چرا يخ رحيم پور نميگيرد
سيد عبدالجواد موسوي
رحيمپور ازغدي گاهي حرف حساب هم ميزند؛ آن هم در تيراژي وسيع. با اين حال كمتر كسي باورش ميكند. سوال اين است: چرا جناب رحيمپور ازغدي با وجود اين همه مخالفخواني با وضع موجود يخش نميگيرد؟
1-بزرگترين مشكل رحيمپور تلويزيوني است كه از آن سخن ميگويد؛ تريبوني كه به زعم عده كثيري آغشته به اغراض سياسي است و كمتر كسي باورش ميشود اين تريبون براي رضاي خدا كاري انجام دهد. وقتي اين تريبون به وفور در اختيار فردي قرار ميگيرد تا هرچه دل تنگش ميخواهد بر زبان بياورد مخاطب بدبينياش مضاعف ميشود. چه كاسهاي زير نيمكاسه است؟ گوينده اين حرفها قرار است رييسجمهور آينده كشور شود؟ كسي سفارش اين بنده خدا را كرده؟ علاوه بر اين پرسشهاي بيپاسخ تريبوني كه رحيمپور از آن سخن ميگويد تناقضات ساختاري جدياي دارد؛ به گونهاي كه علاوه بر بيمعنا ساختن هرگونه سخنان تند و تيز و عدالتخواهانه، گاهي شكل هجو گونهاي به اين سخنان ميبخشد و سخن و صاحب سخن را در موقعيت كمدي رقتباري قرار ميدهد. مثال ميزنم: آقاي رحيمپور از يك جامعه اخلاقي و انقلابي سخن ميگويد؛ جامعهاي كه در آن قناعت و سادهزيستي يك فضيلت محسوب ميشود، هنوز سخنان جناب رحيمپور به پايان نرسيده كه تبليغات محصولات لوكس و گرانقيمت با صدايي اغواگر از جعبه تلويزيون بيرون ميزند و همه زحمات گوينده را به باد هوا بدل ميكند. آقاي رحيمپور از عدل علوي سخن ميگويد و اينكه در يك جامعه عدالت محور چگونه هر چيزي در جاي خود قرار ميگيرد و در چنين جامعهاي منتقدان بيپروا سخنانشان را بر زبان ميآورند اما هنوز زنگ صداي او در گوش شماست كه چشمتان به يك مجري لوس و بيمزه ميافتد كه در مقابل يك مدير مياني دست بسته نشسته و مشغول مدح و ثناي اوست.
2- اما همه مشكل به صدا و سيما برنميگردد. خود آقاي رحيمپور هم كم مشكل ندارد. مهمترينش اينكه متكلم وحده است. با عالم و آدم از موضع بالا سخن ميگويد؛ آن هم از رسانهاي نسبتا فراگير. به هيچكس پاسخگو نيست. با هيچ كس مناظره هم نميكند. چنان كه صراحتا هم گفته خيليها را اصلا در شأن و مرتبه خود نميداند. او اين شأن و مرتبه را با كار پژوهشي و علمي به دست نياورده. جامعه فرهنگي هم اين جايگاه را به او نبخشيده. او اين شأن و مرتبه را مديون رسانه انحصارطلبي است كه به منتقدان و مخالفان سياستهاي رسمي كمتر مجال ظهور ميدهد.
دوم اينكه رحيم پور بهشدت سياست زده است. اگرچه همواره سعي دارد در دايره آدمهاي مستقل قرار بگيرد و از موضعي فراجناحي سخن بگويد اما هم خودش خوب ميداند و هم آناني كه تريبون در اختيارش قرار دادهاند كه اين ادعا بيشتر به شوخي شبيه است. نميتواني دعوي استقلال داشته باشي و از سر اتفاق همه طعنهها و كنايه هايت به يك جناح خاص برگردد. نميتواني بگويي دغدغه دين دارم اما براي حفظ ظاهر هم كه شده از آن همه وهن آشكار رييسجمهور مورد علاقهات نسبت به مفاهيم بنيادين تشيع بيخيال بگذري و اصلا به روي مبارك هم نياوري اما نوبت به رييسجمهور بعدي كه ميرسد به هر بهانهاي رگ گردني شوي و فرياد وااسلاما سر دهي.
3- ممكن است بگوييد رحيمپور اين روزها در مقام پرده داري است كه به شمشير ميزند همه را و ديگر چپ و راست برايش معنا ندارد. اجازه بدهيد با شما مخالفت كنم و صراحتا عرض كنم: اين بيپروايي به نظر تصنعي ميآيد. متاسفانه شجاعت به فرموده هرچه قدر هم شديد و غليظ باشد لطفي ندارد. رحيمپور سالها متجددان و متحجران را دو لبه يك قيچي ميدانست كه به قصد بريدن ريشه انقلاب به ميدان آمدهاند اما نوبت به مصاديق كه ميرسيد متجددان را با اسم و رسم و شماره شناسنامه و آدرس دقيق محل سكونت مينواخت منتهي به متحجران كه ميرسيد به گفتن كليگوييهايي مثل انجمن حجتيه بسنده ميكرد. حالا هم ميگويد چپ و راست براي من فرقي ندارند اما تا به امروز كسي به خاطر ندارد حتي يك بار نام وزراي دولت مورد علاقهاش را با اخم و تخم به زبان آورده باشد اما تا دلتان بخواهد صراحتا نام دولتمردان اصلاحطلب را بر زبان ميآورد و با شجاعت از لعن و طعن آنان سخن ميگويد.
4-رحيمپور بهشدت سعي دارد جا پاي زندهياد دكتر علي شريعتي بگذارد. شريعتي هرچه بود و هركه بود به صدق شهره بود و شايد هم همان صدق بود كه به سخنش قوتي حيرتانگيز ميبخشيد؛ قوتي كه ميتوانست در دل عامي و روشنفكر نفوذ كند و پير و جوان را چنان برانگيزد كه حاضر شوند از جان خود براي تحقق آن شعارها بگذرند. براي اثبات صدق كار خاصي نبايد كرد كه به قول شاعر: گواه عاشق صادق در آستين باشد!
5- رحيمپور حرف حساب كم ندارد. چنانكه در همين چند روز اخير كلي حرف قابل تامل زده اما در روزگاري كه دوغ و دوشاب بدجوري درهم آميخته است و خيليها كلمه حق بر زبان ميرانند و مراد باطل ميكنند به اين راحتيها نميتوان به او اعتماد كرد. همه حرف همين است.