• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4147 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۸ مرداد

نقد فيلم «حشرات» ساخته يان شوانكماير

همين كه هست

شهريار حنيفه

درانتهاي «حشرات»، پيش از تيتراژ، متني روي تصوير ظاهر مي‌شود جهت اضافه كردن نكته‌اي به فيلم: ديالوگ‌هاي فيلم برداشته شده از ديالوگ‌هاي دو نمايشنامه قديمي است، يكي را برادران چاپك نوشته‌اند و ديگري را ويليام شكسپير. جمله‌اي خبري و تكرار حسي از آشنايي براي مخاطبِ آشنا به سينماي يان شوانكماير، در مواجهه با اثر تازه‌اي از او. كه در سينماي فيلمساز چكي، كم نبوده‌اند آثار اقتباسي و در اين تعداد، به‌دفعات ديده‌ايم كه ديدگاه فيلمسازِ چكي به مساله اقتباس، خلاف عادات‌مان و حتي انتظاراتِ مولفانِ و نظريه‌پردازان بوده است؛ بيش از حد. دقت كرده‌ايد كه دقايق زيادي از «آليس» را، كه اقتباسي است از داستان لوئيس كارول، به‌سربرده‌ايم در همان اتاقك اول كه آليس با مصرف خوراكي‌هايي بزرگ و كوچك مي‌شد. آنقدر كه نيمي از فيلم مي‌گذرد و ما هنوز پا به سرزمين عجايب نگذاشته‌ايم! يا در «سقوط خانه اِشر» كه اقتباسي است از داستان پو، ما فقط با يك خانه خالي طرف هستيم و يك راوي، بدون‌اينكه گردانندگانِ اصلي اين افسانه، خاندان اِشر را، ببينيم؛ و مرگ‌شان را. و نه آنچنان ردي از گوته در «فاوست» و نه آنچنان ردي از والپول در «قلعه اوتراتو». ديدگاه و شيوه‌اي مختص شوانكماير، كه شايد چندان برايش ربطي نداشته باشد هم به مقوله شخصي كردن داستان‌ها؛ چرا (؟) ...

شوانكماير، در هر فيلم پي گفتن حرفي بوده به جامعه‌اش و ارايه دادن پيامي به مخاطب خاص خود. آثار كوتاه و صامتش، نمونه‌هاي قابل ‌ارجاع‌تري هستند براي رسيدن به اين نكته؛ آثاري كه در آنها حرفي به زبان درنمي‌آيد (در شكل ديالوگ)، بااين‌حال اما سرشارند از گفتارها؛ سرشار كه نه حتي، بل افراط: مي‌شود مقايسه‌شان كرد با فيلم‌هاي تبليغاتي تلويزيوني.

بايد گفت نگارنده اين متن، با در نظر گرفتن ميل بيش از حد فيلمساز به نطق كردن (بياييد قبول كنيم)، مساله چرايي اقتباس كردن از ديد او را همواره براي خود اينگونه تعبير كرده: مجالي است براي اضافه كردنِ- كم كردن يا هر نوع تغيير ديگري- متني به متني ديگر، و روبرو كردن مخاطب با دو متن؛ يكي آنچه نويسنده اصلي نوشته، و يكي آنچه مولفِ سينمايي. به‌عبارتي زدن حرف‌هاي بيشتر، و با درنظر گرفتن پيش‌آگاهي كه مخاطب پيش‌تر با خواندن به دست آورده: دريافت نكته‌هاي بيشتر هم از جانب فيلمنامه‌نويس و هم از جانب نويسنده اصلي. (و اين عمل فرق دارد با شخصي كردن داستان‌ها كه نيت‌شان به تجربه گذاشتن يك متن است با مخاطب و حتي گاهي اميدوار به فراموشي متن اقتباس‌شده از جانب ما.)

گفتن براي شوانكماير مساله بوده و هست... از تكنيك‌هاي هميشگي‌اش اين بوده كه از لبِ آدم‌ها هنگام سخن گفتن نماي كلوزآپ بگيرد. در اين چند فيلم آخرش هميشه درابتداي فيلمْ خودش روي پرده ظاهر شده و با مخاطب- به عيان- سخن گفته و راجع به فيلمش اطلاعاتي داده: اين يك فيلم ترسناك است، هنر امروز نابود شده و جايش را تبليغات گرفته... (نقل به مضمون از ديالوگ‌هاي ابتدايي فيلم «جنون»)

به‌شخصه، هميشه شوانكماير را (كه از ديد دوست‌دارانش، با فضاسازي‌هاي خاصي كه داشته، فيلمسازي –اصطلاحاً- آرت به‌حساب آمده) كارگرداني متعلق به سينماي خطابه‌اي (rhetorical) ديده و خوانده‌ام. و از نظرم در انديشه‌اش به كرار، چنان تمايلي به مستقيم‌گويي صريح و تند داشته، كه گويي همين بازدارنده‌اي شده براي اينكه هيچگاه به جمع سوررئاليست‌ها راه نيابد (با يك نگرش كلي به سينماي او، استثناها به كنار) . هرچند در ترسيم فضاهاي شبه‌سوررئاليستي، هميشه كارگرداني جدي –به درستي- تلقي شده و در اين سال‌ها خلاقيت‌هاي شگرفي از خود بروز داده است كه نديدن‌شان زدنِ خود به كوري است. اما در كل، هنرمندي متعلق به جبهه تفسيرگران بوده؛ و در اين سال‌ها و با مرور كارنامه‌اش، مي‌شود گفت «حشرات» به درجه عالي‌تري دست يافته در تداعي دنيايي كه بادقت و آگاهي كافي از كاري كه مي‌كند، به مخاطب مجال تفسير دهد: جايي كه بازيگرانِ نمايشنامه به لكنت افتاده‌اند و فيلمسازِ پشت‌صحنه به
تُپُق زدن: كات.

بگذاريد با يك يادآوري، از درِ ديگري وارد اين تحليل شوم... شوانكماير در قرن جديد چهار فيلم بلند خلق كرده كه همه، در مقايسه با آثار قبلي، داراي قصه قابل‌تشخيص‌تر (براي مخاطب گسترده‌تر) و كامل‌تري بوده‌اند و جالب كه در همه اين‌ها، اِلمان‌هايي وجود داشته مبني براينكه اين‌وسط –در فيلم-، كسي، حرف كس ديگري را نمي‌فهمد. چند مثال كوچك مي‌زنم؛ در «اوتيك كوچولو» مرد حرف زنِ نابارورش را (كه مي‌گويد باردار است) نمي‌فهمد، بعد تن مي‌دهد به توهم او و در ادامه مخاطب- و همسايه‌ها- معني رفتارهاي اين دو كاراكتر را نمي‌فهمند. در «جنون» كاراكترها ديوانه‌اند و كسي حرف آنها را نمي‌فهمد، و مخاطب معني رفتار اداره‌كنندگان ديوانه‌خانه را (كه گويي ديوانه‌ترند!) . يا در «زنده ماندن زندگي» كه روانشناس روياهاي اِوژِن را نمي‌فهمد، يا اِوژِن كه نمي‌فهمد نام واقعي و گذشته زني كه در روياهايش مي‌بيند چيست... شوانكماير فيلم به فيلم، با اينكه مشخصاً رفته است به‌سمت روايت قصه‌هايي كه پرماجراتر و پرحرف‌ترند، و به‌نظر مي‌رسد كه با دادن اطلاعاتِ بيشتر روايتي كه نقل كرده بايد به نقطه باثبات‌تري در ذهن مخاطب مي‌رسيده، اما خب... نرسيده. انگار به‌عمد، بيشتر و بيشتر از پيش، به مخاطب و كاراكترهايش حسي از نفهميدن را (در گفتمان‌ها) القاء كرده است تا فيلم به فيلم مخاطب را بيشتر با فلسفه زباني و سخنِ خويش (پرلكنت و بيگانه) گيج كند. آدم ياد ژاك تاتي/آقاي اولو مي‌افتد؛ فيلم به فيلم كمتر و كمتر حرف زد و بالاخره به‌نقطه‌اي رسيد كه ديگر در كارهاي آخر حتي صدايش هم شنيده نمي‌شد و تنها داشت با لب‌هايش ادا درمي‌آورد!

اينجا هم انگار، تصاويري كه هنرمند در اوايل از جامعه‌اش دريافت مي‌كرده ولي درك نه (و به همين دليل مورد نقد/شماتت‌شان قرار مي‌داده) به چنان درجه‌اي از تاسف‌باري و اختلال/آشوب رسيده‌اند كه ديگر هنرمند ترجيح داده صرفاً خود را به نديدن/گيجي بزند.

اينكه «حشرات» را چندي پيش عالي‌تر خواندم، به همين برمي‌گردد: تكرار و تصحيح، نقش اساسي را در اين فيلم ايفا مي‌كنند. كارگردان نمايشنامه براي بازيگرانش توضيح مي‌دهد كه چگونه بازي كنند، كارگردان فيلم به كارگردان نمايشنامه توضيح مي‌دهد كه چه بگويد، بازيگران رو به دوربين توضيحاتي راجع به مسائل مختلف مي‌دهند، فيلمساز پشت‌صحنه فيلمش را به مخاطب نشان مي‌دهد تا تكنيك‌هايش را توضيح دهد (مثل چگونگي صداگذاري بي‌نظيرِ خاصي كه دارد و خود من هميشه كنجكاو بوده‌ام بدانم چه‌طور اين صداها را به وجود مي‌آورد - در يك صحنه نشان مي‌دهد كه پوست مرغ مرده را مي‌چلانند تا صداي موردنظر خود را توليد كنند!) ... و با اين ‌حال، با اينكه اين توضيحاتِ اضافه (كه از حاشيه گذشته‌اند و شده‌اند تمامي متن/اصل فيلم) بايد بيننده را خلاص مي‌كرده از گيجي كه با آن سر و كله مي‌زده اما... «حشرات» از همه گنگ‌تر شده و به كمك اين گنگ بودن (در شمايل هميني كه هست) منطق فرمالش را هم ساخته است و دنياي فيلميك‌اش را هم پديد آورده؛ لذا فيلم در تئوري، به آنجا كه بايد مي‌رسيده، رسيده است. البته بايد در انتها اضافه كرد، متاسفانه در «حشرات»، وحشتِ به‌يادماندني كه شوانكماير همواره به آثارش تزريق مي‌كرده و با آن شناخته مي‌شده چندان به چشم نمي‌آيد و تنها محدود شده به نشان دادن چند عامل چندش‌آور و چند بازي كوچك استاپ‌موشني؛ كه خب اين جاي افسوس دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون