با انضباط يك آكادميسين
داوود شهيدي
ماياكوفسكي آوانگارد در ستايش پوشكينِ كلاسيك ميگويد:
«تو را دوست ميدارم، زنده نه چون يك موميايي»
اين بيان و تعريفي كامل از استادي است كه چون بزرگان كلاسيك هنر يك عاشق طالب و رياضتكش است و اما معاصر است، چون تحرك و جستوجوگري دانشگاهي و امروزي شايسته معاصر بودن را داراست.
و اين را درست در زماني اظهار ميكنم و ميگويم كه ميشنوم كه او ما را در اين عرصه آشفتگي و سردرگمي دل آشوب هرزگي هنر،رها ميكند و به آرامش ابدي ميپيوندد.
من معتقدم كه به معني كلاسيك كلمه يك استاد، عرصهها و زمينههاي هنر را بسان يك شاگرد پلهپله تحصيل ميكند و بالا ميرود تا به آن سكوي بالا بلند برسد و بر آن بايستد و مقام يك استاد را صاحب شود.
نه آنكه مد و سليقه روزگار او را در اين آشفته بازار هنر فريفته و مفتون كند و به هرزه درايي بكشاند.
زماني كه گلايههاي او را از برخورد بيسليقه و سامان با كارهايش در انبارهاي موزه هنرهاي معاصر به خاطر ميآورم، از اينكه روزگار اينگونه برخورد ميكند با استادي چون او كه تمام عرصههاي هنرهاي معاصر را نه تنها درك كرده كه انجام داده است و به راستي هم اوست كه پرچمدار نوگرايي در هنر است و اما اين پيشتازي را با قبول رنج كار روي پرنسيپهاي تمام جلوههاي گوناگون هنرهاي مدرن به دست آورده است و نه با شيادي و هوسبازي بلكه با انضباط يك آكادميسين و تنها او است كه آثارش به موزه هنر معاصر مربوط ميشود و شايستگي نمايش در موزه هنرهاي معاصر را دارد زيرا كه به راستي معاصر است. فقدان او مرا بهشدت و عميقا حيرتزده و سوگوار ميكند.
من در دانشكده هنرهاي زيبا در كلاسهاي طراحي او شاگردي كردهام و بسيار شادم و مفتخرم از يادآوري اينكه اين كلاسها خاص دانشجويان نقاشي بود و اما او با ملاحظه كاريهاي من كه دانشجوي معماري بودم و نه نقاشي، اجازه ميداد كه از محضر استادي او مستفيض شوم و بهره ببرم.
شايد اين اشاره به درك او از اهميت نقش طراحي در هنر مبين و مدلل ادعاي من در باب اين است كه او يك استاد هنر معاصر است اما با دركي عميقا آكادميك و كلاسيك.