قند پارسي... !
هارون يشايائي
شكرشكن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي كه به بنگاله ميرود
نتيجه مسابقه فوتبال روز سهشنبه در استاديوم آزادي و موفقيت و فداكاري بازيكنان ميدان با حمايت پرشور تماشاچيان حاضر در ورزشگاه و سرپرستي مردي مدبر و آگاه و در مجموع تيم فوتبال پرسپوليس موجب شادماني مردم ايران در نقاط مختلف ميهنمان شد.
حضور بيش از يكصد هزار نفر تماشاچي روي سكوهاي ورزشگاه عموما جوان فضايي هيجانانگيز و گاه توام با اشتياق و سروصداي بسيار به وجود آورده بود.
تا آنجا كه بازيكنان ما در ميدان با تمام وجود سعي در پيروزي داشتند، مورد حمايت تماشاچيان قرار ميگرفتند و در نهايت بعد از پايان بازي و پيروزي تيم ايراني به نظر ميرسيد كه تماشاچيان همه راضي و خوشحال از راه سختي كه آمده بودند با متانت به خانههاي خود برميگردند.
اما بعد از پايان بازي و ترك صندليهاي ورزشگاه، نميدانم چرا...؟ براي عدهاي قليل تماشاچي محوطه خروجي ورزشگاه به ميدان بدگويي و جنگ بين خود و ساير تيمهاي ايراني و بازيكنان محبوب آنها بدل شده بود، باوركردني نبود گروهي افراد بدون در نظر گرفتن انبوه جمعيت بيدليل ركيكترين كلمات را با يكديگر رد و بدل ميكردند...!
نويسنده در محلهاي از تهران متولد شده و بسامان رسيدهام كه زبان مردم آن خوب يا بد گاهي همراه با بدگويي و نثار دشنام بود. ولي بيترديد گواهي ميدهم آنچه روز سهشنبه از زبان بعضي تماشاچيان شنيدم در تمام عمر نسبتا طولاني خود از زبان هيچ يك از «گندهلات»هاي جنوب و شمال شهر تهران نشنيده بودم و تعجب كرده بودم كه اين جوانها اين الفاظ ركيك و بيربط را از كجا ياد گرفتهاند...!
همراه با نوه جوانم كه مرا با هزار خواهش و التماس به ورزشگاه كشانده بود با عجله خود را از اين ماجرا كنار كشيديم تا زودتر به خانه برسيم.
با وجود آنكه يك ساعتي بيشتر از مسابقه نگذشته بود، به منزل كه رسيديم اهالي خانه با تعجب از حرفهايي كه در دنياي مجازي درباره فوتبال و بازيكنان تيمهاي مختلف و خصوصيات زندگي آنها راست يا دروغ سرهمبندي شده بود، فراوان گفتند و بنده را كه شوربختانه با دنياي مجازي در ارتباط نيستم دچار يأس و تعجب كردند.
ميدانم كه در بيشتر ميدانهاي بازي فوتبال در جهان، بين طرفداران تيمهاي مختلف جر و بحث فراوان و گاهي برخورد فيزيكي هم اتفاق مي افتد، ولي يقين دارم كه در هيچ جاي دنياي فوتبال اين الفاظ ركيك و بيدر و پيكر و بيمناسبت از زبان تماشاچيان به گوش نميرسد.
با آنچه بعد از مسابقه شنيدم با تاسف ميگويم بهتر است ديگران با اين ادبيات لجامگسيخته آشنا نشوند و ما نيز در وطنمان دلخوش باشيم كه «قند پارسي» از اين بحرانها گذر خواهد كرد و به زندگي پربار و طولاني خود در خدمت به فرهنگ و ادبيات جهان ادامه خواهد داد.