جان من است اين فاطمه
ناصر يمين مردوخي كردستاني*/
صد اسف زهراي اطهر رفت از دار فنا/ عازم ديدار پيغمبر شد از راه وفا/ گوهري از معدن رحمت برفت اندر بهشت/ محو رويش عرش و فرش و عارف نيكو سرشت/ ساكنان عرش حق وي را ثناخوان دمبدم / آفرين بر لطف خالق از مسا تا صبحدم/ كرد روشن نور رخسارش سموات و زمين/ حضرت زهراي اطهر حامي دين مبين/ زوجه شاهي كه يزدان داده او را افتخار/ لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار/ گفت احمد پاره جان من است اين فاطمه/ بلبل دائم نواخوان من است اين فاطمه/ اي گروه مسلمين جان من است اين فاطمه/ حرمتش بايد كه فرزند من است اين فاطمه/ از فراق باب خود شد گريه كارش از وفا/ بسكه كرد آه و فغان رفت از فناسوي بقا/ بعد هفتاد و دو روز آن شيرزن از مرگ باب/ گشت گريان ز آتش هجران كباب/ سيل اشكش عالمي را كرده ويران و خراب/ اهل يثرب گشتهاند از نالهاش در اضطراب/ حضرت خير النساء دست من و دامان تو/ دزد و ظالم را نگر جانم فداي جان تو/ «ناصر مردوخ» گويد جمله ظالم سر بسر/ طشت رسوايي هر يك اوفتاد ازبام و در
* روزنامهنگا ر و سردبير شبكه خبري (طوفان نيوز)