چهكساني در قصر، حصر كشيدند؟
زندان قصر را رضاشاه برپا كرد روي قصر قاجارها؛ قصري كه حالا افتاده در حدفاصل سه راه زندان، پل سيدخندان، خيابان شريعتي و خيابان پليس فعلي. حالا اين بنا حيات دوباره پيدا كرده است. كاخ – موزه شده و بسياري از خاطرات روزگاري كه بر ساكنان و زندانيان آن رفته را هنوز ميشود در گوشه گوشه آن حس كرد.
از قوامالسلطنه، صارمالدوله، صولتالدوله و عبدالحسين تيمورتاش در آن به بند كشيده شدهاند تا بزرگ علوي و عليمردان خان بختياري و 53 نفر و تقي اراني. زندان قصر هنوز خاطره زندانيهايش را از مهدي عراقي گرفته تا آيتالله طالقاني، مهدي بازرگان، مهدي سحابي، اكبر ناطق نوري و... فراموش نكرده. كم نبودند كساني كه در اينجا حصر كشيدند. اين زندان چند زندان فرعي دارد. زندان شماره يك بنايي كهنه و تيره است. اين زندان در دوره افسران سوئدي ساخته شده و براي نگهداري كوتاهمدت اشرار و جانيان در طول زمان بازجويي استفاده ميشده. بعدها اين زندان تبديل به محل نگهداري زندانيان سياسي ميشود.
اين زندان كه از ابتدا انبار پايافزار اشتران اردوي شاهي در زمان مشروطه بود به خاطر مشكلات مملكتي و نبودن بودجه، ديواركشي شده و با ايجاد سلولهاي كوچك به زنداني تبديل شد كه گروه زندانيان معروف به 53 نفر بزرگ علوي را در خود جاي داده است. زندان شماره يك گرچه يادآور خاطره حضور شروري به نام اصغر قاتل هست اما ديوارنوشتههايي از فرخي يزدي را با خود داشت كه ديگر امروز خاطره كمرنگي از آن برجاي مانده. ديوارهاي اين زندان البته خاطره حضور تيمورتاش را كه بعدها در بين همين ديوارها توسط جلاد رضاشاه، پزشك احمدي، كشته شد هم با خود دارد.
در همان زندان شماره يك بود كه سردار اسعد بختياري، وزير جنگ را مسموم كردند و چون كارگر نيفتاد، نصف شب دهم فروردين ۱۳۱۳، پزشك احمدي سراغش رفت و گردي از كيف خود بيرون آورد و در آب ريخت و به دست سردار تزريق كرد. در خاطرات زندانيها آمده كه فرار از اين بندها كاري بس دشوار بود .تنها كساني كه توانستند از اين زندان فرار كنند، سيدفرهاد نامي از مخالفان رضاشاه بود و اشرف دهقان از مبارزان مسلح در زمان محمدرضاشاه. اين فرارها از بزرگترين و معروفترين موردهاي فرار از اين زندان در تاريخ ثبت شدهاند.
عزتالله انتظامي
در جريان دستگيريهاي فرمانداري نظامي تهران پس از كودتاي 28 مرداد، عزتالله انتظامي را نيز در خيابان دستگير و پس از چند روزي كه در توقيفگاه اصلي تهران بازداشت بوده به دليل كمبود جا به زندان قصر منتقل ميكنند.
انتظامي كه با تعدادي ديگر از هنرمندان و برخي كاركنان راديو همراه بود پس از انتقال به زندان قصر به بندي منتقل ميشود كه احمد شاملو نيز يكي از زندانيان آن بند بوده. خودش تعريف ميكند: در اين بند تعدادي قاتل و سارق نيز حضور داشتند.
چند ماه بعد زماني كه به دليل نداشتن وابستگي به گروههاي چپ و با دادن تعهد از زندان آزاد ميشود، نقش نامهرسان را براي شاملو و تعدادي ديگر از همبندان ايفا ميكند.
انتظامي در مجموع نزديك به پنج ماه در زندان قصر ميماند و به ياد دارد كه ملاقاتهاي آن زمان مثل الان نبود كه خيلي شيك با يك تلفن بتواني صحبت كني. همه داد ميزدند. به قدري همهمه بود كه كسي حرفهاي طرف مقابلش را متوجه نميشد. شرايط خيلي بد بود ولي با واسطه افسري كه دوست آقاي (محمد علي) جعفري (يكي از همبندي ها) بود يكسري مزايا دريافت ميكرديم. براي مثال او براي من، آقاي جعفري و شاملو ملاقات خصوصي با خانوادههايمان ترتيب ميداد.
فرخي يزدي
فرخي يزدي شاعر پرشوري كه سرودن اشعارش را از 15 سالگي آغاز كرد و به دليل اشعاري كه عليه مدرسان و مديران مدرسه يزد ميسرود، از مدرسه اخراج شد، روزهاي آخر عمر خود را در زندان قصر گذرانيد. او كه با سرودن اشعاري عليه ضيغمالدوله قشقايي حاكم وقت يزد موجب عصبانيت شديد او شده بود با دوخته شدن دهانش تنبيه و محبوس شد تا با اعتراض و تحصن مردم پس از دو ماه از حبس رها شود؛ اما بعدها به يكي از زندانيان نامدار زندان قصر تبديل شد.
فرخي كه پس از كوچ به تهران مقالاتي را درباره آزادي در روزنامهها منتشر ميكرد پس از مخالفت با قرارداد 1919 در دوران نخستوزيري وثوقالدوله مجددا دستگير و محبوس شد، اما آزادي او همزمان با وقوع كودتاي سوم اسفند دوباره از دست رفت و همراه با بقيه آزاديخواهان مدتي را در باغ سردار اعتماد زنداني شد. فرخييزدي به عنوان نماينده مجلس شوراي ملي در دوره هفتم قانونگذاري، از طرف مردم يزد انتخاب شد و در صف نمايندگان اقليت مخالف رضاشاه قرار گرفت و وقتي كه در مجلس توسط حيدري، نماينده مهاباد مورد ضرب و شتم نيز قرار گرفت گفت كه حتي در كانون عدل و داد نيز امنيت جاني ندارد و ساكن مجلس شد و پس از چند شب، مخفيانه از تهران فرار كرد. فرخي در زندان قصر در شهريور ۱۳۱۸ به وسيله تزريق آمپول هوا توسط پزشك احمدي كشته شد.
اين سرودهاش بسيار معروف بود:
از يك طرفي مجلس ما شيك و قشنگ / از سوي دگر عرصه به مليون تنگ / قانون و حكومت نظامي و فشار / اين است حكومت شتر گاو پلنگ