طريقت آلاحمد
سيدعبدالجواد موسوي
چهل و نه سال براي ارزيابي يك نويسنده مدت زمان كمي نيست. اگر قرار باشد آنكه غربال به دست دارد و از عقب كاروان ميآيد محك و معياري باشد براي ارزيابي كم و كيف يك نويسنده، آلاحمد از سرآمدان و سربلندان اين آزمون تاريخي است. با وجود همه قضاوتهاي قضا قورتكي و دوزاري سياستبازان ورشكسته جلال هنوز هم در شمار زندهترينان است. چاپ بيشمار كتابهايش هنوز چند ناشر را سر پا نگاه داشته و تاثير نفوذ روش و منشش در نويسندگان پيشكسوت و جوان گواهي است بر استمرار مردي كه خيليها پاي درختي به نام او تبر زدن آموختند. اين حرفها به معناي موافقت تام و تمام با نويسندهاي كه قريب به نيم قرن از وفات او ميگذرد، نيست. چيزي كه معاندان آلاحمد نميفهمند همين نكته بديهي است كه پاسداشت طريقت جلال با قبول همه آراي آلاحمد متفاوت است. جلال ديكته بسيار نوشت و به همين علت هم غلط املايي كم ندارد اما درباره چيزهايي نوشته كه خيليها جرات نوشتنش را نداشتند. از منظري نوشته كه فقط خاص خود اوست. آنقدر هم زيبا و شيرين نوشته كه بايد يكسره از ذوق تهي باشي تا در مقابل آن همه زيبايي سر تعظيم فرود نياوري. همه حرف همين است. والسلام. اگر مغرضي نميخواهد چيزي به اين سادگي را درك كند بايد او را به سخن خواجه شيراز حواله داد: مدعيگر نكند فهم سخنگو سر و خشت! طريقت جلال طريق صدق و صفا و در ميانه ميدان حضور داشتن و دردمندي و غيرت و استقلال و ستايش زيبايي و آزادي است. ما اين طريق را به قدر سهم و وسع خود ارج مينهيم و سعي ميكنيم از روندگان طريقي باشيم كه بيپرواي خوش آمد فلان و بدآمد بهمان تيغ از پي حق ميزنند و از هياهوي همج الرعاع بيمي به دل راه نميدهند و چه تعبير بلندي است اين همج الرعاع. بهويژه در روزگار ما. باري! اين همان چيزي است كه ما از آلاحمد آموختيم.