يوزپلنگها پل ميخواهند؟
حميدرضا ميرزاده
تصادف اخير يك توله يوزپلنگ يك سال و نيمه در جاده سمنان - مشهد بار ديگر موضوع ايمنسازي جادهها، حاشيهگذر و ميانگذر زيستگاهها را مطرح كرد. در همين جاده پيش از اين شش يوزپلنگ در تصادفات با خودروهاي عبوري تلف شده بودند و از حدود چهار سال قبل بحثهايي بر سر ايمنسازي اين محور مطرح شده بود. اما كار ايمنسازي جاده آنقدر به طول انجاميد كه ميرفت، كمكم از اذهان عمومي پاك شود. حتي زماني كه اداره كل حفاظت محيطزيست استان سمنان اعلام كرد كه با اتكا بر اعتبارات اين اداره، فنسكشي بخشي از اين محور را انجام ميدهد، كمتر موردتوجه رسانهها قرار گرفت اما با تصادف اين تولهيوز بارديگر موضوع ايمنسازي جادهها به رسانهها آمد.
بيشترين تلفات جادهاي يوزپلنگ در جاده سمنان- مشهد، مربوط به محدودهاي در اين جاده موسوم به محور «عباسآباد» است. اين جاده در ميان دو زيستگاه بسيار بااهميت يوزپلنگ آسيايي به نامهاي پناهگاه حياتوحش «مياندشت» (استان خراسان شمالي) و ذخيرهگاه زيستكره «توران» (استان سمنان) قرار گرفته است. اين دو زيستگاه ارزشمند جزو معدود زيستگاههايي در ايران هستند كه از زادآوري يوزپلنگ در آنها مطمئنيم. ازطرفي ميدانيم كه يوزها (خصوصا گروههاي متشكل از مادر و تولهها) مهاجرتهايي دورهاي بين اين دو زيستگاه دارند و ناگزيرند از اين جاده عبور كنند.
كسي به درستي نميداند كه چند يوزپلنگ سالانه از اين جاده عبور ميكنند و بالطبع نميدانيم كه چند يوزپلنگ موفق ميشوند بدون آسيب از اين گذرگاه عبور كنند. ما تنها از اين موضوع آگاهيم كه شش يوزپلنگ در سالهاي اخير نتوانستهاند به سلامت از اين جاده عبور كنند. با اينحال مسير تقريبي اين يوزپلنگها (يا دستكم يكي از مسيرهاي اصلي) را ميدانيم؛ آن را هم از روي محل تصادفها شناختهايم.
محل تلاقي مسير عبور يوزپلنگها - تا آنجا كه ميدانيم- به محدودهاي از محور عباسآباد ميرسد كه بيشترين تصادفات جادهاي يوزپلنگ در همانجا رخ داده است؛ مسيري يازده كيلومتري شامل دو باند شمالي و جنوبي جاده كه گاهي تصادف در باند شمالي و گاهي در باند جنوبي رخ داده است.
طبيعياست كه نميتوانيم مسير عبور يوزها را تغيير دهيم چرا كه عوامل مختلفي همچون شرايط محيطي، سكونتگاههاي انساني، عوارض طبيعي زمين و... در انتخاب اين مسير تاثير دارند. اما يك كار را ميتوانيم انجام دهيم؛ ايمنسازي جاده براي عبور يوزپلنگ. از طرف ديگر، اين تنها يوزپلنگها نيستند كه از عرض جادهها عبور ميكنند. گونههايي مانند روباهها، شغال، آهو، جبير و پستانداران كوچك نيز در مواقعي از جاده عبور ميكنند.
در واقع اگر گونههاي مختلف نتوانند به سلامت از اين مسير عبور كنند، به معناي آن است كه ارتباط زيستي بين دو زيستگاه مهم از بين رفته است. پس مرگ هر جاندار در جاده، تنها حذف شدن يك فرد از جمعيت آن گونه نيست بلكه تاثيرات عميقتري بر زادآوري و پويايي جمعيت آن گونه در هر دو زيستگاه دارد. در مورد يوزپلنگ، اين تاثير عميقتر است چرا كه اولا جمعيت اين گونه به حدي كم است كه حذف هر فرد به معناي كاهش درصدي چشمگير از جمعيت آن گونه در سراسر كشور است. ثانيا مراودات گونه در دو زيستگاه مياندشت و توران كه زيستگاههاي زادآوري يوزها هستند براي پايداري جمعيت يوز در كشور بسيار بااهميت هستند. پس اگر ميخواهيم يوزپلنگ منقرض نشود، بايد اين مسير ارتباطي بين دو زيستگاه ايمن شود.
اين را ميدانيم كه گوشتخواران بزرگ جثه مانند يوزپلنگ و پلنگ، گونههايي مخفيكار هستند. آنها معمولا مسيرهايي را براي تردد انتخاب ميكنند كه كمتر جلبتوجه كنند. در عوض گونههاي گياهخواران مانند آهو، جبير، قوچ، ميش، كل و بز نيازمند دامنه وسيع ديد هستند. گوشتخواران مخفيكارند چون بايد كمين كنند و با استفاده از همين كمين بتوانند شكار كنند اما گياهخواران بايد مراقب خود باشند تا شكار نشوند و بايد بتوانند تا دوردستهاي خود را ببينند و در زمان لازم به راحتي از دست شكارچيان طبيعي خود فرار كنند. معمولا براي انتخاب گذرگاههاي حياتوحش در جادههاي عبوري به اين خصوصيت گونههاي مختلف توجه ميشود. به همين دليل معمولا براي گياهخواران از پلهاي روگذر و براي گوشتخواران از مسيرها و آبراهههاي زيرگذر استفاده ميشود. پلهاي روگذر هم به گونهاي طراحي ميشوند كه شباهت به عوارض طبيعي داشته باشند و جانور متوجه مصنوعي بودن آن نشود. اما سوال اينجاست كه چگونه حيوانات متوجه اين مسيرهاي تردد ميشوند و از آن عبور ميكنند؟ پاسخ اين سوال در چند نكته نهفته است؛ اول اينكه با مطالعه صحيح رفتارهاي مهاجرتي گونههاي مختلف ميتوان جانمايي صحيحي براي احداث اين گذرگاهها انجام داد. اما از طرف ديگر بايد از طريق عواملي نيز حيوانات را به طرف گذرگاه امن هدايت كرد.
مثلا درباره محور عباسآباد، استفاده از فنس مناسب در طول 11 كيلومتر از مسير، پيشنهاد شده است. به اين ترتيب حيوانات براي عبور از جاده مجبور به جستوجوي مسيري امن براي عبور از پشت فنس ميشوند و به طرف گذرگاه امن هدايت ميشوند.
اما نكته بسيار مهم آن است كه هيچچيز در مديريت حياتوحش، خصوصا مسائل اينچنيني قطعي نيست. مثلا توله يوزپلنگي كه اخيرا در جاده تصادف كرد، بيش از 50 كيلومتر با محلي كه شش يوزپلنگ ديگر در محور عباسآباد تصادف كرده بودند، فاصله داشت! حتي اگر فنسكشي در محور 11 كيلومتري هم انجام شده بود، اين يوز تصادف ميكرد. بايد اين نكته را بهخاطر داشته باشيم كه هدف از فنسكشي و ايمنسازي «به حداقل رساندن آسيب» است و نميتوان هيچگاه با قطعيت از حذف آسيب صحبت كرد چون عوامل طبيعي و انساني كه بر شرايط زندگي حياتوحش تاثيرگذارند، هر روز در حال تغييرند. اما از آن سو نميتوان كاري انجام نداد و منتظر تغييرات جديد ماند. حياتوحش آسيبديده ايران، نياز به اقدامات بهموقع و حسابشده دارد وگرنه انقراض، سرنوشت محتوم گونههاست.