رنجهاي ناگزير كودكي
امروز مصاديق بسياري از اين كودكان در دنيا وجود دارد؛ كودكان جنگزده سوري، يمني و كودكان فراواني كه در جريان مناقشات مختلف مسلحانه داخلي و خارجي كشورهاي آفريقايي قرار دارند. به اين خشونتها بايد رنجهاي ناشي از سوءتغذيه و عدم دسترسي به بهداشت و آموزش مناسب و در مواردي از دست دادن تمام يا بخشي از خانواده را هم بايد افزود، كودكاني كه خانوادههايشان را از دست ميدهند ديگر عنصر مهرآوري را در زندگيشان ندارند و بايد به تنهايي با ملايمات بعدي زندگي روبهرو شوند. اگر بخواهيم به كشور خودمان بازگرديم و نگاهي به كودكان مهاجر و پناهندهاي بيندازيم كه درون مرزهاي ايران قرار دارند بايد بگوييم كه بخش عمده آنها را كودكان افغانستاني و عراقي تشكيل ميدهند. بخش عمدهاي از پناهندگان افغانستان از سال 2003 به بعد به كشورشان بازگشتند ولي جنگهاي مداوم، درگيريهاي داخلي و ناامنيهاي روبه گسترشي كه كماكان در افغانستان وجود دارد، در كنار نبود ساختار اجتماعي، اقتصادي و رفاهي مناسب در اين كشور باعث شده تا روزبهروز جمعيت بيشتري از شهروندانش به سمت مهاجرت و آوارگي خارج از مرزها سوق داده شوند. با توجه به اينكه ما اولين مرز همسايه با افغانستان هستيم بسياري از آنها به صورت دايم يا موقت ساكن ايران ميشوند. تا زماني كه اينها بتوانند وضعيت ثابت و حقوق اجتماعي پيدا كنند و خودشان را با هويت و ارزشهاي متفاوت جامعه ميزبان عادت دهند و رنجهاي ناشي از فضاهاي بيگانهستيزي (كه متاسفانه در تمامي دنيا كموبيش وجود دارد) را از سر بگذرانند، كودكان هم همپاي خانوادهها و بزرگترهاي خود مشغول تحمل اين رنجها هستند. با وجود تلاشهاي بسيار زيادي كه از سوي سازمانهاي دولتي، بينالمللي و غيردولتي براي رفع اين مشكلات ميشود، رنجهاي دروني كه اين كودكان تحمل ميكنند بسيار بيشتر از آن است كه حتي اعلام يك بسيج عمومي هم بتواند از آن بكاهد.
با وجود همه اينها بايد به اتفاقات مثبت هم نگاه كنيم. اتفاقي كه در دو سه سال گذشته رخ داد يعني تغيير سياستهاي آموزشي دولت در حوزه دسترسي كودكان مهاجر و پناهنده به مدرسه بود، اتفاق خوب و قابل تحسيني است كه نظام آموزشي رسمي كشور و نظام پاسخگويي به مطالبات اجتماعي كساني كه در حوزه سرزميني ما ساكن هستند را در مسير به رسميت شناختن حقوق اوليه اين كودكان قرار داده است. بسيار خوشحالم كه وقتي به آمار نگاه ميكنم، ميبينم كه 3 سال پس از اجراي اين قانون جديد شاهد رشد تقريبا دو برابري دانشآموزان پناهنده و مهاجر هستم. آمار دسترسي اين كودكان به مدارس رسمي كشور به نزديك عدد 500 هزار نفر رسيده و اين موضوع براي فعالان اجتماعي جاي خوشحالي دارد چون ميتوانند به اين فكر كنند كه تلاشهايشان بينتيجه نبوده و در مسير بهبود وضعيت زندگي كودكان مهاجر گامهاي موثري برداشتهاند. چنين اتفاقاتي به ما اميد بيشتري ميدهد تا اين تلاشها را در حوزههاي ديگري هم ادامه دهيم تا كودكاني كه به صورت ناگزير و ناخواسته رنج مهاجرت و آوارگي را تحمل ميكنند، دستكم اميدشان براي رسيدن به آينده مطلوب بيپاسخ نماند و بتوانيم بستر مناسبي براي جبران ناكاميهايي فراهم كنيم كه آنها از ابتدا يا ميانه كودكي تجربه كردهاند.
مديرعامل انجمن حمايت از زنان و كودكان پناهنده (حامي)