تولدي ديگر
سيد علي ميرفتاح
امروز در تحريريه «اعتماد» جشن گرفتيم و با يك تير چند نشان زديم. مناسبت اصلي آغاز هفدهسالگي «اعتماد» بود اما عيد فطر و برد تيم ملي را هم به يكديگر تبريك گفتيم و جاي شما خالي دور هم چاي و شيريني خورديم؛ گفتيم و خنديديم، خاطرات تلخ و شيرين را- كه حالا بيشترشان شيرينند- مرور كرديم، عكس يادگاري گرفتيم، آخرش هم براي حفظ و بقاي اين نهاد فرهنگي و براي موفقيت و سلامت همديگر دعا كرديم و آمين گفتيم. يكي از دعاهاي خوبي كه آقاي حضرتي كرد و بقيه از ته دل آمين گفتند اين بود كه خدا كند بر فضاي سياسي و فرهنگي كشور تاثير مثبت بگذاريم، دينمان را به مردم و مملكت ادا كنيم و در جهت اعتلاي نام بلند ايران سهمي درخور و شايسته ايفا كنيم. شخصا مدت زيادي نيست كه به «اعتماد» پيوستهام. با روزنامه البته از خيلي وقت پيش همكاري داشتهام اما به عنوان سردبير حدود هشت ماه است كه به مجموعه ملحق شدهام. لذا در پابرجايي و تداوم چنين نهادي زحمت اصلي را ديگران كشيدهاند و من سر سفره حاضر و آماده نشستهام. جزاهمالله خيرا. با اين حال دوستانم اصرار كردند كه در تولد «اعتماد» من هم دو، سه كلمهاي بگويم. كوتاه گفتم و قدري درباره اهميت كار فرهنگي حرف زدم. به اعتقاد من «اعتماد» را سه نفر سرپا نگه داشتهاند و ميدارند. اولياش صاحب امتياز و مديرمسوول است. به هر حال تا او نخواهد كسي نميتواند مجبورش كند كه روزنامه را منتشر كند. در ايران مديرمسوولي، كار سختي است. از يك طرف تامين هزينههاي انتشار سخت است، از طرف ديگر مسووليتهاي حقيقي و حقوقي كه روي دوشش گذاشتهاند طاقتفرساست. طاقتفرساست، بدجوري هم طاقتفرساست. مسووليت صفر تا صد روزنامه با مديرمسوول است، خوب و بد نويسندهها و خبرنگاران را هم او بايد جواب بدهد. از اين نظر حتما بايد انگيزهاي قوي او را به پذيرش چنين مسووليت سنگيني وادارد. هم هزينه مادي كار زياد است، هم هزينههاي معنوياش. بعيد است در ايران امروز مديرمسوولي به هواي سودجويي يا به هواي اسم در كردن يا حتي براي تصاحب قدرت زير بار چنين مسووليتي برود. هم براي سودجويي، هم براي شهرت و هم براي ورود به بدنه قدرت راههاي سادهتر و مجربتري هست كه ريسكش كمتر است و زودتر هم نتيجه ميدهد. در فضاي رسانهاي كشور مردان نامي و تاثيرگذار كم نيستند اما كمتر كسي را ميتوانيد پيدا كنيد كه با هزينه شخصياش وارد اين عرصه پرمخاطره شود. خيلي از روزنامهها به آب كر وصلند و مستقيم و غيرمستقيم با پول بيتالمال منتشر ميشوند و براي گردانندگانش هم مهم نيست كه محصولشان ميفروشد يا باد ميكند و روي دستشان ميماند. آنها حالت كارمندي دارند و مطابق توافق قبلي با صاحب رسانه كار و بار خود را پيش ميبرند. از اين حيث دم آقاي حضرتي گرم، خدا به كسب و كارش بركت دهد و چرخ اين نهاد را كماكان بچرخاند. نفر دومي كه روزنامه را سرپا نگه داشته، من و همكارانم هستيم؛ يعني روزنامهنگاران. يعني نويسندگان و خبرنگاراني كه توليد محتوا ميكنند و هرشب، روزنامه را به نوردهاي چاپ ميسپارند. درباره اين شخص شخيص دوم، من يك سينه سخن دارم و ميدانم كه در اين مختصر از عهده ايضاح برنميآيم. حواله ميدهم به يك مجال ديگر. همينقدر بگويم كه خوب و بد، اين ماييم كه ميتوانيم محصولي جذاب و خواندني توليد كنيم يا با تكرار و اطناب باعث ملال خواننده شويم و تداوم كار را با مشكل مواجه سازيم. اين وسط بحثهاي سياسي و عقيدتي هم دخيلند و به راحتي نميشود گفت و قضاوت كرد. هرچه هست اميدوارم روزبهروز ما كارآزمودهتر شويم و قلممان بهتر و صادقتر و متعهدتر و موثرتر از قبل شود. اگر رفيق همدل مايي بگو انشاءالله. و اما نفر سوم كه شماي خواننده عزيز هستيد و همه اين كارها براي شماست و ما روزنامه را درميآوريم تا بتوانيم با تكتكتان ارتباط برقرار كنيم و بر سر موضوعات مختلف با شما حرف بزنيم. اگر ما ورق زر هم دربياوريم، اما شما نخريد و نخوانيد يعني كه ما پول و انرژيمان را هدر دادهايم و روزنامهمان را دور ريختهايم. بحث جذابيت كار هم هست. تجربه نشان داده وقتي ما محصول نهاييمان خوب از آب دربيايد، خواننده در خريدنش خست به خرج نميدهد. اما اين وسط رقيب هم كم اضافه نشده. همين گوشيهاي موبايل بيش از هر كس ديگري متاسفانه كار و بار ما مطبوعاتيها را مختل كردهاند. من تقصيرات مربوط به خودمان را ميپذيرم اما انصاف اين است كه خوانندهها ميتوانستند با رسانههاي مكتوب معامله بهتري كنند. مادامي كه ما سه نفر دست به دست هم ندهيم، ساعتهايمان را با هم تنظيم نكنيم و بايكديگر يكدل نشويم اوضاع روزنامهها خوب نميشود و بازارشان رونق نمييابد. لذا به همين مناسبت تولد «اعتماد» دعا ميكنم كه آن رونق پيشين بازگردد و آن عادت خواندن و تحليل و بحث مجدد به جانمان افتد ايضا نهاد «اعتماد» تداوم يابد و انشاءالله پنجاهسالگي و صدسالگياش را به جشن بنشينم با شماي دوست.