درباره تازهترين ساخته گاس ون سنت
چند قدمِ كوچك و آهسته به جلو
آيين فروتن
گاس ون سنت، از زمره آن فيلمسازاني است كه كارنامه حرفهاي ايشان با فراز و فرودهاي آشكار، عدم توازن و گونهاي ناهمگني كيفي عجين شده است. در توافقي تقريبا همگاني و گمانهاي قريب به يقين ميتوان گفت، ون سنت پس از ساختِ سه اثرِ پياپي چشمگير و كماكان مهمش- «فيل» (٢٠٠٣)، «آخرين روزها» (٢٠٠٥) و «پارانويد پارك» (٢٠٠٧) - فيلمي در سطح و اندازه آثار سرشناسش يا دستكم آن طور كه از او انتظار ميرود نساخته و مقياسِ آثارش هرچه كوچكتر شده و كمتر تاثيري ديرپاي بر مخاطبانش باقي ميگذارند. اين روند تا آنجا پيش رفت كه فيلم پيشين او، «درياي درختها» (٢٠١٥) در نخستين اكرانش در فستيوال جهاني فيلم كن به طور همهجانبهاي «هو» شد و با نظراتِ بهشدت منفي منتقدان تا به امروز مواجه شده است. ون سنت اما گويي با تازهترين ساختهاش كه عنوان بلندبالاي «نگران نباشيد، با پاي پياده زياد دور نميشود» را بر خود دارد، قطعا اگر نه به روزهاي اوجش كه لااقل توانسته از شكستِ فيلم قبلياش تا اندازه زيادي دور شود و فاصله بگيرد.
داستان «نگران نباشيد...» براساس زندگينامه واقعي جان كالاهان، كاريكاتوريستي اهل اورگُن ايالت پورتلند بنا ميشود كه در يك سانحه رانندگي فلج شده و به تدريج ميكوشد به واسطه هنرِ خود بر تراژدي و ناملايماتِ زندگي شخصي و حرفهاياش غلبه كند. همين درونمايه كلي، فيلم گاس ون سنت را در سلسله آثاري مينشاند كه تصويري از نبرد شخصيتهايي با بيماري يا ازكارافتادگي جسماني ارايه ميدهند (صرفا ميتوان به نمونههاي متاخري همچون «هنوز آليس» يا «نظريه همهچيز» اشاره كرد و فيلمهاي بيشمار ديگري را نيز به اين سياهه افزود.) ساخته بيوگرافيك ون سنت اما برخلاف نمونههاي مشابه، سعي دارد با بهرهگيري از ويژگيهاي شخصيتي و رفتاري كالاهان و ماهيتِ كارش به عنوان يك كاريكاتوريست، موازنهاي ميانِ درامي احساسي و يك كمدي آريگويانه به زندگي برقرار ساخته و بر پايه پيرنگي غيرخطي، قطعهقطعه و رفتوبرگشت مابينِ فلاشبكهاي گذشته كالاهان (پيش از سانحه تصادف) و بهطور موازي دورانِ چالشبرانگيز زمينگير شدن و اعتيادش و سرانجام موفقيتِ پاياني او حسوحالي متفاوت بيافريند.
آنچنان كه در اين گونه اقتباسي، همواره شخصيتِ اصلي محوريت تمامي امور را به خود اختصاص داده و از آنجا كه ايفاي نقشِ فردي با وضعيت جسماني/رواني نامعمول به طور مرسوم بازيگراني را طلب كرده كه مهارت و توانايي تحققِ لحظات دراماتيك و عاطفي خاصي را داشته باشند، ونسنت نيز در «نگران نباشيد...» از همين الگوي مالوف تبعيت ميكند و واكين فينيكس را براي تجسم و تجسدبخشي به شخصيت جان كالاهان به كار ميگيرد؛ انتخابي كه برجستهترين و مهمترين ويژگي فيلم است. سيماي توامان ديوانهمآب و شكننده فينيكس، محملي ميشود تا جنون هنري، خيالبافي و درهمشكستي كالاهان را با نبوغِ سرخوش و سرزنده او و نااميديها و زخمهاي دوران كودكياش (رهاشدن توسط مادر) درهم بياميزد؛ براي نمونه، صرفا ميتوان به سكانس اولين مواجهه كالاهان با آنو (با بازي روني مارا)، يا لحظاتي كه كالاهان ميكوشد با گرفتنِ قلم با دو دست روي كاغذ طراحي كند يا آن لبخند و اشك شوق پاياني اشاره كرد تا نشان داد چگونه فينيكس به مدد قدرتِ بازيگرياش توانسته برخي از مهمترين لحظاتِ حسي فيلم را شكل داده و ممكن بگرداند.
فارغ از اهميت كليدي فينيكس در ايفاي نقشِ كالاهان، وجه ممتاز كار ون سنت در «نگران نباشيد...» اين است كه با آگاهي نسبت به مقياس و مختصات و حد و مرزهاي جهان اثرش پيش رفته و عمل ميكند؛ به اين معنا كه، ون سنت با پرهيز از جنبههاي اغراقآميز، بيش از اندازه بلندپروازانه و با كنارهگيري از ابعادِ عريض و طويل دراماتيك و لحظاتِ سانتيمانتال، ميكوشد بيش از آنكه تصويري قهرمانانه و حماسي از شخصيت كالاهان - در مقامِ انساني نمونه و جنگجو - ارايه كند، بر وجوهِ ساده، بيپيرايه و انساني او متمركز شود. از همين روي، تمهيداتِ فرمياي كه برميگزيند، در خدمتِ پيشبرد داستان و ايجادِ حس صميمانه با شخصيت و كليتِ فضاي فيلم است تا آنكه درصدد باشد اثر را به لحاظ حسي و معنايي، چندلايه و پيچيده كند. ون سنت، در خلال فيلم، با ورود به دنياي كاريكاتورهاي كالاهان - گاه در قالبِ تصاويرِ ثابت و گاه به صورت انيميشن- عملا از بازنمايي صرف و خدشهناپذير يك داستان/ زندگينامه واقعي پا را فراتر ميگذارد؛ تصاويري سياهوسفيد كه به همراه بهرهگيري منحصربهفرد وي از تكنيك وايپ افقي و عمودي (وقتي يك نما، نماي پيشين از قاب خارج ميكند) يا برهمنمايي چهره مادر - در صحنه گفتوگوي ذهني كالاهان با او - به ريشهها و تاثيراتِ سينماي دوران كلاسيك و صامت اداي دِين فروتنانهاي نيز دارند. يا براي نمونه، در همان ملاقاتِ نخستِ جان و آنو، نحوه قاببندي و زاويه دوربين به فراخورِ وضعيت گفتوگوي شخصيتها به طرز خلاقانهاي به يادماندني ميشود. صحنههاي جلساتِ گردهمايي افرادي كه با اعتياد، شكست و افسردگيهاي مختلف دست به گريبان هستند، با وجود بافتِ بصري مستندگونه (به ويژه در ابتداي فيلم) با فاصله از آثار معمول، به لحنِ طنز و كنايي نمود مييابد، سكانسِ سانحه - كه شايد در هر فيلم ديگري بدل به لحظهاي سهمگين و دراماتيك ميشد - به واقع حذف شده و در حالتي از خلسه و خوابآلودگي جان و دوستش دكستر (با بازي جك بلك) تصوير ميشود كه همگي دلالتهايي بر شيوه خاص و نامتعارف تصويري/بياني گاس ون سنت در «نگران نباشيد...» هستند.
با اين حال، نميتوان از ضعفها و كاستيهايي چشم پوشيد كه مانع از شكوفايي و تاثيرگذاري همهجانبه فيلم ميشوند. اين درست كه ساخته ون سنت، ابدا لحظات و موقعيتهاي قابلتوجه كم ندارد ولي گويي در نهايت اين لحظات و موقعيتها آن كليتِ منسجم، همبسته، تامل و تعاملبرانگيز را كه بايد، خلق نميكنند. يكي از اين ضعفهاي اساسي، بيترديد به شخصيتهاي ثانويه و فرعي فيلم بازميگردد. نه فقط شخصيت دكستر كه بسيار زود از فيلم كنار ميرود يا داني گرين (با بازي جونا هيل) - به عنوان حامي جلساتِ خوديابي يا حتي مرشدي هيپيمسلك و ظنباور - كه ارتباطش با جان فاقد همرساني لازم بوده و بيشتر به واسطه پرگوييهاي كلامي جلوهگر ميشود؛ بلكه شخصيتِ آنو، كه در مقامِ معشوقه و دلداده جان، تشخص و كاركرد لازم را نيافته و رابطه ميان او و جان را در حد طرحواره، اشارات و مواجهاتي صرف نمايش ميدهد؛ حتي سكانسِ سرخوشانه و به اصطلاح عاشقانه آنو و جان كه او را بر صندلي چرخدار در خيابان - در حالي كه به سبك و سياقي متعارف و كليشهاي صداي محيط حذف شده و موسيقي بر تصوير نشسته - با خنده و شادماني به اينسو و آنسو ميبرد ژرفا يا بعدي ويژه از اين رابطه عاشقانه/ايثارگرانه پيش نمينهد. لحظاتي از تقلا و كشاكش كالاهان با بحران پس از تصادفش به تكرار ميافتند، گهگاه برخي موقعيتهاي كميك كمرمقند و هرچه به پايان و بازيابي و موفقيت جان نزديك ميشويم، فيلم از ضرباهنگش كاسته شده و كرخت ميشود.
در جايي از فيلم از زبان شخصيت مدرس هنر ميشنويم «همه هنرها صناعت دارند و همه صناعتها واجد هنر هستند. اما صناعت در پي كمال مطلق است و هنر در جستوجوي بيانگرايي همهجانبه. براي اين است كه كار صناعتگر همواره يكسان است و هربار تكرار ميشود. اما دو «مونا ليزا» نداريم و ميتوان گفت از اين جهت، «مونا ليزا» يك رخداد كنترل شده است»؛ اين گفته جمعبندي و بيانه فيلم گاس ون سنت نيز هست. شخصيتِ كالاهان سرانجام سانحه و رخدادِ نامترقبه تصادف را به واسطه هنر خود تحت اختيار ميگيرد، همانطور كه هنرمندي همچون آنري دو تولوز- لوترك (نقاشِ فرانسوي كه مانند كالاهان از ضعف جسماني رنج ميبرد و با هنرش بر آن فائق آمد) چنين ميكرد - كه فيلم با نمايشِ پرترهاش به او نيز ارجاع ميدهد. «نگران نباشيد، با پاي پياده زياد دور نميشود»، اگرچه گامي بلند و استوار براي ون سنت به شمار نميآيد، ولي به واسطه تلاش براي جستوجوي بيانگرايي خاص خود از بسياري فيلمهاي مشابه با فاصله دور شده و با چند قدمِ كوچك و آهسته به جلو حركت كرده از آنها پيش ميافتد.
در جايي از فيلم « نگران نباش...» از زبان شخصيت مدرس هنر ميشنويم «همه هنرها صناعت دارند و همه صناعتها واجد هنر هستند. اما صناعت در پي كمال مطلق است و هنر در جستوجوي بيانگرايي همهجانبه. براي اين است كه كار صناعتگر همواره يكسان است و هربار تكرار ميشود. اما دو «مونا ليزا» نداريم و ميتوان گفت از اين جهت، «مونا ليزا» يك رخداد كنترل شده است»؛ اين گفته جمعبندي و بيانه فيلم گاس ون سنت نيز هست. شخصيتِ كالاهان سرانجام سانحه و رخدادِ نامترقبه تصادف را به واسطه هنر خود تحت اختيار ميگيرد، همانطور كه هنرمندي همچون آنري دو تولوز- لوترك چنين ميكرد - كه فيلم با نمايشِ پرترهاش به او نيز ارجاع ميدهد.