مردي براي تمام فصول
حسن لطفي
اهل فيلم و سينما نيست. فيلم مردي براي تمام فصول ساخته فرد زينهمان را هم نديده است. فيلمي كه بر اساس نمايشنامه رابرت بولت ساخته شده است. اما همان بار اول كه ديدمش به ياد پُل اسكافيلد (بازيگر نقش سر توماسمور در اين فيلم) افتادم. براي كاري به شهركي رفته بوديم كه مديران بعضي از شركتهاش از شرايط حاضر و تحريم پيش رو نگران بودند. او اينطور نبود. نه اينكه شركت تحت نظرش به مشكل نخورده باشد كه خورده بود و قيمت تمام شده كالاش بالا رفته بود. اما اين مساله آنقدر نگرانش نكرده بود كه ديدارمان با آه و ناله همراه باشد. به جاي آن نشستيم و او برايمان از دستاوردهايي گفت كه در زمينه ژنراتورهاي برقي به دست آورده بود. تحصيلات عاليه نداشت. از صفر شروع كرده و به جايي رسيده بود كه توليدات شركتش، مشترياني از كره جنوبي و آلمان داشت. معتقد بود كسي كه توليد ميكند قبل از هر چيز بايد به خودش احترام بگذارد. اين احترام هم بدون توليد ِمحصولِ با كيفيت امكانپذير نيست. حرفش برايم نسبتا تازه بود. ديگران وقتي از توليد محصول باكيفيت حرف ميزنند پاي مشتري و مشتريمداري را وسط ميكشند. اما او فراتر از اين رفته بود. توي صحبتهاش از اتفاقاتي ميگفت كه در دورههاي مختلف بر او گذشته بود. دورههايي كه هر كدامش برايش درسي بوده است. درسي كه با آن قوي و قويتر شده است. آنقدر قوي كه توانسته بود با رقباي خارجي و همكارش پهلو به پهلو شود و از آنها جلو بزند. صحبت شرايط حاضر هم كه شد نگراني چنداني نداشت. معتقد بود اين نيز ميگذرد. تنها نگرانياش درباره مردم و طبقات فرودست جامعه بود. نگران سفرههايي بود كه خالي و خاليتر ميشود. معتقد بود همه بايد حواسشان به اين سفرهها باشد. از دولت، مجلس و مسوولان گرفته تا كساني كه دستشان بهدهانشان ميرسد. ميگفت توليد كننده بايد قدرتش را با فكر به آنها زيادتر كند. بايد به اين فكر كند اگر راهي براي ادامه كار پيدا نكند عدهاي بيكار ميشوند و خجالت زن و بچه در جواني پيرشان ميكند. از شهرك كه بيرون ميآمديم به اين فكر ميكردم چقدر مثل سرتوماس مور نگران ديگران است. با اين تفاوت كه از او مقاومتر است. از اينكه اينها را به خودش نگفته بودم پشيمان شدم. اما بعد يادم آمد كه او سينما، فرد زينه مان و پل اسكافيلد را نميشناسد.