محسن وزيريمقدم، شاخصترين نقاش مدرن ايراني درگذشت
نوگراي متقدم
آيدين آغداشلو
استاد محسن وزيريمقدم از نسل پيشگامان هنر معاصر ايران بود. زماني كه دانشجوي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بوديم امكان درك و دريافت محضر ايشان را پيدا كرديم. او در ايتاليا تحصيل كرده و تازه به ايران آمده بود. همان زمان هم نمايشگاهي در اين كشور برپا كرده بود. دو وجه كاملا مشخص در وجود او قابل تشخيص بود؛ هنر پيشگام و پيشتاز او كه در دورههاي مختلف نمونههاي متعدد و ماندگاري از خود به جا گذاشت. مخصوصا آثاري كه در دهه 50 بسيار ديده شد تاثير بسياري بر هنر معاصر ايران گذاشت. به طور مثال آثار شني كه ملهم از نقاشي انتزاعي بود و قطعا از نمونههاي درخشان و بارز دوران خودش بود. بعدها نيز كارهاي متحركي را با چوب، پلاستيك و گلاس طراحي كرد و در اوج دهه 70 نشانه نوعي تجربه جهاني در زمينه متحرك كردن مجسمه و اثر هنري بود كه تماشاگران ميتوانستند بنابر سليقه و ميلشان تغييري را در كل اثر به وجود بياورند. اين دوره، دوره درخشان كارهاي اوست كه با رنگهاي متنوع و متعدد رنگ ميشدند و تماشاي آنها بسيار لذتبخش بود. به عنوان هنرمند هنرهاي تجسمي استاد كارش را از آكادميكترين وجوه شروع كرد و سپس آرام آرام با جهان معاصرش همراه شد. استاد وزيريمقدم به دليل داشتن ذهني جستوجوگر، خطر كردنهاي مداوم و به تغيير چشم دوختنهاي هميشگياش، وزنهاي ارزشمند در هنر معاصر ايران بهشمار ميرفت. او در تاريخ هنرهاي تجسمي معاصر ايران جايگاهي عمده و اساسي دارد.
وجه ديگر استاد مساله تاثيري بود كه به عنوان استاد دانشگاه و معلم بر نسلي از جوانهاي همدوره ما گذاشت. آنها كساني بودند كه از ذهن تيز و درخشان و جستوجوگر استاد، حتي بهطور غيرمستقيم، بسيار بهره بردند. چنان تاثير گرفتند كه هرگز جايگاه معلمي او را از ياد نبرند. مشخص است كه معلمي تماموقت و سازشگر بود؛ هرگز در آموزش كوتاه نميآمد. ميآموخت و منتقل ميكرد و بيش از اينكه سبك و شيوه خودش را منتقل كند، چشم شاگردانش را به روي تحولات جهان معاصر باز ميكرد. در صورتي كه او بخشي از آن تحولات بود به خصوص در نقاشي معاصر ايتاليا -يعني نقاشي دهه 60 و 70 ميلادي- كارهاي تحسينشدهاي داشت؛ به جرات ميتوان گفت به همان اندازه كه از هنر دوران اقامتش در ايتاليا تاثير گرفت، تاثير گذاشت و تغيير داد. او وجود موثر و نافذي داشت.
در عين حال طبع پذيرش نداشت؛ يعني اگر چيزي بر وفق مراد او جريان نداشت، ميايستاد و ميجنگيد و ابايي از درگيري با مسائل هنري نداشت. تاثير غيرمستقيمش در راهگشايي و وفق دادن هنر معاصر ايران 50 شمسي بسيار بارز است؛ استاد مطرحي بود و در مقام استاد دانشگاهي فعاليتهاي بسياري انجام داد چه در دانشكده هنرهاي زيبا چه در دانشگاه يا محفلهاي ديگر. نسلي از شاگردان بااستعداد را بركشيد و چشمان آنها را باز كرد و به هر بهايي كه بود با شادماني يا با تلخي اجازه نداد آنها از ارزشهاي خالص هنري بركنار بمانند .
سومين مورد اينكه او به عنوان يك هنرمند تماموقت تقريبا تا واپسين روزهاي عمرش مشغول كار بود و آثار مهمي را خلق كرد كه آثار مهمي از هنر معاصر ايران را تشكيل ميدهند. او عمر حرفهاياش را ميان ايران و رم تقسيم كرد. مدام در آمدوشد بود. هرگاه به ملاقات او ميرفتم دلشكستگي عميق و قابلتوجهي را در او سراغ ميكردم. دلشكستگياي كه از شناخته نشدن كافي و تحسيننشدن كافي او نشأت ميگرفت. دوست داشت به عنوان يك هنرمند پهنه وسيعتري را در اختيار كارش داشته باشد. در طول 20 سال گذشته چشمهايش او را آزار ميداد، چشم بيمارش امكان واضح ديدن را از او گرفته بود و متاسفانه اين اتفاق براي يك هنرمند فاجعه است.
انسان بااستعدادي بود، بسيار لايق و بسيار تاثيرگذار و تصحيحكننده. معلم تراز اول و بسيار هم چالشگر بود. از هيچ حقيقتي در مورد هنر تجسمي كوتاهي نميكرد به اين دليل كه طيف وسيعي از عاشقان و علاقهمندان و كساني كه به خاطر اين كنشگري دچار دلشكستگي ميشدند در حاشيه زندگي او حضور داشتند و فعاليت ميكردند. نبود اين استاد برجسته جايي خالي باقي ميگذارد حتي اگر يقين بگيريم كه او در دهههاي اخير به آن اندازه كه ميخواست فعال نبود اما تفاوتي ندارد چراكه هر استاد بزرگي در دورهاي عمر ميكند و در عمر كوتاه يا درازش شكل جهان را تغيير ميدهد. ممكن است مثل ونگوگ عمر كوتاهي داشته باشد يا مثل استاد محسن وزيريمقدم كه خداوند به او عمري بلند عطا كرد.
با وجودي كه استاد هميشه چالشگر بود و طيف متفاوتي در دوران زندگياش با او كار كردند و اظهارنظرهاي ضد و نقيضي كردند اما من سعادت داشتم عاشقانه و با ادب به جايگاه او احترام بگذارم و او هم هميشه به من علاقه داشت.
هيچ چيزي كه حاكي از نقطهنظر سلبي يا منفي نسبت به من داشته باشد در طول اين دوران دراز از او نديدم و تقريبا هميشه براي مهر و مهربانياش از او ياد ميكنم و اين را حاصل بخت بلند خودم ميدانم و هيچ خدشهاي در طول 50 سال گذشته در روح و دل من نيست و اميدوارم در دل او نيز نباشد.