كلاوس گِزينگ، نوازنده سازهاي كلارينت و ساكسفون، در آخرين شب از دومين دوره فستيوال show of hands قرار است با همراهي برخي نوازندههاي سازهاي زهي و زخمهاي روي صحنه برود تا در واقع ساز بعدي فستيوال را در دوره آتي معرفي كند. كلاوس اهل آلمان است و پيش از اين نيز همراه با «بيورن مهير» و «ساموئل روهر» پروژه «اپنسورس» را در ايران اجرا كرده بود. او در سال 1988 برنده جايزه NRW در نوازندگي ساكسفون تنور شد و در سال 1996 به عنوان بهترين نوازنده سولو در مسابقات بينالمللي «جز» وين انتخاب شد. او آلبومهاي متعددي را در قالب دوئت به همراه «گلاو كو وِنير» منتشر كرده است. كلاوس گزينگ در سال 2000 نخستين آلبوم شخصياش را با عنوان First Booke Of Songs منتشر كرد و پس از آن فعاليتهايش را در زمينه آهنگسازي موسيقي فيلم پي گرفت. با كلاوس گزينگ درباره اجرايي كه در پيش دارد گپ كوتاهي زدهايم.
شما قرار است در آخرين شب از اين دوره فستيوال، به نوعي قرار است با سازتان محوريت اجراهاي سال آينده را مشخص كنيد. كمي بيشتر درباره اين ايده برايمان بگوييد و اينكه نظرتان درباره آن چيست؟
اين ايده رامين صديقي بود كه آخرين اجراي فستيوال، ساز دوره بعدي را معرفي كند. محوريت فستيوال بعدي سازهاي بادي است و من بسيار افتخار ميكنم و خوشحالم كه براي معرفي ساز دوره بعد انتخاب شدهام. در كل فكر ميكنم ايده برگزاري اين فستيوال بسيار شگفتانگيز است و فرصتي عالي براي همه موزيسينها ايجاد ميكند تا بيايند و از اين فضا استفاده كنند. همهچيز خيلي راحت است؛ انگار در اتاق نشيمن خانه خودتان نشستهايد و ساز ميزنيد يا موسيقي ميشنويد. درست مثل يك ديدار خانوادگي بسيار ساده است. از طرف ديگر اما سطح نوازندههايي كه در اين فستيوال حضور دارند بسيار بالا است و همين ميتواند چالش خوبي براي آنها باشد تا تلاش كنند بهترين اجرايشان را ارايه كنند. من هم خوشحالم كه در آخرين شب اين فستيوال با تعدادي از نوازندههاي اين دوره همنوازي ميكنم.
موضوع بداههنوازي در همه جاي دنيا و در قالب سبكهاي مختلف موسيقي اهميت زيادي دارد؛ خصوصا موسيقي «جز». اما فستيوال show of hands هر سال با محوريت يك ساز برگزار ميشود و اين در ايران اتفاق تازهاي است. تا چه حد اينگونه از اجراها در كشورهاي غربي رايج و متداول هستند؟
در اجراي موسيقي «جز» سازهايي مثل ساكسيفون و كلارينت نقش برجستهاي دارند و قطعا نوازندههاي بسيار زيادي هستند كه پيشينه و كار هنريشان را تا امروز دنبال كردهاند. سازهاي ديگري مثل ترومپت و ترومبون هم به همين منوال نقش تاثيرگذاري در آنسامبلهاي «جز» ايفا ميكنند. اما من فكر ميكنم نكتهاي كه محتواي اين فستيوال را خاص و متمايز ميكند اين است كه رامين صديقي اصرار دارد هر سال به يك ساز خاص اختصاص داشته باشد. چنان كه سال گذشته اجراها با پيانو بود و امسال سازهاي زهي و زخمهاي كه 10 كنسرت مجزا در 5 شب روي صحنه ميرود. من فكر ميكنم انتخاب اين ايده كه روي يك موضوع تمركز داشته باشيم بيش از آنكه خستهكننده به نظر آيد، جذاب و هيجانانگيز است چون كنسرتهاي متنوعي با محوريتهاي مختلف اجرا ميشوند. بنابراين مهمترين نمود اين فستيوال همين تمركزگرايي در انتخاب يك ساز است. اين باعث ميشود نوازندههاي مختلفي از نقاط متفاوت جهان به فستيوال دعوت شوند كه هركدام از آنها شيوه نوازندگي خاص خود را دارند. بعضيها بيشتر كلاسيك هستند و برخي بيشتر كارشان برمبناي بداهه است. اين نگاه موجب ميشود تا درباره يك موضوع يا يك ساز، خوب بدانيم و خوب بشنويم چون راهها و شيوههاي زيادي در نوازندگي يك سازِ مشترك وجود دارد و انگار با اين كار نمودها و جنبههاي مختلف آن را در طول فستيوال با ميكروسكوپ واكاوي ميكنيم؛ بنابراين مخاطب جزييات بيشتري ميبيند و همين شگفتانگيز است. مطمئنم سال آينده نيز همين اتفاق درباره سازهاي بادي رخ خواهد داد.
اجراي شما قرار است همراه با 4 نوازنده ديگر باشد. اين بداههنوازي چه فرمي خواهد داشت و با توجه به اينكه قرار است ساير نوازندهها را هم هدايت كنيد، تا چه حد با دنياي موسيقي آنها آشنايي داريد؟
من بخشهاي كوچكي از موسيقي را آماده كردهام كه به عنوان پلتفرم اصلي در اين اجرا استفاده ميشوند شايد بهتر است بگويم نقاطي كه همه نوازندهها به هم متصل ميشوند و به تلاقي ميرسند از پيش تعيين شده است. كار با يكي از همين قطعات شروع ميشود و بعد از آن وارد فضاي بداهه ميشويم و سه گروه متفاوت (دو دوئت و يك تريو) داريم كه در 15 دقيقه نوازندگي ميكنند. احتمالا در نهايت هم با همنوازي همه نوازندگان فستيوال را به اتمام ميرسانيم. در كل ايده اصلي من اين است كه بخشهايي از پيش آهنگسازي شده معدودي را به اجراي بداهه اضافه كنيم تا يك شروع معمول و مشترك داشته باشيم اما نه به معناي آنكه اين بخشها اساس بداهه را تغيير دهد و آن را مهار كند. در واقع اگر متريال از پيش تعيين شده زيادي در دست داشته باشيد و رپرتوار مفصلي را روي كاغذ همراهتان تا اجرا ببريد، تمركزتان از موسيقي بداهه دور ميشود اما اگر ايدههاي موزيكال محدودي را روي كاغذ بنويسيد و در عين حال با ساير اعضاي گروه بداههنوازي كنيد، اين قابليت را خواهيد داشت كه از يك نقطه مشترك كار را شروع كنيد و به بداهه برسيد. در اصل اين بخشهاي كوچك ميتواند الهامبخش باشد و سيماي كلي اتفاقات بداهه را در ذهن نوازندهها تصوير كند. ايده من براي اجراي آخرين شب فستيوال همين خواهد بود. من فقط يك ايده دارم و موزيسينهاي خوبي هم قرار است همراهيام كنند. بنابراين اميدوارم اتفاق خوبي روي صحنه رقم بخورد.
تا آنجايي كه ميدانم شما با بيورن مه ير قبلا در پروژه اپن سورس همراهي داشتيد اما با ساير نوازندهها كار نكرديد. آيا تمريني تا امروز داشتهايد؟
من چيزهاي زيادي از نوازندههايي كه قرار است با آنها اجرا كنم، ميدانم. رامين هميشه ميگويد كه اجراي آخر اين فستيوال سورپرايز است اما براي من سورپرايز نيست چون نوازندههايي كه با من ساز ميزنند را بهخوبي ميشناسم. آنيا لخنر، فرانك اسنتبرگر، بيورن مهير و علي بوستان. اين افراد در قالب آنسامبلهاي دوتايي و سهتايي كنار هم قرار ميگيرند اما بخشهايي از اجرا وجود دارد كه آنها را به هم مرتبط ميكند. بنابراين قطعات آهنگسازي شده محدودي از دريچه ذهن من، صورت كلي بداهه را تعيين ميكند.
در موسيقي بداهه علاوه بر ذات موسيقي ديدگاه نوازنده و دلمشغوليهايش نسبت به ساير هنرها و مضامين فلسفي نيز تاثيرگذار است. اساسا موسيقي جز برمبناي همين دغدغهها شكل گرفته است. اين تجربه در مورد شما چطور صورت گرفته است؟
در وهله اول براي اينكه با زبان موسيقي صحبت كنم، موسيقيهاي متنوعي را (نه فقط جز) گوش ميكنم چون «جز» فقط يك كلمه از يك ادبيات گسترده است و در بيان موسيقي گاهي اوقات ممكن است بعضي كلمات اصلا معنايي نداشته باشند و بيشتر جنبههاي ادراكيشان مدنظر باشد. پس موضوع به اولويتهاي ديدگاهي شما نسبت به موسيقي برميگردد. چون وقتي يك موسيقي را ميشنويد آن را از فيلتر گوش خود رد ميكنيد و دقيقا همانطور كه مغزتان موقع حرف زدن تفسير خاصي ميكند، موقع نواختن و شنيدن موسيقي هم همين تفسير را خواهيد داشت. فكر ميكنم مطالعه كتاب در درك انسانها از موسيقي تاثير عميقي ميگذارد. مثلا من هميشه به نقاشي علاقهمند بودم و تقريبا هر نمايشگاهي را كه در كشورم برپاست، رصد ميكنم. بعضي اوقات هم به موزههاي متعددي كه در وين يا نقاط ديگر دنيا وجود دارد، ميروم. من در اين نمايشگاهها اجازه ميدهم تا تصوير آن تاثيري را كه ميخواهد، روي من بگذارد. چون معتقدم همهچيز ميتواند بر چيزي كه ميخواهيد باشيد تاثيرگذار باشد. هر نكتهاي ميتواند روي موسيقي يك آهنگساز يا نوازنده اثرگذار باشد؛ كمااينكه موسيقيهاي متنوع هم ميتوانند ديدگاه شما را تغيير و ارتقا بخشند. فقط كافي است كه ديدتان را باز كنيد، دنبال موضوعات تازه بگرديد و سعي كنيد درك خوبي از آنها پيدا كنيد. نميتوانيم بگوييم فقط موسيقيدانان جز هميشه درصدديافتن تازگيها هستند چون موزيسينهاي كلاسيك زيادي هم وجود دارند كه ميخواهند مسير تازهاي بر موسيقي جهان بگشايند.
علاوه بر اجرا قرار است در اين فستيوال كارگاه آموزش براي سازهاي بادي داشته باشيد. اين كارگاه با چه محوريتي برگزار ميشود و چه پيشزمينهاي از نوازندگان سازهاي بادي در ايران داريد؟
من گاهي اوقات در وركشاپها روي ساز تاكيد ميكنم و با محوريت همان برخي جنبههاي تكنيكي و پايهاي سازهاي بادي و شيوههاي تنفس و دميدن را به نوازندهها آموزش ميدهم. سازهاي بادي بهشيوه نفس كشيدن و دميدن بسيار وابسته هستند بنابراين با يادگيري برخي تكنيكها ميتوان اجراهاي موسيقي را ضمانت كرد. طبيعي است كه همه انسانها ميتوانند نفس بكشند اما نفس كشيدن -وقتي كه صحبت ميكنيد با وقتي كه ميخواهيد يك ساز بادي را بنوازيد- زمين تا آسمان فرق ميكند. بهدليل اينكه ما اتوماتيك صحبت ميكنيم و دقيقا همان ميزان از هوايي را كه براي گفتن جمله بعدي نياز است، استنشاق ميكنيم. در وهله اول مجبوريم همين الگو را موقع نواختن ساز هم پياده كنيم اما اين ساز خواستهها و نيازهاي ديگري نيز دارد كه آنها را هم بايد در نظر بگيريد. بنابراين فكر كردم شايد بد نباشد كه يك وركشاپ درباره سازهاي بادي داشته باشيم چون تكنيكها و تمرينهاي زيادي براي درست نواختن آن وجود دارد. البته من دوست دارم نكات بيشتري درباره نوازندگي بگويم اما شيوه درست تنفس و دميدن در ساز موضوعي بسيار پايهاي است و ميتواند براي نوازندگان سازهاي بادي مفيد باشد. بعضي اوقات در وركشاپها فرصتي هم براي اينكه درباره بداههنوازي صحبت كنيم، به وجود ميآيد اما اين اتفاق در مجموع به نوازندگان و سوالاتي كه در كارگاه پرسيده ميشود، بستگي دارد.
پيش از گفتوگو داشتيد درباره تصورتان از ايران و فضايي كه بهواسطه رسانههاي غربي ايجاد شده صحبت ميكرديد. بعد از چند سفري كه به ايران داشتيد تا چه اندازه اين تصور دستخوش تغيير شده است؟
به خاطر ميآورم وقتي براي اولينبار به ايران آمدم بهسبب جهلي كه نسبت به مردم ايران و فرهنگشان داشتم، بسيار خجالت كشيدم. چون در اروپا يا بهتر بگويم جهان غرب پروپاگانداي زيادي درباره ايران از رسانهها دريافت ميكنيم. در اصل بخش زيادي از اين پيچيدگيهاي سياسي هم به سبب رسانهها ايجاد شده است؛ ما گاهي اطلاعات را از فيلتر همين رسانهها اشتباها دريافت ميكنيم و همين اطلاعات بخشي از نقطهنظر ما را شكل ميدهند. بنابراين وقتي براي اولينبار به تهران آمدم چيزي كه از مردم ميديدم با آن چيزي كه شنيده بودم خيلي فرق داشت؛ از اين بابت بسيار شگفتزده و البته خجالتزده بودم. فرهنگ شما حقيقتا جالب است و نسبت به آن چيزي كه به ما نشان دادهاند، احترامبرانگيزتر است. آرزو ميكنم كه اي كاش درهاي كشور شما به روي همه باز بود تا جهانيان بيايند و مردم ايران را ببينند كه چطور رفتار ميكنند، چقدر به فرهنگشان اهميت ميدهند و بهطور كلي تا چه حد هنر برايشان قابل احترام است. اين رفت و آمدها به جاي آنكه انسانها را در چارچوبهاي دگم قرار دهد و تصورات غلط بسازد، باعث ميشود كه شناخت بهتري از مردم داشته باشيم. وقتي مردم نقاط مختلف دنيا، ايران را بيشتر و بيشتر كشف كنند ايرانيان هم راحتتر ميتوانند به سراسر جهان سفر كنند. اين فقط يك آرزو است چون معتقدم اين جدا كردنها اصلا درست نيست.
رسانهها درباره ايران به ما اطلاعات غلط ميدهند
به خاطر ميآورم وقتي براي اولينبار به ايران آمدم بهسبب جهلي كه نسبت به مردم ايران و فرهنگشان داشتم، بسيار خجالت كشيدم. چون در اروپا يا بهتر بگويم جهان غرب پروپاگانداي زيادي درباره ايران از رسانهها دريافت ميكنيم. در اصل بخش زيادي از اين پيچيدگيهاي سياسي هم به سبب رسانهها ايجاد شده است؛ ما گاهي اطلاعات را از فيلتر همين رسانهها اشتباها دريافت ميكنيم و همين اطلاعات بخشي از نقطهنظر ما را شكل ميدهند. بنابراين وقتي براي اولينبار به تهران آمدم چيزي كه از مردم ميديدم با آن چيزي كه شنيده بودم خيلي فرق داشت؛ از اين بابت بسيار شگفتزده و البته خجالتزده بودم. فرهنگ شما حقيقتا جالب است و نسبت به آن چيزي كه به ما نشان دادهاند، احترامبرانگيزتر است. آرزو ميكنم كه اي كاش درهاي كشور شما به روي همه باز بود تا جهانيان بيايند و مردم ايران را ببينند كه چطور رفتار ميكنند، چقدر به فرهنگشان اهميت ميدهند و بهطور كلي تا چه حد هنر برايشان قابل احترام است.