نيوشا مزيدآبادي
در كار ما روزنامهنگاران كمتر پيش ميآيد كه قصد كرده باشيم درباره هنرمندي ويژه نامهاي تدارك ببينيم و پيشنهادمان با استقبال اكثر فعالان جامعه موسيقي روبهرو شود؛ يا عدهاي موافق موضوع نبودند يا انواع كدورتها دست و دل آنها را از مصاحبت و همياري باز ميداشت. اما گردآوري پروندهاي براي احمد پژمان الحق كه براي خودمان جاي شگفتي داشت. به جرات ميتوان گفت تا «پ» پژمان را ميآورديم از آهنگساز، موسيقيدان و فيلمساز همه و همه با هيجان خاصي از موضوع استقبال ميكردند. استقبالي كه علاوه بر جايگاه مهم پژمان در موسيقي از فروتني و وقار مثال زدنياش ميآمد.
احمد پژمان، هنرمندي است كه در آستانه 83 سالگي هنوز هم دست از خلاقيت و نوآوري برنداشته و هرچه ساخته و پرداخته مُهر نام بلندش را بر تارك موسيقي ايران كوبيده است. چه آن زمان كه براي فيلم، موسيقي نوشته و چه وقتي كه براي ساخت يك اثر اركسترال دست به قلم شده است. او موسيقيدان تام و تمامي در خُلق و خلق است و از اين حيث واجد اهميتي ويژه تا به مناسبت سالگرد تولدش (18 تيرماه) صفحاتي را به او اختصاص دهيم. حسين عليزاده، موسيقيداني است كه در طول سالهاي فعاليتش نگاه توام با احترامي نسبت به اساتيد خود داشته. در گفتوگوي پيش رو او از ويژگي هنري آثار احمد پژمان و سالهاي آشنايياش سخن گفته است. براي عليزاده اساتيدي مثل علياكبرخان شهنازي، هوشنگ ظريف، حسين دهلوي، احمد پژمان و بسياري ديگر آنچنان اهميت و احترامي دارند كه هر گاه نام آنها به ميان ميآيد يا از كيفيت هنري شان ميگويد يا به احترام آنها ساز كوك كرده و مينوازد.
اولين مواجهه شما با احمد پژمان به چه دورهاي برميگردد؟ زماني كه در هنرستان موسيقي تحصيل ميكرديد يا در دانشگاه؟
من اولينبار احمد پژمان را در هنرستان موسيقي ديدم اما او در آن زمان در هنرستان تدريس نميكرد و فقط رفتو آمد داشت و با حسين دهلوي دوست صميمي بود. در آن سالها ما مدام او را ميديديم چون با اركستر سازهاي ملي و به رهبري حسين دهلوي قطعاتش را براي اجرا تمرين ميكرديم. خاطرم هست وقتي آقاي دهلوي در تمرينها ميگفت پارتيتورهاي پژمان را روي پوپيتر بگذاريد، من و شاگردان ديگر هنرستان به وجد ميآمديم چون موسيقياش تاثير بسيار خوبي روي ما ميگذاشت. ضمن آنكه خودش هم از همان ابتدا بسيار كم حرف و آرام بود و با لطافت و نازكطبعي خاصي رفتار ميكرد. او يكسره سبكبال بود؛ چه در موسيقي و چه در معاشرت اجتماعياش. در دوراني كه ما كمسن و سال بوديم طوري با ما برخورد ميكرد كه خيلي زود صميمي ميشديم و تصور ميكرديم يكي از رفقاي قديميمان است. همين حس صميميت باعث ميشد در سنين كم او را دوست داشته باشيم. يادم هست آن زمان تمرينات اركستر سازهاي ملي در تالار فارابي وزارت فرهنگ و هنر انجام ميشد. احمد پژمان علاوه بر اينكه بر روند تمرينها نظارت داشت با اعضاي اركستر كه من هم جزو آنها بودم با مهر فراواني برخورد ميكرد كه همه بچهها را به وجد ميآورد. بنابراين اولين مواجهه من با احمد پژمان به همان اركستر سازهاي ملي و تالار فارابي بازميگردد و خوشحالم كه اين شانس را داشتم در آن سن و سال، قطعات زيباي او را با اين اركستر اجرا كنم.
پس تا پيش از دانشگاه شاگرد مستقيم او نبوديد...
خير؛ وقتي به دانشگاه رفتم واحدهاي آهنگسازي داشتيم كه احمد پژمان و عليرضا مشايخي تدريس ميكردنداما همان دوره هم انگار كه دوستان قديمي همديگر را ديده باشند صميميت بين ما بيشتر شد تا جايي كه خاطرم هست وقتي پشت پيانو مينشست تا تكاليف بچهها را با ساز اجرا كند، آن قدر همه دورش را ميگرفتند كه پيانو بين بچهها و پژمان گم ميشد؛ نه به اين خاطر كه صرفا به نكاتي كه ميگفت گوش كنيم بلكه با نزديكي صميميت بيشتري را احساس ميكرديم.
مهمترين ويژگي پژمان در برخورد با موسيقي اين بود كه هيچ چيز را مطلق نميدانست و سليقه شخصياش را به ديگران تحميل نميكرد. او با تجربههايي كه داشت، پيشنهاداتي به ما ميداد اما در نهايت همهچيز را به خود دانشجو واگذار ميكرد حتي اگر منطق كلي حرف آن دانشجو غلط بود او را آزاد ميگذاشت تا بتواند ايدههايش را عملي كند؛ از اين حيث او يك دموكرات تمام عيار بود كه همين خلقش باعث ميشد در هنرستان و دانشگاه جزو چهرههاي بسيار محبوب باشد؛ كما اينكه همچنان هم همين طور است.
اگر بخواهيم به وجه آهنگساز احمد پژمان بپردازيم با زواياي متفاوتي روبهرو ميشويم كه از آثار اركسترال گرفته تا موسيقي متن فيلم واجد اهميتِ بسيار هستند. اما مهمترين ويژگي احمد پژمان در استفاده او از موسيقي رديف-دستگاهي و فولكلور ايراني در ساخت آثار اركسترال است. شما به عنوان يك موسيقيدان ايراني نحوه برخورد او با اين المانها را چطور ميبينيد؟
به نظر من آثار پژمان از نمونههاي موفق آهنگسازي در اين شيوه است. او با اينكه سالها در خارج از ايران تحصيل و زندگي كرده اما همواره نگاه صميمانه و عاشقانهاي به فرهنگ ايران داشته است. پژمان از جمله آهنگسازاني است كه خودش را در موسيقي هيچوقت محدود به يك ژانر و موضوع خاصي نكرده است. مثلا اينكه بخواهد فقط در موسيقي ايراني كار كند يا فقط نگاه غربي داشته باشد. او هميشه به موسيقي ايراني نگاه ويژهاي داشت و از آنجا كه خودش هم متولد شهر «لار» در استان فارس است توجه منحصربهفردي به ملوديهاي محلي نشان داده اما بهتر از هر كسي از پتانسيل موجود در اين موسيقيها استفاده كند. ذات و پويايي موسيقي پژمان در استفاده از ريتم و به خصوص استفاده از رنگهاي صوتي است. رنگآميزي موسيقي او خاص خودش است و با هر آنسامبلي (اعم از ايراني و غير ايراني) آن را جذاب و زيبا نشان داده است. يادم ميآيد وقتي از وين به ايران بازگشت مدتي سهتار دست گرفت تا به شكل عملي با موسيقي رديف- دستگاهي كار كند.
در هر صورت اگر پژمان يك موتيف دو سه نتي داشته باشد همان دو سه نت موضوعِ موسيقياش ميشود و با چنان ذوق و مهارتي آن را بسط ميدهد كه اثري بزرگ خلق ميشود. متاسفانه ما امروز راديو-تلويزيوني نداريم كه اين موسيقيها را پخش و تفسير كند. اغلب هنرجويان و دانشجويان موسيقي يا علاقهمندان به اين رشته هستند كه درباره آثار او نوشته يا به تفسير آنها پرداختهاند. هر فردي كه بهطور تخصصي موسيقي را دنبال ميكند متوجه جايگاه احمد پژمان در موسيقي ميشود. او از جمله آهنگسازاني است كه وقتي ميخواهد از يك پديده يا ملودي الهام بگيرد از عمق آن تاثير ميپذيرد و در عين حال استدلال هنري خودش را هم روي آن پياده ميكند؛ اينچنين است كه ابتكارات و ذوق او به موسيقي اضافه و اثري خلق ميشود كه خاص خود اوست. پژمان در طول سالهاي فعاليت هنرياش كارهاي متفاوتي انجام داد كه از جمله آنها ميتوان به ساخت موسيقي روي قصههاي كودكان براي كانون پرورش فكري، آثار سمفونيك (كه در خارج از ايران ضبط شد) يا قطعاتي براي اركستر ملي يا موسيقي فيلم اشاره كرد. او در همه اين موارد بسيار موفق بوده است.
مهمترين ويژگي احمد پژمان در ساخت موسيقي فيلم اين است كه از المانهاي ايراني استفاده ميكند ولي در عين حال موسيقياش تصوير هم دارد. با توجه به اينكه شما نيز در ساخت موسيقي فيلم چنين رويكردي داريد موفقيت او را در چه ميبينيد؟
بعضي آهنگسازان خود به خود در ساخت موسيقي تنها با نت و صدا سر و كار ندارند بلكه ميكوشند با رنگآميزي صوتي شكل ديگري به موسيقي خود ببخشند. تصور اين موضوع براي شنونده عادي كار دشواري است اما اگر آهنگساز را به عنوان يك ذهن خلاق و در قالب يك نقاش در نظر بگيريد كه رنگآميزي را درك كرده است در مييابيد كه ميتواند از رنگها (در اينجا منظور رنگهاي صوتي است) به بهترين شكل استفاده كند. اگر آهنگساز در ساخت موسيقي فيلم تنها متكي به تنظيم موسيقي باشد آن تابلوي تصويري اتفاق نميافتد. ولي آهنگساز حقيقي از همان ابتداي كار تابلوي نقاشياش را با تمام ظرايف و پيچيدگيهايش در ذهن متصور ميشود. من معتقدم ابزار پژمان براي نوشتن موسيقي نه نت و صدا كه قلمموي رنگ است. موسيقيداناني كه اين طور فكر ميكنند، موسيقيشان ذاتا تصويري ميشود. اگرچه به نظر من او تا امروز بايد موسيقي فيلمهاي بيشتري مينوشت اما اين به علاقهمنديهاي او، فرصتها و شناخت كارگردانان ايراني برميگردد. به هر حال در تمام دوراني كه احمد پژمان موسيقي فيلم نوشته، توانسته است از طريق رنگهاي موسيقي تصاوير را بهتر نشان دهد حتي در برخي موارد موسيقي او از تصوير هم والاتر و فاخرتر است. الهاماتي كه او از موضوعات مختلف ميگيرد چنان مبتكرانه پياده ميشوند كه اثر خلاقهاي تمام و كمال شكل ميگيرد.
نكته جالب احمد پژمان پويايي ذهن او به عنوان يك آهنگساز است. او در اين سن و سال هنوز هم وقتي موسيقي مينويسد اثرش خلاقانه و بديع است آنچنان كه نميتوان تصور كرد آن را يك آهنگساز 80 و اندي ساله ساخته است.
سن، امري است كه در فيزيك انسان نمايان ميشود اما هيچوقت صحبتي نشده كه ذهن آدمي ميتواند چه سن و سالي داشته باشد. امروز هم وقتي پژمان را ميبينيم و با او صحبت ميكنيم متوجه ميشويم كه با دورهاي كه در هنرستان حضور داشت هيچ فرقي نكرده است. شايد ظاهرش پير شده باشد اما اينكه ميگويند دل آدمي بايد جوان باشد كاملا در مورد پژمان صادق است. ما اصلا او را به عنوان يك پيرمرد آهنگساز نميشناسيم. هر جا كنسرت يا بحثي بوده كه او هم حضور داشته اصلا در جايگاه يك پير درعرصه موسيقي با جوانان برخورد نكرده است. اتفاقا از جمله آهنگسازاني است كه همواره پيشتر از ذهنيت و سن و سالش عمل كرده است. شايد ما با ظاهر جا افتادهاي روبهرو باشيم اما ذهنيت او كاملا جوان است. از طرفي اگر شرايط براي افرادي مثل پژمان به گونهاي بود كه ميتوانستند در يك رفاه نسبي و آسودهخيالي زندگي كنند، ميديديم كه نسبت به امروز چقدر ميتوانست جوانتر هم باشد. او در همه حال به موسيقي و زندگي فكر ميكند. به همين دليل است كه در موسيقياش هم زندگي جريان دارد. بنابراين وقتي از واژه زندگي استفاده ميكنيم ديگر صحبت از پيري به ميان نميآيد؛ زندگي يعني جواني، شادابي و حركت. ذهنيت پژمان با ساليان گذشتهاش هيچ فرقي نكرده است حتي وقتي آهنگي نميسازد و در جلسهاي نظراتش را ارايه ميدهد متوجه ميشويم كه هيچ فاصلهاي با نسلهاي بعد از خود ندارد. اين ويژگي خاص از وقتي من در هنرستان شاگردش بودم هويدا بود؛ با بچهها قاتي ميشد و فاصلهاي بين خودش و آنها نميديد. جالب است كه من وقتي بعضي از اساتيد قديمم را ميبينم، با احترام خاصي با آنها برخورد ميكنم اما در مورد پژمان آن قدر رفاقت بين ما هست كه او را «تو» خطاب ميكنم. فكر نميكنم هيچ دانشجوي موسيقياي را پيدا كنيد كه عاشقانه او را دوست نداشته باشد. در وجود او مهري هست كه همهچيز را تازه و جوان ميكند؛ هم موسيقي و هم ارتباطش با اطرافيان را.
احمد پژمان برخلاف خيلي از آهنگسازان هرگز در قيد كسب شهرت و حضور فعال در رسانه نبوده كما اينكه كمتر هم تن به مصاحبه ميدهد و غير از مخاطبان خاصي كه دارد مردم عادي كمتر او را ميشناسند. شما اين موضوع را چطور ميبينيد؟
ممكن است هدف بعضي از هنرمندان كسب شهرت نباشد اما آثاري ساختهاند كه خود به خود بر طيفهاي مختلف جامعه تاثير گذاشته است تا جايي كه مردم عادي هم جذب آنها شدهاند. اما آثاري كه پژمان ساخته معمولا به گونهاي است كه خواص جامعه نميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. او عام نبوده كه مورد توجه عوام قرار بگيرد. هر چند در سبكهاي مختلفي موسيقي نوشته اما با هوش و ذكاوت زيادي با اين سبكها برخورد كرده است چنان كه آثارش براي مخاطبان جدي موسيقي جايگاه مهم و پررنگي دارند.
در عين حال وقتي پژمان ميخواهد با توده مردم در ارتباط باشد، جنبه ديگري براي موسيقياش در نظر ميگيرد و دست به كار ساخت قطعات پاپ ميشود. اين كار هم بسيار جالب است؛ تصور كنيد كسي مثل پژمان كه خداوندگار موسيقي كلاسيك است وقتي پاپ ميسازد چقدر ميتواند كيفيت كارش بالا باشد. اينجاست كه ديگر موضوع ژانر مطرح نيست بلكه ارايه هنرمندانه اثر مورد توجه قرار ميگيرد. در مورد موسيقي ايراني و آهنگسازانش موضوع كمي فرق ميكند چرا كه ممكن است هر شنونده ايراني به واسطه مليتاش جذب اين موسيقي شود اما از آنجا كه موسيقي پژمان محدود به آثار سمفونيك و اركسترال ميشود، طبيعي است كه طيف شنوندههايش هم كم باشد. هرگز اين طور نبوده كه پژمان گوشهگيري كند اما هيچوقت هم تظاهر و خودنمايي نكرده و هر وقت تصميم گرفته در قالب موسيقي با مردم ارتباط برقرار كند، سراغ سبك ديگري رفته است.
پس، از اين حيث آثار پاپ او را موفق ميدانيد؟
متاسفانه الان حضور ذهن ندارم كه اين آثار چه قطعاتي هستند و دنبال هم نكردهام چون خودم كارهاي كلاسيك او را بيشتر دوست دارم و معتقدم پژمان نقاش اركستر است. البته هر چه يك آهنگساز سعي كند موسيقي پاپ مردم پسندتري بسازد بايد خودش را به سطح مردم عادي نزديكتر كند، كاري كه ممكن است در آثار پژمان نباشد به همين دليل هم نميتوان درست قضاوت كرد كه موفق بوده يا نه.
آهنگسازان پاپ امروزي وقتي ميبينند يك اثر مورد پسند مردم قرار گرفته همگي سعي ميكنند آن را تكرار كنند به همين دليل بسياري از موسيقيهاي پاپ شبيه به هم هستند. حتي در انتخاب كلام و شعر هم مدام اين تقليد را ميبينيم. اين مساله به مصرفكننده و شركتهاي تجاري هم برميگردد. اگر كلامي مورد استقبال قرار بگيرد آهنگسازان ديگر هم سراغ همان فرم و همان دايره واژگاني ميروند. در حالي كه كار پژمان اين نيست و طبيعي است كه نتواند در موسيقي پاپ به همان موفقيتي كه در ساخت آثار اركسترال رسيده، برسد. از سوي ديگر شايد علت ساخت اين قطعات صرفا يك تجربه شخصي بوده وگرنه تداوم پيدا ميكرد. به عقيده من پژمان در موسيقي ايران يك كيفيت ويژه و منحصر است. من از زبان تمام كساني كه او را ميشناسند بايد بگويم كه پژمان عزيز! بينهايت دوستت داريم. تو شاگردان خوبي (چه بطور مستقيم و چه غير مستقيم) تربيت كردهاي كه امروزه قهرمان همه آنهايي و راه و روش ات چراغ راه آنهاست.
ابزار پژمان براي نوشتن موسيقي نه نت و صدا كه قلمموي رنگ است. موسيقيداناني كه اين طور فكر ميكنند، اثرشان ذاتا تصويري ميشود.