جست.