سال 2018، سال پركاري براي واكين فينيكس بود. اوايل سال جاري فيلم «تو هرگز اينجا نبودي» به كارگرداني لين رمزي، كارگردان اسكاتلندي، در سينماهاي امريكا اكران شد. فينيكس براي بازي در اين فيلم در جشنواره بينالمللي فيلم كن 2017 برنده جايزه بهترين بازيگري شد. پس از آن در فيلم «برادران سيسترز» به كارگرداني ژاك اوديار، فيلمساز فرانسوي ايفاي نقش كرد. اين اثر نخستين تجربه فيلمسازي اوديار به زبان انگليسي را رقم زد.
اما فينيكس پس از گذشت 17 سال دوباره با گاس ون سنت در فيلم «نگران نباش، با پاي پياده زياد دور نميشود» همكاري كرد و نقش اول داستان را ايفا كرد. در ادامه ترجمه گفتوگوي وبسايت فيلم «moviefone» را با اين بازيگر ميخوانيد.
از زمان ساخت «براي خاطرش مردن» (1995) با فيلم «نگران نباش...» نخستينباري است كه با گاس ون سنت همكاري ميكنيد. اين روند به چه شكل بود؟ آيا پروژههاي ديگري هم بود كه به مرحله توليد نزديك شوند؟
طي اين سالها با گاس در ارتباط بودم و چند ايده را مدنظر قرار داديم اما هرگز اتفاق نيفتادند. من به همكاري دوباره با او علاقهمند بودم چون او با بازيگري مثل من بسيار كاربردي برخورد ميكند. در برهه بنيادين حرفهام با او همكاري كردم. از زماني كه در فيلمهاي دوران كودكيام بازي كردم ديگر جلوي دوربين نرفته بودم كه در 19 سالگي با گاس و براي فيلم «براي خاطرش مردن» همكاري كردم. حقيقتا او نگاه من به بازيگري را تغيير داد. بنابراين مشتاق همكاري دوباره با او بودم. اين روند خارقالعاده بود. از جهاتي گويي كه به سال 1995 يا نخستين همكاريمان بازگشته بوديم. تا به حال او را ملاقات كردهايد؟
بله، وقتي براي فيلم «سرزمين موعود» نشست خبري برگزار كرده بود. شخصيتش آرامبخش است.
دقيقا! ميخواستم همين را بگويم. اين ويژگي چيزي است كه فكر ميكنم بازيگران از آن بهره ميبرند.
پيش از اينكه قرارداد را امضا كنيد از حرفه جان كالاهان باخبر بوديد؟
نه. اصلا با او آشنايي نداشتم.
خب اين موضوع را در ذهن داشته باشيد. تحقيقتان در مورد اين شخصيت به چه شكل بود؟
خب، اولين كاري كه كردم خواندن چندباره خودنگاره او بود. او شخصيتي صريح و صادق داشت كه به شما نشان ميداد چه نوع آدمي بوده و به چه آدمي تبديل شد. گاس فيلمهايي چند ساعته از جان داشت كه در دهه 1990 فيلمبرداري شده بودند بنابراين نوار فيلمها را از او گرفتم كه واقعا كمككننده بودند چون توانستم جزئيات حركات و فيزيك او را به خوبي ببينم. همانطور كه از طريق تحقيقاتم فهميده بودم -و ممكن است اين امر مشهود باشد- بدن همه انسانها واكنشي مشابه به يك جراحت ندارد. مهرههاي 5 و 6 گردن جان آسيب ديده بود و من فكر ميكردم بدن همه آدمهايي كه مهرههاي 5 و 6 گردنشان آسيب ديده، به يك شكل حركت ميكنند. اما به اين شكل نبود. در نتيجه فيلمها به من كمك كرد حركات مشخص جان را شناسايي كنم.
من به بازپروري «رانچو لوس آميگوس» رفتم. رانچو لوس آميگوس مركز بازپروري است كه جان پس از تصادف به آنجا رفت. صحبت با كارمندان آنجا كمككننده بود. برخي از آنها به من كمك كردند بدانم چه چيزهايي حركات جان را برميانگيخت. نميخواستم حركات او را تقليد كنم، ميخواستم بدانم چرا به اين شكل حركت ميكرد و ميبايد آنها را تصور ميكردم. آنها ميگفتند به اين دليل كه او درد ميكشيد و به همين دليل هميشه سعي ميكرد بدنش را تكان بدهد. اين حرفها طرز فكر من را نسبت به صحنههاي زيادي تغيير داد چون در ويديوهايي كه گاس گرفته بود، به نظر نميرسيد او درد بكشد. اما اين دردها به بخشي از زندگي روزانه او بدل شده بود كه اگر با او همصحبت نميشدي، متوجه آنها نميشدي. در نهايت بايد بگويم ديدگاه جالبي را در اختيارم گذاشت.
با فردي كه در زندگي او حضور داشته، صحبت كردي؟
بله، با يكي از نامزدهاي او و اعضاي خانوادهاش و بعد اهالي پورتلند. او در اين شهر معروف بود. همه او را ميشناختند. بنابراين به پورتلند رفتيم و با طرفداران و افرادي كه او را ميشناختند، ملاقات كرديم.
«نگران نباش...» دومين فيلمي است كه امسال براي استوديوهاي آمازون بازي كرديد. اين روند به چه شكل بود و اين چيزها را چطور ميبينيد؟
گوش كنيد، درست مثل اتفاقي است كه با تكنولوژي ميافتد، يعني بايد خودتان را وفق بدهيد. هميشه به صفحه گرامافون فكر ميكنم. در آن زمان نميشد روي اين صفحهها اطلاعات زيادي را ذخيره كرد. نميتوانستي 14 دقيقه قطعه روي آنها داشته باشي. به همين دليل ترانه سه دقيقهاي پاپ ابداع شد. اينجاست كه به «بيتلز» و «گروه كلوپ بيكساني گروهبان فلفل» فكر ميكنيد. به نظرم آن زمان مردم با شنيدن آنها ميگفتند: «اين لعنتي ديگر چي بود؟» كاري كه هنرمند با تكنولوژي جديد ميكند هميشه تعيين ميكند كه آيا از لحاظ فرهنگي سودمند است يا خير. از جهاتي، اين ايده براي حضور عناصري در تئاتر وجود دارد كه به تجربههاي سينمايي نياز دارند. فكر ميكنم نكات مهمي در مورد اين استانداردها وجود دارد. وقتي در دهه 1990 فيلم ميساختيم، 30 ميليون دلار به شما ميدادند تا هر چيزي كه ميخواهيد بسازيد كه آوازه فيلمساز مستقل را هم به شما ميداد. اين روزها ساخت اين دست فيلمها بيشتر شبيه به يك كشمكش و چالش به نظر ميرسند. به نوعي دردناك و دشوار است و ممكن است ما را به مسيرهاي ديگري بكشاند كه در نهايت سودمند باشند.
تا به اينجا سال پرباري داشتهايد و بهزودي فيلم مهيجي به نام «برادران سيسترز» با بازي شما روي پرده ميرود. ميشود درباره همكاري با ژاك اوديار كه با «برادران سيسترز» نخستين فيلم انگليسيزبان خود را ساخته، صحبت كنيد؟
آه، پسر. ساخت اين فيلم فوقالعاده بود. چالشبرانگيز و طولاني بود و چندين لوكيشن مختلف داشت اما من شيفته همكاري با جان و ژاك هستم كه يكي از كارگردانهاي بابصيرت و تيزبيني است كه تا به حال با آنها همكاري كردهام. بايد بگويم هر كاري ميكنم تا دوباره فرصت همكاري با او را داشته باشم. او واقعا درخشان است. درخشان بودن او واقعا هولآور است. او بسيار مهربان و متفكر است و عاشق فيلمسازي است. او شخصيتي دارد كه وقتي در كنارش هستي از او الهام ميگيري.
علاوه بر ژاك و گاس، با كارگردانهاي بزرگ ديگري مانند پاول توماس اندرسون و اسپايك جونز تا لين رمزي كار كردهاي. كارگردانهايي هستند كه بخواهي با آنها كار كني و مشتاق همكاري با آنها باشي؟
بارها اين سوال را از من پرسيدهاند و هر بار ميگويم: «اينبار يادم ميماند كه دلم ميخواهد با كدام كارگردان كار كنم» و به خدا قسم كه هر بار فراموش ميكنم. خيلي ترسناك است چون ميخواهم نشانهاي بفرستم كه بگويد: «هي، ميخواهم با تو همكاري كنم.» من در رابطه با آدمهايي كه با آنها همكاري كردهام خيلي خوش شانس بودهام و در چند سال اخير با هر كارگرداني كه همكاري كردهام، دلم ميخواهد دوباره كار كنم. از كار دوباره با لين مضطرب شده بودم. لحظهاي كه فيلمبرداري تمام شد، مذاكره با گاس را شروع كردم. و همچنين با پاول. من خيلي خوششانس هستم.