«روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منّت خاک درت بر بصری نیست که نیست»
(حافظ)
در پسِ پرده از این پس خبری نیست که نیست
از نهانکاریِ برخی، اثری نیست که نیست
آب وقتی که گذشت از سرِ مردم، قطعا
در سراپرده دنیا خطری نیست که نیست
خرمن آماده، ولی مرد کهن در خواب است
پیِ کوبیدنِ آن، گاو نری نیست که نیست
شهر ما هرچه گدا داشت اخیرا مُردند
دیگر از لطف شما دربهدری نیست که نیست...
گفته بودم بپرم از قفسِ تن بیرون
یادم آمد بشرم، بال و پری نیست که نیست!
خاک اگر بوده، فقط بر سرِ ما رفته و بس
مثل ما در همه آفاق، گَری نیست که نیست!
رأی دادند سرانجام به آقای «ترامپ»
تا بگویند جز او کلهخری نیست که نیست!
وحشی و جانی و سفاکتر از نسل بشر
شک نکن روی زمین، جانوری نیست که نیست
خواستم حرف مهمی بزنم، حافظ گفت:
چون در این منطقه، صاحبنظری نیست که نیست-
«مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»
ورنه در مجلس شورا، وکلا بیدارند...!
مصطفی علوی
«نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر، دگرباره جوان خواهد شد»
(حافظ)
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
باز هم قیمت اجناس، گران خواهد شد
دولت از موضع تدبیر عقب خواهد رفت
اشکمان بیشتر از پیش، روان خواهد شد
تا دو سر عائلهاش سیر بخوابند، پدر
صبح تا شب پی یک لقمه، دوان خواهد شد
گوشت خط میخورد از سفره مستضعفها
درد اندازه کوه سبلان خواهد شد
تحت تأثیرِ چنین وضعیتِ بغرنجی
خانهها بر اثر فقر، مکان خواهد شد!
تا خیالات بهار از سرِ جنگل برود
بعدِ اتمامِ خزان، باز خزان خواهد شد
آنچه اما به همان شکل تداوم دارد
اختلاسیست که در حد کلان خواهد شد
ضعف در بخش مدیریتِ بحران داریم
خشکسالی به زیانِ همگان خواهد شد
تا بگویند که سرمنشأ بدبختی کیست
پای هر موعظه، ارجاع به خان خواهد شد
ماندهام بعدِ خزانهای پیاپی، آیا
«عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد»؟