(این شعر طنزِ فوتبالی- مجلسی، در شماره هفتم نشریه «توفیق» هفتگی به تاریخ نهم خردادماه 1347 منتشر شده كه ذكر خيرش در همين ستون كناري، يعني ستون «بايگاني» رفته است. خدا رحمت كند مرحوم گويا را، بالای اين شعر نوشته است: «وکلای مجلس، تیم فوتبال تشکیل دادند.»)
مجلس ما! مجلس شوربای ما!
مجلس با قدرتِ والای ما!
ای ز تو هر کار جهان ساخته
هرکه به پیشت سپر انداخته
ای تو به خود دیده هنرمندها
عرصه تو، جای چه و چندها
ما ز تو دیدیم بسی با هنر
یکنفر و ده نفر و صد نفر
نابغه دیدیم فراوان ز تو
همچو «فسنجان» و «بادمجان» ز تو
ما ز تو دیدیم بسی آرتیست
بخیهزن و کوکزن و هالتریست
بود همه کار تو بازی، ولیک
بازی بی «توپ» کجا هست نیک؟
بازی تو، بازی با سکهها
بازی بی اشکلک و بی صدا
بازی تو، صرفه بسیار داشت
خانه و ماشین، کت و شلوار داشت
حرف زدن در همهجا «فول» بود
هرکه در این عرصه دهان میگشود،
میشد از این بازی آرام، «اوت»
حاصل این «اوت»، گهی بود «فوت»
(یعنی میمرد از این درد و رنج
رنجِ ز کف دادنِ اینگونه گنج)
بهر چنین عرصه بازیگری
تا که بیابی دوسهتا مشتری
تا که بگویند که هستی تو هم
بهر خودت تیم نمودی علم
گرچه که توپِ همه توخالی است
بازی بازیگر تو عالی است
داخل این مجلسِ بی«قال» تو
جلب نظر میکنه «فوتبال» تو
لشکر بازیگر تو سربهسر
هست ز وحدت، همه چون یکنفر!
هست یکی بازیِ «فوروارد» و «بک»
شیوه کار «گلر» و «هافبک»
تیم مخالف چو ندارد وجود
ورزش تو هست قیام و قعود
«گل» که نگویی به کسی هیچگاه
گفتنِ گل، پیش تو باشد گناه
اهل دلی حمله سزای تو نیست
درخور این مهر و وفای تو نیست
نیست مخالف توی بازی، رفیق!
بازی تو، ساکت و خوب و رقیق!
تا که شلوغش بکنی بوق بزن!
گل توی دروازه صندوق بزن!
نیست مخالف، بزن آهسته گُل!
گُل بزن و آب بده دستهگل!